دوشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۹

کنار خیابان

ثریا ایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا 
---------------------------------
شب در پس لبان درشت وسیاه خویش 
دندان فشرده  بود بر الماس  اختران 
الماس هر ستاره  به یک ضربه میشکست
وزهر کدام  بانگ شکستن  بلند بود 
در شب هزاران زنجره - فریاد میکشیدند ........شادروان نادر نادر پور.
------------
از وسط خیابان واز میان معرکه به کنار امدم ودر پیاده رو ها راه میروم /
 تنها نظاره گرم وبس دیگر دردی را احساس نمیکنم  گویی مرفین بسیار قوی بمن تزریق شده ! نه هیچ دردی را احساس نمیکنم  بی تفاوتم  به همه هستی وبه همه جهان اطرافم  - سرم را بانقاشی گرم کرده ام .
شب گذشت بیخوابی داشتم در نیمه شب گرسنه  بودم یادم آمد شام نخورده ام کمی شیر با چند بیسکویت به کنار تختخوابم بردم ود رهنگام نوشیدن به یک مصاحبه که از پاریس با یکی از مردان عضو گارد شاهنشاهی مصاحبه میشد  گوش فرا دادم مردی جا افتا ده بسیار مودب وبسیار دانا  آه...کجا شدند این مردان ؟ میان مصاحبه مرتب آگهی پخش میشد  منصرف شدم  وبباد پسر داییم افتادم او نیز یکی از همین مردان بود  اما درهمان زمان هم با اکراه بخانه ما میامد وبا اکراه دست به غذامیبرد  یا غذا نمخیورد همسرش چادر مشکی بسر میکرد وما کمتر چهره اورا میدیدم عاشق شاهنشاه بود اما درعین حال ازاینکه همسر من مشروب میخورد او خانه وزندگی مارا نجس میپنداشت واگر گاهی مارا بخانه خودشان دعوت میکردند مطمئن  بودم که همه ظروفی را که همسر من ویا من درآنها جیزی نوشیده ویا خودره ایم جدا گانه میشست واب میکشید تنها انسان  سالم برایش همان عمه جانش یا مادر جان من بود بخاطر او میامد البته به او چندان رویی نشان نمیداد چراکه عمه جان هم دردردوران جوانیش با چند شوهر کردن  آبروی فامیل ً!!! رابرده بودبطوریکه آنها حتی فامیل خودشانرا نیز عوض کردند !بیچاره عمه جان ا زهمه جا رانده ودرمانده  بود حال امروز همین پسر دایی رابظه شا ن را با   من قطع کرد ورفت در ساواما مشغول کار شد قبلا عضو ساواک بودوعضو گارد شاهنشاهی  !!!! وبرادر دیگرش را ابدا ندیدم  یکبار مارا دعوت کردند که نشد بخانه انها برویم حتی همسرش را تلفنی میشناختم . از خانواده پدریم حرفی بمیان نمی اورم  که بهتراست بماند 
 نمیدانم ایا پسر دایی هاای  من زنده اند  یا مرده وسایر فامیل  همه دسته جمعی پیرو مردی شدند که برایشان بهشت را آورد !

حال امرروز دراین گوشه غربت من برای چه کسانی وبرای کی دل بسوزانم ؟ وآنکه باو امید بسته بودم با چند لات گردن کلفت یک کانال را گرفت تا مصاحبه کند دوستانش همه معلوم الحال بودند حالم هم خورد همه چیزبه یکباره فرو ریخت دیواری را که ساخته بودم ویران شد وخاکش بر سراو نشست .
 بیچاره ولیعهد !.خدا کمکش کند وتا آخر عمر  درهمان چهار دایوا ری  خانه و درکنار خانواده اش بماند .
دلسوراندن برای این ملت  کاری بیهوده است  حال میفهمم که چرا مردان دانا وبزرگ خودرا کنار کشیدند ودرسکوت به تماشای این سیرک بزرگ نشستند. وکسانیکه بی اندازه دل به ان سر زمین سپرده بودند از فرط غم وغصه جان سپردند .
چگونه اینهمه خرافات میتواند شعور وتعقل ملتی را به یغما ببرد  تا جاییکه حتی خودی را نیز از خود برانند .
ادیان دیکر /گمان نکنم  بدینگونه باشند درحال حاضر من دربین یک خانواده محترم اسپانیایی بسر میبرم پیوندی با انها بسته ام دخترم عروس آن خانواده است همه معتقد به کلیسا ودین خویشند اما چنان دختر مرا درآغوش گرفته اند واورا بسر صدر نشانده اند وچنان با من مهربانند که تا امروز درهیچ یک از اقوام این جهان ندیده ام وچنان یکدیگرا دوست دارند حتی آنهاییکه بخارج سفر کرده انداز راه دور حال مرا میپرسند و.........دوستان نزدیک سی وجهل ساله من ؟....بهتر است حرفی نزنم /
درکناره راه میروم سعی میکنم /کمتر بخوانم وکمتر به گفته ها وشعارهایشان اهمتی بدهم دیگر برایم مهم نیست چه کسی رهبر میشد وکشور تجزیه میشود ویا ازبین میرود ابدا برایم مهم نیست زمانیکه اینهمه  چند دستگی وریا ودروغ حاکم بر فرهنگ ملتی باشدآن ملت  محکوم به فنا ست اگر تا امروز هم باقی مانده است بخاطر آن رشته طلای سیاه است که درزیر زمین راه میرود آن که تمام شد آن ملت هم خواهد مرد ان سرز مین همیشه روی دست دیگران قدرت گرفته است یا روسیه یا آلمان ویا  امریکا یا انگللستان وحال امروز  چین  کمونیست .
من یک ایرانی الصل هستم که از نوع من دیگر وجود ندارد همانگونه که دایناسورها از بین رفتند نسل امثال من نیز  رو بفنا میرود..
من از جنس آنها نیستم . 
پایان 
دوشنبه / 22 ژوئن 2020 برابر با 2 تیرماه 1399 خورشیدی . اسپانیا .
ثریا ایرانمنش /

یکشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۹

گنه کردم گناهی در بیخبری!

ثریا ایرانمنش " " لب پرچین " اسپانیا 
--------------------------------
دیگر  افکارم را متمرکز کسی یا چیزی نخواهم کرد .برایم مهم نیست که ان سر زمین به اتش کشیده شود و یابسوزد ویا ازروی صفحه تاریخ محو شد .
( ما این هستیم ) مشتی هو چی گر وبی ثبات .وبی انصاف وبی هویت .

امیدم را برداشتم ورفتم .
روز گذشته - تابلوی معروف  فروهر م افتاد وشکست دو نیم شد به فال بد گرفتم وامروز آن فال تعبیر شد .
نه دیگر  به دنبا ل هوچیگری ها نخواهم رفت به دنبال نمایشات  وسیر کها نخواهم رفت  دیگرهیچ چیز  برایم مهم نیست دوباره مانند سابق برمیگردم درون لاک خودم  .

آه ...عزیزم  زمانیکه  در اطاق خودت  بی حال  وکرخ افتاده ای  بر روی دیوار سفید  به مد روز  از سیاست بنویس  هر چه میخواهد باشد  از بی حالی خارج میشوی.

انگار به دوران خردسالیم برگشتم  وکوهی را خورشید پنداشتم  من با اندیشه های بیدار  داشتم به خواب میرفتم  امروز در روشنایی روز روشن اورا دیدم  میان خشت های ناهنجار  دگیر نوری نمی پاشد  او دارد شتابان بسوی هدف خود میرود .
چرکین  ونا چیز  انگار همین الان از لانه مرغابی ها برون امده است  تنها نغمه میخواند  قد قد میکند  از از گرمای ظهر تابستان داغ ما بیخبر است  بام او خنک است  ودنیایش لبریز از رنگها  .
دیگر تمام شد  هرچه بود تمام شد . فرورهم  شکست وبه درون  زباله دانی رفت .
امیدم را برداشتم و رفتم  این بود آخرین پیام . 
ثریا / اسپانیا 21 ژوئن 2020 میلادی برابر با 1 تیر ماه 1399 خوشیدی.

جمعه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۹

پیک تازه

ثریا ایرانمنش "لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
 بیشه ها با برگهای زردشا ن....
عصرها وافتاب سردشان 
 در خیابان ظهرها  بر سنگفرش
گاری نفتی - طنینش به عرش!

آسیاب  بادی  متروک شهر
غده ای در مغز  پیرمتروک شهر 

از پس ان چشمهای  سبز سبز
جنگل بی انتهای سر سبز ............- منوجهر نیستانی -

نمیتوان هم ایرانی بود وهم مسلمان باید یکی را برگزید  یک ایرانی آزاده وازاد هیچگاه بنده نمیشود   آیا ننگین نیست  مردم سر زمینی که روزی  حاکم وفرمانروای دنیا بودند امروز دردست مشتی بیخبرد اسیر شده وحال دیگران برایش سرنوشت تعیین کنند ؟
امروز ملتی  خوار  .زار وزیر دست  وازهمه بدتر بیسوادی واسیر موهومات  وخرافات حال در انتظار مدینه فاضله نشسته ایم درانتظار  ماه تابان که از اسمان فرود اید  بجای چادر لچک بپوشیم  باز درصف بایستم واربابرا ستایش کنیم فرقی نمیکند مرد باشد یا زن نر باشد یا مادینه این ازادی نیست که برای ما  میاورند ونسخه میپیحند .
جرا بلند  نمیشوی مرد ! بگذار جاده را برایت صاف کنند  این ننگ را برای همیشه از دامن سر زمین پدری ومادری ما بشوی وپاک کن .
تا کی باید خاموش بنشینم تا دیگران برایمان تصمیم بگیرند آنها دانستند که آن شه زاده حوصله ندارد اطاق مخصوص فیلمیش را به تاج پادشاهی ترجیح میدهد  او دانست که سر نوشتی بهتر از پدر وپدر بزررگش نخواهد داشت وآنها نیزدانستن بنا براین از نوکران وخدمتگاراشنا استفاده میکنند تا برای ما وسر پرستی ما بفرستند ما ازیر دستا ن باید زیر نظر خدمتگاران وکنیزهای رنگ ووارنگ تنها برده باشیم وبردگی کنیم سر فرازی مرا برازنده نیست ..

چرا بر نمیخیزید ای مردانی که اینهمه سال فریادکردید؟ کاری به ان خود فروشان وبازار خرید وفروش ندارم تنها بتو میاندیشم ای همه امید دیرین من .
نگذار یک فاحشه وپا انداز سر پرستی مارا بر عهده بگیرد / تمام 
ثریا ایرانمنش . 19 ژوئن 2020 میلادی برابربا 30 تیر 1399 خهورشیدی!!

پنجشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۹

فریاددردناک

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
در پیش چشم زندانیان خاک
 غیر از غبار ابی آین اسمان نبود 
در پشت این غبار 
جز ظلمت وسکوت فضا وزمان نبود 

زندان زندگانی آنسان دری دیگر نداشت 
هر در - که ره  بسوی خدا داشت - بسته بود .........".شادران فریدون مشیری "

چیزی برای گفتن  ندارم وبرای نوشتن نیز - تمام شب بیدار بودم  یعنی تمام شب ! 
نشستم به اعترافات جناب مصداقی گوش  فرا دادم که چهار ساعت مدام درباره رجوی  وفحاشی باو وایراد ازاو میگوید وشاهکارهایی که درطول مبارزات بی ارزش خود انجام دادند  آنهم درست زمانیکه شاه گفت : صدای انقلاب شمارا شنیدم .
ـآگر آنروز  صبر میکردید وپشت اورا میگرفتید این بلاها امروز  سر آنهمه مردم بینوا وبیچاره نمی آما ومغزها تهی نمیشد داس وتبر واره  برای بریدن سردختران بکار نمیرفت  برای خرمن کوبی وساختار زمین  بوند نه برای خون ریزی .
در گرگ و ییش صبح  چشمانم را بستم خوابی  کوتاه وسپس بیاد آوردم باید قرصم را بخورم  بیدار شدم با چشمانی بسته وخواب آلوده  نمیدانم چه کردم گویا یک تخم مرغ ساخت چین  در کارخانه ها بعمل میاید روی ماهیتابه وسپس روی نانم ریختم آنرا قورت دادم تا قرص را به دنبالش روانه سازم تخم مرغ از جنس پلاستیک بود  سفیده اش از نوعی پلاستیک ونشاسته وزرده اش مخلوطی از خدا میداند چه معجومی در کارخانه ها قالب گیری وسپس درجعبه ها بعنوان تخم مرغ اکو لوژیک بما عرضه میشود .
صدای کوبیدن چکشی به دبوار  وبالا کشیدن پرده های پر سرو صدا  وهمئ بر سینه من نشست .
نگاهم به سوی خبابان همیشگی رفت عکسی گرفتم هوا کمی خنکتر است  واز گرمای طاقت فرسای روز گذشته وشب دوشین خبری نیست !.
تما م شب وحشتی عجب دردلم نشسته بود  ومشتی بر سینه ام میکوبید  برخاستم . نشستم . دوباره خوابیدم  آب نوشیدم  بیفایده بود .
زمان مرا به دوردستها برده بود به کوههای سر سبز ی که امروز دستخوش آتش وزلزله های ساختگی میشوند برای زمینخواران ودزدان وشب گردان گرسنه دیروز .

مسعود رجوی در حرمسرایش خفته وپا اندازش مریم بانو به رتق فتق امورات جاری میپردازد  اموراتی  نیست  کاری نیست همه پیر شده انشورش خوابیده همه   بی چاره اند وبیکار به ناچارباید پولی خرج کنند از یک روسپی قهرمان شورش بسازند هنوز عدده ای امیدوارند ونمیدانند که ان شیر نه تنها شیر نبود بلکه لوله آب انباری بود که متصل به چپهای بین الملی شده بود  .
همه چیز به پایان  رسید وسر زمین من بباد رفت  ومن از هجوم بیشرم خورشید  نمیتوانم بخوابم  تنها روزهارا به شب گره میزنم  با غفلتی امیخته  درهشیاری  و........چنین بود سفرنامه من .
 و... امروز این انسان اسیر !
انسان رنجدیده  ومحکوم قرنها 
از ژرف این غبار 
تا اوج  آسمان خدا پر گشوده است !
 انگشت بر دریچه خورشید  سوده است !
تاج از سر فضای لایتناهی برداشته  
تا باز کند چشمهارا ودرهارا وجهانی دیگر را /
پایان 
ثریا ایرانمنش / 18 ژوئن 2020 میلدی برابر با 29 خرداد ماه 1399 خورشیدی ! اسپانیا 
و.... فردا روز سی تیر است ! بشتابید >

چهارشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۹

زندانی ×

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
امروز صبح یک کلیپ روی  فیس بوکم آمد  مدتی به آن نگاه کردم وسپس گریستم واین گریستن تا الان ادامه دارد .
فهمیدم زندان یعنی چه  وزندانی بودن یعنی کجا وچگونه است  ناگهان همه ما دسته جمعی زندانی شدیم  وبه چه راحتی توانستند مارا بگوشه خانه هایمان  بنشانند .
سالهاست که دراین شهر گمشده نه خبری از گل زنبق است ونه ازدرخت یاس ونه از گل سرخ  تنها چند نوع گل در گلخانه ها بعمل میاید  برای قبرها وقبرستانها ویا گلهای یخ زده فریز شده را که با سیم ونخ بهم میچسپانند  
گلدانم  داشت خشک میشد به دنبال کتاب  دستور گلها بودم که درانگلستان آنرا خریده بودم  ...آه چه همه گلدان داشتم وچه باغچه زیبایی د ر انتهایی حیاط یک باغجه درست کرده بودم نامش را باغ ژاپونی گذاشته بودم ودر گوشه ای  دیگر خیار وگوجه ویار الماسی و سبزیکاری داشتم که نصیب همسایه ها ویا فامیل  آقا میشد ! چگونه خانه را از زیر پای من کشیدند ومرا آواره کردند جناب فریدون کار !! استادهمه بود ! 
حال دراین اپارتمان  کوچک تنها درون باغچه هابا خاکهایی که از زباله درست شده اند تنها کاکتوسها مارمورلکها رفت وآمد دارند  سالهاست که گلی  را نبوییده ام .
امروز دیدم بین بدبختی وخوشبختی اگر خطی ومرزی باشد من روی آن ایستاده ام ومعلوم نیست به کدام طرف سقوط خواهم کرد خوشبختی که دیگر نیست /
تمام روز را گریستم  دوش گرفتم هودا داغ است گلدان سوخته برگهایش خشک شده اند پنکه بزرگ شکسته هنوز برای کولر خیلی زوداست باید آنرا تمیز کنند بیاد " او" بودم او هم شبها تاصبح پنکه را روشن میگذارد اما پنجره های او رو بباغچه اش باز میشود . روزها که نیست وشبها خسته بخواب میرود .
دوسال است که اورا ندیده ام دلم برایش تنگ شده اما گمان نکنم بتوانم سفری داشته باشم .
امروز معنای زندان وزندانیرا به تمام وجودم احساس کردم .
خیلی کم گریه میکنم اما گویا مبایست چشمانمرا شستشو دهم تا بیشتر باز کنم . ث
پایان 
چهارشنبه 17/ژوئن 2020 میلادی / اسپانیا.

جای من کجاست ؟

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
-------------------------------
شهر من کجاست ؟ 
شهر من گم شده 
من با تب وتاب  دراینسوی زمان 
خانه ای ساخته ام   
از جنس مقوا 
 شهر من گم شده 
من درلانه مقوایی خویش  شادم 
بر دیوارهایش با آب دهان 
پوستر چسپانیده ام 
من با آب وخاک وگل بیگانه ام 
وبا ظلمت هم خانه 
---------------
 باز هم جنایتی دیگر آنهم درشهر ساده دلان " کرمان  اتفاق افتاد  پدری نادان سر دختر زیبایش رابرید چنه بسا برای خاموش ساختن او این کاررا کرد وچه بسا با او هم خوابی میکرد  دران دیار مسلمانی هنمه چیز اتفاق خواهد افتاد .
پدر با دختر وپسرس میخوابد وخواهر با برادر در یک تختخواب با هم رابطه دارند اینها همه از شیره مقدس اسلام ناب محمدی است که برای حفط بیضه اسلام وحرمت بی  بی زهرا وبی بی فاطمه وبی بی سکینه وبی بی زینب باید مراعات شود عکسهارا  از روی اینستا گرام بر میدارند تا عفت عمومی لکه دار نشود عفتی درکار نیست هر چه هست ریا دروغ وکثافت ولجن وخون  هر روز باید خونی جاری شود تا آنها آن خونخواران  جانی تازه بگیرند .

خوابی وحشتناک وشگفت انگیز است وما نمیتوانیم بیدار شویم  گویی بختک روی ما افتاده است دیگر به چه کسی اعتقاد کنیم واعتماد داشته باشیم هنگامیکه درحریم مقدس خانواده نیز دچار بیحرمتی ونا امنی است ./
از ساعت چهار صبح هلیکوپترهای اب پاش  روی اسمان شهر میگردند !
 باز نمیدانم کدام گرگی به صحرا زد وکجارا میسوزاند بوی دود همه جا را  فرا گر/فته است ونفس من سخت بیرون میاید.
خورشید با بی حیایی تمام همه خانه را فرا گرفته است مجبورم درتاریکی وزیر نور چراغ کار کنم 
دیگر باران ها تمام شدند  ودیگر آسمان رنگ قوس وقزح را نخواهد دید  وازاین پس ما باید با  گلهای سرخ آتشین که به هوا پرتاب میشوند خودرا سرگرم نماییم  دیوارهای مقوایی  گر اگرد  مارا گرفته اند /
نه نباید بر خود لرزید  این خواب سر انجام پایان  میپذیرد و بیداری آن نمیدانم چگونه است .
در انتظار ان بیداریم که بر استانه درب  بکوبد وبگوید بلند شو کابوسی بیش نبود . 
--------------
من دراین خانه  به بد نامی مشهورم 
 چرا که با قافله همراه نیستم 
من دراین خانه با ظلمت همنشینم 
صدای روشنایی دربیرون است 
دیگر صدای طپش قلبی را نیمشنونم 
وصدایی پایی که مرا بسوی خویش میخواند
وصدای خواهش یک برگ را که مرا درخود جای دهد
تنها صدای وزش باد است وفریاد ولگردان مست 
پایان 
ثریا ایرانمنش " 17 ژوئن 2020 میلادی  برابر با 28 خردادماه 1399 خورشیدی.
اسپانیا