ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
گلبن عیش می دمد ساقی گلعذار کو
باد بهار می وزد باده خوشگوار کو
هر گلی زگلرخی یاد می کند ولی
گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو ؟......." سعدی ؟
برهنگی انسانها چه زشت است وچه سیاه گاهی بهتر است که با هجوم افکارمان آن برهنگی را بپوشانم وبر تنشان لباسی از انسانیت بپوشانیم
یا همان بهتر که همیشه سیاه پوش باشد با رنگ سیاه زندگی کنند چرا که دنیارا سیاه مبینید هر چه را که به میلشان نیست رنگ انرا عوض میکنند گردی از خاکستر سیاه روی آن میپاشند میل دارند ترا نیز بشکل خود درآورند .
همه غیب گویند وهمیشه اینده را در پیش دیگران می بینند خود درشب زندگی میکنند وآن فروغ درخشانی را که برپیشانی دیگری نشسته میل دارند روی انرا نیز رنگ به پاشند ویا انرا نادیده می انگارند .
شب انها بی پروا وبرهنه است زندگیشان برهنگی است از سرما بخود میلرزند اما ازپوشش دریغ دارند
برهنه بودن بسیار سوزان است وانها میل دارند بافشار وزور خودرا به سیلاب برسانند بخیال آنکه خود نیز سیلابند اما رودخانه ای خشک بیش نیستند .درکنار یک برکه بو گرفته ولبریز از جانوران !
غرور دروغین انها نیز بر این برهنگی می آفزاید آن سادگی درخشانی که دیگران دارند ونامش برهنگی روح زلال آنهاست درانها دیده نمیشود آنها میل دارند ترا عریان کنند ومانند قبیله آدمخوارن دور تو بگردند وبر طبل ریا بکوبند .
و... تو بیهود به دنبال کسی میگردی که جفت تو باشد !
حال تنها به شعله های شمع ها بنگر بی انکه ترا بسوزانند بتو ارامش میدهند به شعله ای بنگر که از درون ارام تو بر میخیزد .
بهر روی تو دراین دنیا تنهایی یگانه به دنیا امدی مانند خود خدا ویگانه زیستی با قدرتی خداوندی ومبارزه کردی با جانورانی که از هر سو ترا احاطه کرده بودند حال از زخم چند پشه بیمار در یک برکه الوده نباید دردی بخود راه بدهی .
به این حقیقت ژرف عمیقا تن بسپار .
هوا بس دلگیر است و سیه پوشان در راهند همه نقابی بر چهره دارند اگر ان نقاب را برداری چهره کریه وجذامی انهارا خواهی دید .
هیچ نوری دراین تاریکی نمی درخشد تنها شمع خود ا به دست بگیر وبا شعله زیبای ان راهت را ادامه بده .
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست / ای دم صبح خوش نفس نافه زلف یار کو ؟
پایان
ثریا ایرانمنش / 17 سپتامبر 2020 میلادی برابر با 27 شهیورر 1399 خورشیدی. اسپانیا .