سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۹

بسوزان .

 شبی از شبها 

----------

ثریا ایرانمنش / اسپانیا 

 داشتم به اهنگی از  بانو سیمین غانم گوش میدادم ....بسوزان !!!! شعر زیبایی است واهنگی که شادروان نجویدی روی آن گذاشته به راستی یک سنفونی ساخته است 

در یک میهمانی تولد یک شاعر  جناب سراینده این شعررا شادروان " عبداله الفت "  دیدم با انچه که تصور میکردم فرق داشت  پر رویی کردم داخل مردانه شدم خیلی بخودم اطمینان داشتم . رفتم جلو وگفتم " سلام میگویم جناب شاعر من عاشق این ترانه شما هستم هر چند ترانه های دیگری هم دارید اما این یکی با چند خط مرا به ,عالم دیگری کشاند .

نگاهی به سرتا پای من انداخت یک پیراهن بلند سپید از حریر برتن داشتم با بالاتنه  گیپور کلی هم احساس پرنسسی بمن دست داده بود !!!!  بلند شد دستمرا گرفت وبوسید .

خجالت کشیدم  گفت تا بحال کسی این حرف را بمن نزده تا من جوابی برایش یافته باشم اما.... سرش را به زیر انداخت وگفت  من ازتمام جانم مایه گذاتشم تا این ترانه را سرودم والحق که خواننده هم خوب آنرا خواند   سپاسگذاری کردم وبا سر گیجه از آن اطاق مردانه بیرون امدم سرم گیج میرفت او هنوز جوان بود اینهمه نا امیدی .......دوماه بعد او سکته کرد وبه جهان باقی شتافت  ایا مرگ خود  را پیش  بینی کرده بود؟ آیا ....هیچ بیماری نداشت قلبش نیز ببمار نبود تنها ازعشق تهی شده بود  .

بسوزان ...شعرهایم را بسوان 

برگ برگ خاطراتم را بسوران 

تا نماند دیگر از من یادگاری 

در خزانی یا بهاری 

اما یادگار او درسینه من ماند وهر بار که انرا  میشنوم بی اختیار اشکهایم جاری میشوند  او  ا زان تیپ شاعرانی نبود که خود فروخته باشد ویا مداح باشد کارمند دون پایه یک اداره دولتی بود .....ازان نوع شاعران داشتیم که نامشان پشت نام بزرگان وسخن سالاران گم میشد . مانند: شیرازی: که اکثر شعرهای ویگن و پوران وسیمین غانم ودلکش ومرضیه را او سروده بود اما دیگران شهرتش را برده بودند / 

بیاد مرغ غاز وتخم مرغ افتادم غاز بیچاره بزرگترین  تخمرا در پنهانی ترین  جاهای مزرعه میگذارد بادرد ورنج  اما مرغ برای گذاشتن یک تخم کوچک شهر را باقدقد خود خبردار میکند واز ین سوبه ان سو میرود تا سرانجام درجایی تخم خودرا بیرون بفرستد وچه باارزش است این  تخم پر سر وصدا !.......

مانند گفته های امروی خیلی ها  تنها هیاهوی  بسیار برای پرکردن جیبب است وبس . پایان

هیچ نظری موجود نیست: