پنجشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۹

اواره ام ....هی..... آواره ام !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
/----------------------------------
غمم هست چرا  نیست صاحبدلی . واهل دلی که بر آنها خرده بگیرد  ومصنفی یا دانشوری  برمن بتازد  خیلی خوش دارم که تاختن دلهارا ببینم وتنها باید باز بر گردم به سوی ایینه وا زخودم بپرسم  
من عقیده  دارم هیچکس  " جاودانه" نخواهد ماند مگر آنکه راه حقیقترا درپیش بگیرد البته این روزها این راه گمشده لبریز از سنگ وکلوخ وخاک شده به همین دلیل میل دارم دوباره برگردم ورور درروی آیینه بایستم وتنها خودمرا ببینم  لبریز از حقیقت .
امروز در میان نسلی زندگی میکنم لبریز از تضادها  هیچ ادعایی ندارم  اما دروغ وریا را نمی پسندم س بازی با احساسات وعواطف  دیگرانرانوغی جنایت میدانم و نمی پسندم خشمگین میشوم میتازم برایم مهم نیست آن شخص که باشد وچه باشد .  من نویستذه  دوران خودم نیستم  من متعلق باین نسلم  نسلی که دارد میتازد وجلو میرود وفریب نمیخورد  اما هنوز زنان ومردان گذشته دویب  میز نشسته  ومشغول  فریب دادن دیگرانند من تنها عصبی میشوم ناگهان چیزی را مینویسم  نه  نمیترسم پای نوشته ام وگفته ام ایستاده  ومیایستم .
من از روز اول واز روز اشنایی شهنشاه با ( آن زن )  دچار یکنوع رنج شدم وهر روز در این فکر بودم که چه زمانی  شاهنشاه ما بیدار خواهندشد  اونقش خودرا خوب بازی کرد بسیار هم خوب بازی کرد امروز در تمام جهان بیشترین  عکسها و گفتارها درباره اوست  وهر  روز خبری تازه منتشر میکند او خوب میداند که کجا ایستاده است .آخرین  نقشی را که در سالهای آخر بازی کرد وبا شاه رقصید از طرز نگاه  داشتن دست او در میان دستهای شاه فهمیدم که این باز یرا او به راه انداخته تا نقش دیگری را پنهان دارد  دران روزها همه خبرها درمورد دختری ( بنام طلا بود) که شاه را شیفته خود کرده بود ومومنین  مقدس اورا از پنجره به خیابان پرتا ب کردند وکسی چیزی نفهمید .
این زن . یک مرد بود درلباس زنانه  اماد ه ویرانگری  خوب با  ان عفریت ساخته بود باهم میرویم وباهم خواهیم خورد اما دزد سوم امد وخرشانرا زد وبرد .
امروز نقش مادری رنج کشیده را بازی میکند  وهر ساعت درانتظار دوربینها است عاشق دوربین است وعاشق شهرت .
امروز هنگامکیه عکس اورا ومصاحبه اورا درکنار آن لجاره معصومه قمی دیدیم دیگر برایم مسلم شد که همه دستها دررون یک کاسه است ومردم بیخوددرانتظار ظهورند .
هیچگاه خرف مادرم از یادم نمیرئد روزعررسی  این زن ا زجلوی تلویزیون برخاست وگفت :
من از چشمان سپید این زن میترسم  او این خاک را برباد خواهد داد  واز درب اطاق بیرون برفت . آن روززها ما باورمان نمیشد چگونه یک دختر بیچاره که مادرش با خیاطی اورا بزرگ کرده وبرای تحصیل به خارج فرستاده میتواند سر زمینی را به ویرانی بکشد  اما عکسهای  گوناگونی کم کم  در همه جا دیده میشود مردانی درلباسهای شاهی در نقش پدر بزرگ ایشان ویا دایی مهربان ایشان ویا اقوام ایشانند  مقابله با آن بانوی بختیاری ان ملکه قلبها زنی که ابدا کاری به سیاست نداشت  تنها نقشی که باو واگذار شده بود همانرا اجرا میکرد .
ایشان دست دردست مافیای قدرت جهانی مانکن خاور میانه شدند وشد آنچه که باید بشود آن مردک متالیخولیایی احمد شاملو بهترین  دوستش بود با پولها ی او مغز ویرانش را عمل کرد همه این پسر ان تازه سر از تخم در اورده روشن فکر دوستانش بودند  کانون پرورش کودکان   دردست توده ای ها بود وافکار کودکانرا تمیز میکرد  نه اینها را کسی نمیداند ویا نمیخواهد بداند  او دست دردست مافیای همین رژیم دارد برایش دیگر مهم نیست روزی در ارزوی ا ن میسوخت که ملکه سر زمین شده وبر تخت بجای شاه بنشیند در انتطا ر مرگ او بود میدانست بیمار است شاه بیماریش را از او پنهان کرده بود  داورهایی که باو میدادندباید مطمئن میشد که از ناحیه ان زن باو نرسیده  است . وشبی که شاه داشت جان میداد او مانند یک مانکن ارایش کرده بر بالینش با لبخندی مزورانه نشست  صددرصد مطمئن بود که فردا تاج وتخت را  دراختیار خواهد گرفت تنها یک چیز را فراموش کرده بود که بزرگانی که باو وعده داده بودند هدفشان چیز دیگری بود ویرانی مملکت وبرای درس دادن باو ونشاندنش سرجایش دو طفل بیگناه اورا کشتند اما هنوز باز هم دوربینها را فریاد میزد .
میدانید  خانم فرح با این  کار آخرت حال مرا بهم زدی  دیگر  مردم را بیشتر فریب نده بگذار معصومه قمی رییس جمهور شود او جوان است وخوب میداند چکار باید بکند همسرش نیز از گروه از ما بهتران است  ما دیگر فریب ترا نخواهیم خورد بیهوده بچه هارا برایمان جلو نفرست .ونوررا بجای تاریکی منشان که تو تو تاریکی هستی /
روز گذشته کلیپی دیدم که دختر علیرضا سرود ای ایرانرا با ویلون میزد وتک وتنها درکنار مقبره پدربزر گش نشسته بود مگر او نوه تو نیست ؟ !  نوه های تو تنها همان سه تا دختر مامانی هستند ؟ از دختر بزرگت خبر داری کجاست ؟ تنها در مراسم های مخصوص درگوشه ای د رسکوت مینشیند  دسئتهایت بخون آغشته است بانو . 
دیوارها  های کور کهن  فریاد میزنند 
- مارا چرا  به خاک اسارت  نشاندید
ما خشت ها به خامی خود شاد بودیم 
پایان 
 ثریا ایراتمنش / 30 ژولای 2020 میلادی/
 اسپانیا .