پنجشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۹

اواره ام ....هی..... آواره ام !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
/----------------------------------
غمم هست چرا  نیست صاحبدلی . واهل دلی که بر آنها خرده بگیرد  ومصنفی یا دانشوری  برمن بتازد  خیلی خوش دارم که تاختن دلهارا ببینم وتنها باید باز بر گردم به سوی ایینه وا زخودم بپرسم  
من عقیده  دارم هیچکس  " جاودانه" نخواهد ماند مگر آنکه راه حقیقترا درپیش بگیرد البته این روزها این راه گمشده لبریز از سنگ وکلوخ وخاک شده به همین دلیل میل دارم دوباره برگردم ورور درروی آیینه بایستم وتنها خودمرا ببینم  لبریز از حقیقت .
امروز در میان نسلی زندگی میکنم لبریز از تضادها  هیچ ادعایی ندارم  اما دروغ وریا را نمی پسندم س بازی با احساسات وعواطف  دیگرانرانوغی جنایت میدانم و نمی پسندم خشمگین میشوم میتازم برایم مهم نیست آن شخص که باشد وچه باشد .  من نویستذه  دوران خودم نیستم  من متعلق باین نسلم  نسلی که دارد میتازد وجلو میرود وفریب نمیخورد  اما هنوز زنان ومردان گذشته دویب  میز نشسته  ومشغول  فریب دادن دیگرانند من تنها عصبی میشوم ناگهان چیزی را مینویسم  نه  نمیترسم پای نوشته ام وگفته ام ایستاده  ومیایستم .
من از روز اول واز روز اشنایی شهنشاه با ( آن زن )  دچار یکنوع رنج شدم وهر روز در این فکر بودم که چه زمانی  شاهنشاه ما بیدار خواهندشد  اونقش خودرا خوب بازی کرد بسیار هم خوب بازی کرد امروز در تمام جهان بیشترین  عکسها و گفتارها درباره اوست  وهر  روز خبری تازه منتشر میکند او خوب میداند که کجا ایستاده است .آخرین  نقشی را که در سالهای آخر بازی کرد وبا شاه رقصید از طرز نگاه  داشتن دست او در میان دستهای شاه فهمیدم که این باز یرا او به راه انداخته تا نقش دیگری را پنهان دارد  دران روزها همه خبرها درمورد دختری ( بنام طلا بود) که شاه را شیفته خود کرده بود ومومنین  مقدس اورا از پنجره به خیابان پرتا ب کردند وکسی چیزی نفهمید .
این زن . یک مرد بود درلباس زنانه  اماد ه ویرانگری  خوب با  ان عفریت ساخته بود باهم میرویم وباهم خواهیم خورد اما دزد سوم امد وخرشانرا زد وبرد .
امروز نقش مادری رنج کشیده را بازی میکند  وهر ساعت درانتظار دوربینها است عاشق دوربین است وعاشق شهرت .
امروز هنگامکیه عکس اورا ومصاحبه اورا درکنار آن لجاره معصومه قمی دیدیم دیگر برایم مسلم شد که همه دستها دررون یک کاسه است ومردم بیخوددرانتظار ظهورند .
هیچگاه خرف مادرم از یادم نمیرئد روزعررسی  این زن ا زجلوی تلویزیون برخاست وگفت :
من از چشمان سپید این زن میترسم  او این خاک را برباد خواهد داد  واز درب اطاق بیرون برفت . آن روززها ما باورمان نمیشد چگونه یک دختر بیچاره که مادرش با خیاطی اورا بزرگ کرده وبرای تحصیل به خارج فرستاده میتواند سر زمینی را به ویرانی بکشد  اما عکسهای  گوناگونی کم کم  در همه جا دیده میشود مردانی درلباسهای شاهی در نقش پدر بزرگ ایشان ویا دایی مهربان ایشان ویا اقوام ایشانند  مقابله با آن بانوی بختیاری ان ملکه قلبها زنی که ابدا کاری به سیاست نداشت  تنها نقشی که باو واگذار شده بود همانرا اجرا میکرد .
ایشان دست دردست مافیای قدرت جهانی مانکن خاور میانه شدند وشد آنچه که باید بشود آن مردک متالیخولیایی احمد شاملو بهترین  دوستش بود با پولها ی او مغز ویرانش را عمل کرد همه این پسر ان تازه سر از تخم در اورده روشن فکر دوستانش بودند  کانون پرورش کودکان   دردست توده ای ها بود وافکار کودکانرا تمیز میکرد  نه اینها را کسی نمیداند ویا نمیخواهد بداند  او دست دردست مافیای همین رژیم دارد برایش دیگر مهم نیست روزی در ارزوی ا ن میسوخت که ملکه سر زمین شده وبر تخت بجای شاه بنشیند در انتطا ر مرگ او بود میدانست بیمار است شاه بیماریش را از او پنهان کرده بود  داورهایی که باو میدادندباید مطمئن میشد که از ناحیه ان زن باو نرسیده  است . وشبی که شاه داشت جان میداد او مانند یک مانکن ارایش کرده بر بالینش با لبخندی مزورانه نشست  صددرصد مطمئن بود که فردا تاج وتخت را  دراختیار خواهد گرفت تنها یک چیز را فراموش کرده بود که بزرگانی که باو وعده داده بودند هدفشان چیز دیگری بود ویرانی مملکت وبرای درس دادن باو ونشاندنش سرجایش دو طفل بیگناه اورا کشتند اما هنوز باز هم دوربینها را فریاد میزد .
میدانید  خانم فرح با این  کار آخرت حال مرا بهم زدی  دیگر  مردم را بیشتر فریب نده بگذار معصومه قمی رییس جمهور شود او جوان است وخوب میداند چکار باید بکند همسرش نیز از گروه از ما بهتران است  ما دیگر فریب ترا نخواهیم خورد بیهوده بچه هارا برایمان جلو نفرست .ونوررا بجای تاریکی منشان که تو تو تاریکی هستی /
روز گذشته کلیپی دیدم که دختر علیرضا سرود ای ایرانرا با ویلون میزد وتک وتنها درکنار مقبره پدربزر گش نشسته بود مگر او نوه تو نیست ؟ !  نوه های تو تنها همان سه تا دختر مامانی هستند ؟ از دختر بزرگت خبر داری کجاست ؟ تنها در مراسم های مخصوص درگوشه ای د رسکوت مینشیند  دسئتهایت بخون آغشته است بانو . 
دیوارها  های کور کهن  فریاد میزنند 
- مارا چرا  به خاک اسارت  نشاندید
ما خشت ها به خامی خود شاد بودیم 
پایان 
 ثریا ایراتمنش / 30 ژولای 2020 میلادی/
 اسپانیا .

چاه متعفن

ئوشتار نیمه شبان !
---------------
خواب از سرم پریده است  سرو صدای ها بیرون خالی کردن سطلهای زباله وریسایکل کردن انها درمحل ! وصدای موسیقی درون اتومبیلها وا زهمه بدتر ضعف وگرسنگی مرا بیدار نگاه داشته است نمیدانم از چه ساعتی بیدار بودم  رفتم به تماشا و وگردش  گوگل و خوب شناسنامه اشخاص مهم !!!!  
آنچه معلوم است اشخاص مهم خیلی مهم  قفل محکمی بر در  آن شناسنامه  زده اند و تنها چند سطری در باره کارهای روزانه شان نوشته شده است اما بعضی اشخاص خیلی خیلی مهم  بخصوص هموطنان من هستند که میل دارند راست ودروغ را بهم ببافند ودر ویکی  پدیا بگذارند البته بعضی ها هم  مورد لطف نیستند وویکی پدیا هر چه دل تنگش میدخواهد در باره انها مینویسد .

نمیدانم چرا بیاد آن مرد گوینده وبرنامه ریز  قدیمی افتادم که دیگرا مروز میان ما نیست سالها درهمین شهرک کنار ما میزیست زن شلخته ودیوانه ای داشت با یک پسر  مرد محترمی بود ا زپیشکسوتان بود عکاس خوبی بود  به هرکاری دست میزد تا بتواند زندگیش را بگذاراند درکنار او هنرمندان قدیم هم بودند که همه گرسنه وبیکار مشتی ایرانی که ابدا با هیچ جوال دوزی بهم دوخته نمیشدند دراینجا گرد آمده بودن بدبختی ماهم حضور داشتیم  شبی دست جمعی دریک لابی هتل تابستانی نشسته بودیم همه بودند  همه !!! موزیک لایو بود یک تور تازه انگلیسی با مشتی زن پیر وپاتال  از راه رسیده بود وزنان خوشحال  مردان خوشحال تر در وسط پیست میرقصیدند . ناگهان آن مرد محترم در کنار گوش من گفت : 
فکر کن ازهر کدام از اینها  ده دلار بگیری با انها بخوابی چه پولی میشود !!!! من همان نبود که سکته کنم ! لیوانم را روی میز گذاشتم نه هنوز چیزی ننوشیده بودم به پیر زنان با انبوه چربی آنها نگاه میکردم .باین مرد جوان  !!!! شاید حق داشت  باید مخارج پسرش وهمسرش را میداد زن او  واقعا شلخته بود وبیعار وبیکار . حال امشب  مراسم یاد بود اورا درامریکا دیدم چقئر دلم سوخت  چه رنجی کشید  تا توانست با آنهمه تحصیلات وانبوه  داشته ها خودش را به آنجا بکشاند  تنها چند سال زنده ماند سرطان اورا برد .
رقتم سر چاه دیگری را باز کردم ! اوف /// بو ی گند او تا همین الان بینی مرا میازارد وحالم را بهم میزند اول خیال کردم آبی روان است جویی است روان که دارد میرود  اما امشب دیدم ای وای چه تعفنی از او بر میخیزد وهمسرش ؟!  اگر ادم حسابی بود  همسر او نمیشد .
آه خداوندا !  من با چه کسانی نشست وبرخاست داشتم کجا بودم وبه کجا رسیدم  چندان تشنه نبودم که درانتظا رقطره ای آب له له بزنم  اما بد جوری احساس دردوتنهایی داشتم  به دنبال کسی میگشتم  تا با هم مراوده داشته باشیم افکارمانرا باهم تقسیم کنیم  ....خیر دنیا تمام شده وهر چه هست دررون همان چاهکهای  متعفن است تنها درهای چاه فرق میکند .

همه رفته اند  همه مرده اند وان چند نفری هم که زنده  اند خودرا پنهان ساخته درخلوت مینویسند دردهایشانرا دیده هایشانرا وگفته هایشانرا واسرا ردلهای  سوخته شان را .
دیدیم که چگونه میتوان رنگ عوض کرد چهره عوض کرد ونام وفامیل عوض کرد وشد ادم دیگری ومن همچنان پا فشاری دارم همان  که بودم باشم نه میل ندارم خودمرا  عوض کنم ...عوض کنم ؟ برای کی ؟ بر ی چی ؟برای کجا؟ برای این دنیا ی بیمار وپوسیده که بو ی گندش همه جارا فرا گرفته یک بیمارستان درکنارش یک گورستان !  در ب همه چاههارا گذاشتم نا بوی گند آنها بیشتر مشام مرا نیازارد باز من ماندم همین قلم ! یا دکمه ها وهمان کتب قدیمی وخاطراتی که باید مرتب نشخوار کنم وبالا بیاورم ویا نشخوار کنم دوباره قورت دهم  اوف بیماری زاست باید هوای تازه ای بخورم !!!! اما کجا قرنطینه هستیم !
تعطیلی دخترم از جمعه شروع میشود باو گفتم ایا بیابان رفتن ودرکنار درختی نشستن وچادر زدن ممنوع است ؟ در غیر اینصورت کاروان کاررا سوار میشویم  اما کجا باید  پارک کنیم ؟ همه جا بسته است .
زندان بدی است  خیلی بد همه دچار افسردگی  شده ایم آیا همان زمانهای زشت بهتر نبود ؟! ثریا/ اسپانیا /نیمه شب  پنج شنبه /

چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۹

مارک آنتونی وکلئوپاترا !

دلنوشته !
---------عکسی از والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوی درکنار همسر دیو سیرتش در زایشگاه هنگامیکه تنها دخترشان مهنازرا به دنیا اورده بود روی ایینستا گرامم بود ! خنده ها همه مصنوعی دهان اردشیرخان باندازه تغار ماست بندی اکبر مشدی باز بود اما دروغین! او سر ش گرم بود کارهای مهمتری را  داشت .
پسر  خاله اش عکاس بود الیزابت تایلور را به همراه پسر خاله  به ایران فرستاد  آنقدر فرش جواهر وابریشم ولباس با او هدیه کردند که دیگر جا نداشت باندازه همه عمرش همه در آمد فیلمهایش او در این چند روز ه درایرانم جهاز جمع کرد بامید آنکه مارک انتونی سر سزاررا ببرد وخودش بر جای او بنشیند واو همان زن مشرقی ویا کلئوپاترای واقعی شود . اما نشد .
شاهنشاه اورا به دربار  فرا خواند نه برای عشقبازی او  از جمله زنانی نبود که بتواند شاهنشاه را بخود جلب کند پستانهای بزرگ قد کوتاه باسن پهن  ! نه تنها یک صوت زیبا  اما آتچه را که شاهنشاه باید بفهد فهمید ودیگر داستان مارک آنتونی وکلئوپاترابه پایان رسید .او با طیاره  شخصی وهمه اجناس گرانبهای والماسها ومرواریدهای یمنی وسایر هدایا عازم  سر زمینش شد  سفری پر بار بود ! 
اما مارک آنتونی پر بیرحم بود  درخود ایران دختران بسیاری را بدبخت کرد بعضی هارا کشت ودر جوی اب آنداخت وشخص دیگر  را ربجرم قتل گرفتند  وسپس ازادش کردند یکه تاز بود هرکاری دلش میخواست انجام میداد در وزارت خارجه که ریاست آنرا داشت همه از دست او به ستوه آمده بودند به هیچکس رحم نمیکرد.
دوستی داشتم که نوه امام جمعه بود بسیار زیبا پوستی سفید موهای بور چشمانی روشن وبسیارجذاب همسرش عضوارشد وزارتخانه بود او آن زن با دو دخترش مرتب دراروپا بودند   ////  از ترس جناب مارک انتونی  آخرین عکسی که آز آن زن زیبا دارم درروز تاجگذاری درصف اول کنار امام جمعه ایستاده است یک کنتس واقعی بود سر انجا م هم بعنوان یک تعطیلی وسپس استعفا از وزارتخانه عازم قرانسه شدند دو دختر زیبای او فاطی ولعیا !!!!! کجا هستند ؟ 
بلی این جناب پیر نا میرا  جنایتهای بسیاری کرد امروز هم دستش در خون ایران وایرانی تا آرنج فرو رفته است چه بسا نیمی از کوه دماوندرا صاحب شود برای جه موقع ؟  دفن شود مثلا ضحاک شود > 
آه لعنت بر شما لعنت بر همه شما ملکه سرخ پوش وتو  وسایرین . 
پایان 
چهارشنبه 29  ژئلای 2020 میلادی .اسپانیا /

دام تزویر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
کشتی شکستگانیم - ای باد شر طه برخیز
باشد که باز بینینم  دیدار آشنا را
حافظ شاه غزل .

روز گذشته سری به کتابخانه درهم برهم خودم زدم همه چیز رویهم انباشته بود  کتاب اشعار فروغی بستامی را برداشتم  ....آه برگشتم به همان سالهای دور  صدای نازنین فخری نیکزاد با چشمان خمار وآن لبان برجسته وآن نجابت " 
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا 
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا 
با صد هزار جلوه برون امدی که من 
با صد هزا دیده تماشا کنم ترا 
آه چه دوران خئوشی بود موسیقی همه اطرااف مارا فرا گرفته بود هرکدام  برای خود یک نت بودیم یک اهنگ یک ترانه جواب عاشقانه را با اشعار زیبای درون کتابهای اشعار بزرگان میدادیم  وچه غروی داشتیم .
تا اینکه خان مغول احمد شاملو  ناگهان پریارا سرود صبح جمعه وکوجه را سرود آنهم با جا بجا کردن الفاظ وکلمات ویا کپی کردن از روی اشعار  شاعران خارجی امثال "نرودا " برروی همه چیز  سایه انداخت ما شدیم امل وجوانان کوته فکر ما رفتند به دنبال روشنگریها وروشنفکر ی!  فرها د با ان صدای انکر الصواتش جمعه را خواندوما کم کم دور شدیم دور تا اینکه این اشعار وزین وسنگین تنها دریک  مقطع جای گرفت " گلها"  واین گلها امروز پر پر  شده ه  هر برگ ان زیر دست وپاهای  دیگران  افتاده است 
 سر زمینی بر باد میرود سلطان ابن غاصب اردوغان  همه خیابانهای شهراترکیه را بنام شعرای نامی ما کرد بدون هیچ اجازه ای وهمه شاعران مارا صاحب شد درعوض قوم بدتر از مغولان  شوریدندشاعران وگورهای انهارا ویران ساختند بجایش امام زاده هارس ساختند تا زمینها را به یغما ببرند  مشتی موش مرده زیر عبا وعمامه پنهان شدند  مشتی غاصب ودزد و چپاول گر زیر عبای دین سر زمین مارا به سوی بدبختی کشاندند وغارت کردند درعوض برایمان سر هر چهارراه  بجای توالت عمومی یک امام زاده من دراوردی  ساختند  وملت را به زور به آنجا  کشاندندلاتهای محله همه دین دار ومتدین بودند به همراه چاقوهای ضامن دارشان وکلفت های  دهاتی قدیم همه پرستو شدند پرواز کنان بسوی دشتهای دور .
دسته های عزا داری به راه افنتاد  حسین دوباره  شد شاه زمانه ! ولاتهای کوچه وبازار وتهی مغزان شدند سگ درگه او /
مردک مفنگی شد امام دیگری شد رهبر وسومی شد مداح دیگر راه گریزی نبود همه خیابانهارا به دست خود مرد م بستند همه چهارراههارا ممنوع الورود کردند کاخها سر بفلک کشیده شد قران را دام تزویر ساختند وبرپیشانی شیطان پرستان مهر کردند عده ای بیصدا درکنج خانه هایشان جان دادند وجنازهایشان پس از چند روز پیدا شد  دزدانی که فراری بودند قاتلان به دنبالشان رفتند اموالشان را  کرفتند وخودشانرا کشتند وجنازه را با شریفات عالی به خائه بر گرداندند.

امروز حقارت وبدبختی از سر وروی این ملت میبارد آن مردان ناقص العقلی که درمجلس اعیان نشسته بودنند به اروزیشان رسیدند ( ایران باید چیز ی پایین تر از  پاکستان وبنگلادش باشد ) حال ببینید ...

وما دیدیم این مردان نفرت انگیز وچندش آورا بسوی سر زمین .ما گسیل دادند  شعور باطن هر یک از مردان وزنان تنها باندازه   یک فندق بود نه بیشتر  چیزی در دردرونش جای نمیگرفت .
امروز دیگر برای من وامثال من خیلی دیر است / دیر  ونسل سوخته واتش گرفته ما جر قه ای نیز به میان نسل اینده انداخت که آن را هم میسوزاند  دیگر  کسی نیست تا بگوید 
خوش آنکه حلقه های سر زلف باز کنی
دیوانگان سلسله اترا رها کنی
کار جنون ما به تماشا کشیده است
 یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی
-
 نه دیگر خبر ی از سر زلف وسلسله دراز نیست . 
غزل گفتی  ودر سفتی  بیا وخوش بخوان حافظ
 که بر نظم تو  افشاند  فلک عقد ثریا را 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 29 / 07/2020 میلادی  / اسپانیا 

سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۹

سایه روی دیوار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------

آه.....دیوار !
چه شد  آن سایه من ؟ 
که شبی ماه به رخسار تو رقصاندش !
---------------
خانم دکتر گفت : 
نه اخبار  را ببین ونه بخوان  بلند شد وتلویزون  رات که روی اخبار 24 ساعته بود خاموش کرد نگاهی به قفسه فیلمهایم انداخت وگفت بنشین فیلم تماشا کن / موزیک گوش کن !  اخبار بی اخبار ! خبر بی خبر  وسر زمینت را نیز فراموش کن ! هرچه بود تمام شد تو اینجا هستی درکنار ما وما ترا دوست داریم . اشکهایم جاری شدند /...آه ببخشید خانم دکتر نازنین وزیبا دست خودم نیست اما این خاک خاک من نیست این خانه نیز از ان من نیست .
کفت : تملک چیز بدی است هرکجا که راحتی وخوشی به زندگیت ادامه بده   این خانه توست این زندگی توست واین سر زمین توست که برای قانون ان سوگند خوردی >
ـآه ...!!! بلی . متشکرم کنه مرا بیاد قانون انداختید ؟ قانون !در ذهنم قانون  وحروف ان بالا و
اپیین میشد قانون  راست میگفت .
سپس هنگامیکه رفت از بیرون به دخترم زنگ زد وگفت مگذارید نه اخباررا ببیند  ونه چیزی د رحکم خبر هارا بخواند .
راست میگفت این سر زمین من است من برای حفظ قانون آنها سوگند خوردم پسرم درهمین سر زمین به دانشگاه رفت واین خانم دکتر همکلاسی او بود  امروز نوه ام به دانشگاه میرود نوه دیگرم  فاراغ التحصیل دانشگاه شد اما کاری گیرش نیامد  کارها خوابیده اند شرکتها  فروشگاهها تنها چند ساعت بازند  این بیماری هم کم روی من اثر نگذاشت  حقوق ها نصف شدند  همه چیز خوابید ماهم از جمله دزدان وقاچاقچیان نیستیم وودرحدمت  مخبرین  هم نیستیم  ما تنها میدانیم باید کار کنیم برای زنده ماندن  نه بیشتر / بیشتر را نمیخواهیم  لباسهای من درون کمد درحال خاک خوردنند خودم با یپراهن خوابم راه میروم  هوا داغ است .  تلویزیون خاموش  اخبار را بستم تنها به دنبال کسی میگشتم که دوروز پیش یک برنامه در باره تشکیل ساواک وروسای آن درست کرده بود اما هنگام اجرای برنامه مرتب عرق خودرا پاک میکرد سپس گفت در محیط کارم گویا یکی از همکاران کورنا داشته بمن هم سرایت کرده کمی تب دارم  فردا باید بروم تست کو.رنا را بدهم اگر سالم برگشتم که باز درخدمت شما هستم درغیز اینصورت برای همیشه خدا نگهدار...... جوانی بلند قامت قوی البنیه ورزشکار وتحصیل کرده بود پدرش ریاست تشریفات گارد شاهنشاهی را داشت وخودش فدایی شاه بود . نگرانش شدم برایش روی فیس بوکم پیامی گذاشتم .نامشر ا فراموش کردم چون برنامه اش را   با نام دیگری اجرا میکرد ......
خوب خانم دکتر  اخبار را  نمیخوانم اما از این گونه اخبار نمیتوانم بی تفاوت بگذرم .

تمام  شب ار فشار گرما نتوانستم بخوبم هوا بدجوری گرم وشرجی بوداحتمالا باز جایی آتش گرفته وباز اتش را به دم گرگها بسته انهاراروانه چراگاهها کرده اند به زمینها احتیاج دارند . نه دیگر خبر هارا نمیخوانم  دیگر برایم چیزی مهم نیست .اگر چه کوه دماوند آب شود سیل شود وجاری شود .طبیعی است این ادمخواران برای  بردن وچاپیدن وخوردن اموا ل این  سر زمین آمده اندحال هم اعجوج ماجوج هارا وارد کرده اند تا بقیه ایرانیانرا بکشند وسپس خوشدانرا نیز خواهند کشت وزمینهارا بالا میکشند میشویم کامبوج فاحشه خانه بزرگ دنیا قمار خانه وتریاک خانه وشیره کش خانه مگر همینرا نمیخواستند ....
حال من به دنبال خودم هستم  به دنبال سایه ام  تا آنرا بیابم شاید بتوانیم باهم بیشتر درددل کنیم .!
اشک گرم  من  فرود آمد وبرگونه چکید 
اشک گرمی که دراو شادی وغم بود 
" آب "  و" آیینه "و" دیوار  " ترا میجستند 
دل من نیز به سودا ی تو سر گردان بود 

همه را دیدی ونام من از خاطررفت 
همه را دیدی وتصویر من ازدل راندی 
مونسی بودم  وچون سوختم از اتش مهر 
مشت خاکستر م  از خشم  بر اب افشاندی 
" نادر نادر پور " 
دستبرد کوچکی زدم بجای " پاریا " که قومی نجس در هندوستان میباشند نوشتم " مونس :
پایان 
 ثریا ایرانمنش / 28 /07/2020میلادی / اسپانیا 


دوشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۹

نوشتار

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا "
---------------------------------
دلم گرفته / بدجوری  هم گرفته  و آنچه که بر ما  گذشت  خواب وخیالی بود ویک رویا .  آخرین باز مانده فیلمهای هالیودی نیز بر باد رفت درسن 104 سالگی یک قرن آیا خسته نشده بود؟ .اولیویا دو هاویلند را میگویم !
امروز نوبت بازدید دکتر وپرستار بود که بخانه بیایند ومرا معاینه کنند همه چیز خوب بود همه با ماسک ودستکش  و منهم باماسک   روی صندلی نشستم چشمانم  خسته بودند  یکی پرسید حالت خوب است ؟ کقتم جسما اری روحا نه زدم زیر گریه ! تلویزویون داشت اخبار 4 2ساعته را نشان میدا د کفت اخباررا تماشا مکن گقتم اخبار دیگر ی هست که هر ساعت وهر دقیقه آنهارا میبینم مربوط به تیرا یا سر زمین من است .گفت تما م شده فراموش کن ....نه اخبار را ببین ونه بخوان توداری دیپرشن عمیق شده ای  اوه ... دیپرشن ؟ چیزی که همیشه به آن خندیده ام .. بلندشد تلویزوین را خاموش کرد فشار مرا گرفت شکم وپشت مرا  معاینه کرد وگفت میدانم نمیتوانی به کوچه بروی اقلا دور اطاق ویا تراس بگرد.......باد کرده ای چاق شدی . گفتم زیاد میخورم خیلی زیاد دست خودم نیست بخصوص میوه هارا مانند آفت میزنم ومیبرم .
بهر روی آنهارفتند اما باز من گریستم چگونه باو حالی کنم درحال حاضر که صدها هزار بیمار بشما احتیاج دارند شما وقت خودرا صرف من میکنید  میدانم مهربانید  میدانم این سر زمین زیباست اما سر زمین من نیست خاکش بوی اجداد مرا نمیدهد هرچند الان هم آن سر زمین تنها بوی کافور ومردار میدهدوبوی واجبی که ملاها بر ریش وجاهای دیگرشان  میکشند مردم همه سنتی شده اه اند دنیا هم بی قانون جایی که یک مردک قزمیت نکبتی مانند اردوغان بخودش اجازه دید یک موزه هزاروپانصد ساله  را ا به مسجد تبدیل کند ملاهای بسسواد وبیشعور واحمق ما بهتر از این نمیتوانند کار کننند فرزندانشان نیز همانهاهی هستند که ما در کوچه ها میدیدم با دماغ کثیف وپاره های وصله شده اما پسر آقا روضه خان بودند حالا از جیورجیو ارمنی پایین تر نمیایند عقده  بد جوری انهارادچار نا هنجاری  کرده است . بدبختند  .
خوشبختانه ما مادی نیسسیم مال پرست هم نیستیم خیلی از زمان خودما ن جلو تر میرویم واین زباله ها برایمان ارزشی ندارند ما به دنبال انسان هستیم که گیر نمی آید .
خود گنده بینی / خود نمایی وبد جوری این ملت را چه درچهارچوبه  ودرداخل گرفته است تن به هر حقارتی میدهد تا به بالها برسند به کجا> به قله دماوند هم رسیدند اما سرازیرخواهید شد دفن میشوید  طوفان درراه است .
بلی طوفانی بزرگ درراه هست .پایان 
 دوشنبه 27 ماه ژولای 2020 / اسپانیا /