دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۹

به کجا میروی؟


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

-----------------------------------

دیاری که  چو از فراز آن نظر کنی 

دریایی ا ز خون  است و ماهیان گندیده در خون شناورند

مرداب راکدی که بی حرکت ایستاده 

امواج آن بسوی دشتهای دیگری میرود

 دیاری که خواب راازچشمان همه دزدیده

وپس لرزه هایش هنوز  پیکرهارا درگور میلرزاند

همه مردگان از لرزها ی پی درپی  اشفته میشوند

وخواب چندین ساله شان بهم میریزد

 گویی که قطار زلزله های جهان 

از کنار این دیار عبور میکند 

دیاری که ابرو ریخته  

وهر روز شلاق گزمه هایش درهوا میچرخد

نجو.ای وفریاد وضجه آن مادر هنوز درگوشم  است  تمام روز بیمار بودم وتمام شب بیخواب  نمیتوان بی تفاوت ازکنار این مردم بینوا گذشت .

دراین دین دیار  غریبانه امروز را به سالگرد تولد دخترم اختصاص داده اند همه چیز عوض شد  برای او گلی مجازی  فرستادم و برایش کیک مجازی ساختم .

من هنوز در شهر غربت خود راه میروم  شهری قدیم وکهنسال  شهر چراغهای کم نور وکم سو  شهر باده خوران ومیکده ها که این روزها بسته شده اند وشهر خاموش است گرد مرگ روی همه چیز پاشیده شده  تنها نگرانیها در وجود همه بنوعی  رشد میکند .

روز گذشته برنامه خانم جوانا وویلی که جاده ابریشم را به همراه  همسرش  با کمک بی بی سکینه ساخته بودند تماشا میکردم به مصر رفته بود با شتر عشقبازی میکرد به ایران  که رسید تنها گوشه ای از ارامگاه شهریار بزرگ کوروش را نشان دا سپس زورخانه را برایش قرق کردند تا تنها به تماشای پیکر مردان  گردن کلفت زورخانه چی وکله پاچه خور بنشیند نه به حافظیه رفت ونه به شهر شیراز  درعوض به یزد رفت واتشکده های  خاموش وبسته  را ازدور نمایان کرد با تمام اطوارش ودرباکو یک مربای خانگی خرید به قیمت ده پوند ! 

مدتها بود درانتظار این برنامه بودم که ببینم درایران به همراه  مهنازجانش به کجا میرود  به بیانهای یزد  به صحرا های بی اب وعلف  چه چیزی  را میخواستی ثابت کنی ؟ برای اربابانت ؟ چرا به اصفهان بدون دوربین رفتی  وانهمه ابریشم و جواهر  باخود بردی ؟! اما درکنار ارامگاه کوروش پنهان میشدی ؟!  حال من درشهر بی تاریخ خود  درکنارکتابهای برگ برگ شده ام به دنبال  خودم میگردم پی یک جایگاه  بی قواره قوس وقزح ها درهمه شکسته شدند  شهر ی که  گاه گاهی  در شیشه های کرد گرفته وخاکی او  خورشید را بشکل یک تخم مرغ شکسته میبینم .

روز گذشته کانال یک داشت شهر کمبریج را نشان میداد وانبوه دانسجویان اسپانیولی ومهاجر به آنجارا ناگهان این اییات برلبانم نشست : 

که کند آنچه تو کردی به ضعف همت ورای 

 زگنج خانه برون امده خیمه برخراب زده 

سپس بخود نهیب زدم کدام گنج خانه> خانه متعلق بمن نبود  من بعنوان یک گاردین بچه ها نامم درهوم آفیس به ثبت رسیده بود نه بعنوا ن همسر مردی که صاحب  فرزندان او بودم ! حال باید برای چه کسانی بگریم ؟ 

فورا برای پسرم نوشتم مرا به کمبریج برگردان !  کجا میروی بی توشه وبی همراه !  وفورا بیاد اوردم که دران سر زمین بیده ندارند ! واب خیلی آهسته از شیرها جاری میشود  ....نه همنیجا بهتر است  دهانم تلخ است این تلخی دردهایم میباشد وزهری که سالهای ان مرد به من تزریق کرد .

دخترم زاد روز فرخنده ات را تهنیت میگویم . و....بس 

ثریا ایرانمنش /14 سپتامبر 2020 میلادی برابر ر با 24 شهریور 1300 خوررشیدی . اسپانیا 




هیچ نظری موجود نیست: