ثریا ایرانمشن " لب پرچین" اسپانیا
تفنگها زنگ زده اند
شمشیرها شکسته
وتانگها وتوپ ها خاموشند
آنها دریک بستر الوده بخواب رفته اند
در حالیکه نبردها با افکار ادامه دارد
دوران جباریت سر آمده است
افکاررا بجای شمشیر و تفنگ بکار میبریم
پهلوانی را کشتند اما بجای یک پهلوان صد ها هزار پهلوان از جای بر خواهند خاست .
مرگ ان جوان یک نان دانی بزرگی شد برای نویسندگان همیشه در صحنه و مبارزان دروغین سکه سازان .
اما برای من دردناک بود وبیاد مادرش اشک ریختم وشمعی را روی فضای مجازی گذاشتم /
وفضارا دادم به دست خودنمایان و مبارزان همیشه در صحنه .
امروز درتاریخ ما بیست وسوم شهریور تولد دختر بزرگم میباشد که با آمدن او خودرا ملکه می
پنداشتم واگر پسر بود که چه بهتر سر تاپایم را طلا میگرفتند ! چه بسا انرا که ازدست دادم واو مرا مجبور کرد که تن به دفع آن بچه بدهم پسر بود ! امروز گاهی دراین اندیشه ام اگر این دختر نبود ایا من اینجا نبودم ؟ کجا بودم بهر روی امروز او خود مادری مهربان وگرانبهاست وفردا در خانه خودش خصوصی تولد ش را جشن می گیرد منهم در اینجا خصوصی تولد اورا با نوشیدن یک پاکت از ابمیوهای های صنعتی جشن می گیرم و دعا میفرستم به سوی آنهاییکه بین ما جدایی افکندند وبازهم میل دارند که این چدایی را بیشتر کنند و پوزه بندهارا محکمتر وعالیجناب مقام لویی ووتان اولین روبنده خودرا با قیمت هشتصد وپنجاه پوند ببازار فرستاد بنا براین دهان ما برای همیشه بسته خواهد ماند .دخترم تولدت مبارک . مادرت ثریا
اسپانیا 23 شهریور 1399 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر