جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۹

فاجعه

ثریا " لب پرجین ؟ اسپانیا 
-------------------------
خبرهای  بدی ا زسر زمین مادری ما میرسد گویا ملت ایران سپر بلای قانون گذاران دیوانه ومومنین حرم میباشند .
فاجعه بزرگی درراه هست طبیعی است که همه خبر  دارند چه بر سر پزشکان خارج از  مرز رسید  تنها دیوانگان زنجیزی  درمغزهای کرم گذاشته خود دنیایی  را ساخته اند .

مردک   پیرخنگ دیوانه / خامنه ای ودیوانه تری از او که همه پیکرش کرم گذاشته وبوی گندش عالمی را دچار تهوع گرده تمساح وآن سید خندان وآن لب خنچه مامانی ظریف جنایتکا ر- آن رییسی بی عفت وبی خانمان وسایر ملاهای عصر هجر ملتی را به گروگان گرفته اند .

آهای مردم ایران اگر این برگه به دست شما میرسد بدانید وآگاه باشید که این ملاهای دیوانه میل دارند همانکاری را بکنند که هیتلر با یهودیان کرد  نسل ایرانیانرا ازمیان بردارند آن دیوانه  زنجیری  روی صندلی  درپنهانی ترین جاهای نا معلوم نشسته وشمارا به جن وپری حواله میدهد .
 وجلاد دیگری بجای درمان بفکر جن گیری افتا ده است .

من میل ندارم وارد سیاست کثیف آنها بشوم اما دلی دارم سوزناک درکویر وفلات  سر زمینم چه موقع میخواهید از خواب بیدار شوید ؟  خانه خدارا بستند  وپرندگان وچرندگان اطراف  خانه او فضله میریزند واو قادرنیست حتی پرندگانررا  براند ؟ این بازی شوم را برای تحمیق کردن شما به راه انداخته اند  ضریح مطهر  را سیلاب برد وآن امامزاده نتوانست خودش را نجات  دهد  امروز دیگر درانتظار معجزه نباشید  جناب تزار بزرگ وآن چشم بادامیها تنها در پی  ویران کردن وبردن منابع شما هستند بیدار شوید بلند شوید اگر شما بلند شوید دنیا نیز برخواهد خاست .

بنظر من این دیوانگان را  باید با لباسهای مخصوص  بسته بندی کرده وبه کنج تیمارستانها فرستادچگونه مغزهای شمارا شستشو دادند ؟ به چه طریق دهان شمارا بستند ؟ با تریاق ؟> قلیان ؟ افیون ومیدانید که اربابان دولت شما با کشورهای امریکای جنوبی در دادو ستد مواد مخدر / اسلحه ومشروبات الکلی وزنان  میباشند وشما همچنان بنشیند ونماز جعفر طیارا بخوانید ویا جوشن کبیرو صغیر را وضریح را بلیسید  تا جنازه هایتان درمیان خیابانها وجویبارها سر گردان شوند جوانانرا کشتند مغزهارا تیر باران کردند.  
چه خواب وحشناکی  چگونه برخود میلرزم ؟ . 
دراین چند روزه خیلی سعی کردم ارام باشم کاری ازمن ساخته نیست غیراز روشن گری ها دادن خبر کار من نیست وآن پیشوایان مقوایی وکاغذی که برایتان نسخه میپیجند  همان ولدزانهای خودشان میباشند که با خود فروشی ها  راز خودرا پنهان ساخته از راه دور مغز شمارا  هدف گرفته وخود شمارا  به سوی میدان تیر میفرستند . پایان 
جمعه . 8 فروردین 2579 شاهنشهی !ویا بعبارت شما  فروردین 1399/پاینده ایران .

روزهای تلخ

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
"حضرت حافظ"

کی شعر تر انگیزد  خاطر که حزین باشد 
یک نکته دراین معنی گفتیم  وهمین باشد 
از لعل تو گر  یابم  انگشتری زینهار 
صد ملک سلیمانم  در زیر نگین باشد 
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی  خیر تو دراین باشد 
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز 
نقشش بحرام ار خود صورتگر  چین باشد 
جام می وخون دل هر یک بکسی دادند 
 دردایره قسمت اوضاع  چنینی باشد 
درکار گلاب  وگل حکم ازلی این بود 
کان شاهد بازاری واین پرده نشین باشد   !

بهر روی نمیدانیم که گل شاهد بازاریست یا گلاب وکدام یک پرده نشینند !
وما پرده نشینان درمیان مردمانی زندانی  که کم کم حالت روانی پیدا میکنند ومیل دارند این زندانی شدن قانونی را برهم بزنند ویا  دیوارهارا  بر سر همسایگان فرود آرند .

اینجا چو من هیچ غریبی نسیت ومهر ویقینی هم نیست  در وهم شب ناگهان خودرا به خوابگاهم میرسانم درمیان عروسکان پشمی وپنبه ای وموزیک خودرا پنهان میسازم .
تنها صدای طپش های یک دل سرگردان را میشنوم .

 ما مرده پرستان از زندگان بیزاریم ودر زمان زندگیشان ازآنها فراری وبه هنگام مرگشان که میدانیم دیگر دراین دنیا نیستند ناگهان همه دوست  واشنا ودست به پرستش او میزنیم ."مانند فرزانه تاییدی "
که به راستی بانویی فرزانه بود .

شبها تنها صدای  رفت وامدن اتومبیلهای پلیس گشت بگوش میرسد وراس ساعت هشت گویی دیوانگان زنجیری روی بالکنها وپشت بامها به دست زدن مشغول میشوند وآژیر پلیسها نیز به کمک آنها برمیخیزد ظاهرا برای پزشکان وتیمارداران این همهمه را به راه میاندازند وناگهان موسیقشان همه عرش وفرش را به لرزه درمیاورد  باید رفت ودرگوشه ای پنهان شد وگوشی هارا درگوش نها دتا صداها خاموش شوند .

صدای پای رهگذری در هیج کجا شنیده نمیشود  تنها صبح اخباررا که میخوانی ویا به ندرت میبینی  ای داد وبیدا داینهم رفت !  اینهم مرد ؟  وتمام شد تنها لیست رفتگان ومبتلایانرا به رخ ما میکشند ومنتی بر سرمان  دارند که شمارا درپستوی خانه پنهان  کرده ایم با هجوم آذوقه های مانده درفروشگاهها .

دیگر به سر زمین خود نمی اندیشم آفناب سالهاست درآنجا غروب کرده وشب تاریک دامن خود را پهن نموده است اژدهای خونخوارومارها وخزندگان  بادهان های بزرگشان  حال درحال بلعیدن یکدیگرند .
سالهاست که ماه درانجا پنهان شده است  شاید دراسمان کویر خودی بنماید وستاره ها گم شده اند درتنفس الوده ملاهای درمانده وکوته فکر وبینوا .که بینوایی از صورتشان میبارد حتی درچهره فرزندانشان با آنهمه لباسهای برازنده هنوز بینوا هستند /

حال من دراین دیار مسیحایی تنها به صدا ی ناقوس گوش میدهم  چند نفر رفته اند ! دیگر غربتم نیز استانی ندارد  تنها شبها در بالکن به تک تک ستارگان مینگرم میدانم که این غروب طلوعی به دنبال دارد اما تا آن زمان که ( اربابان ) ما بدهی خودرا جمع آوری نکنند ما درزندان خواهیم ماند .

دیگر چشم به روشنایی ها ندارم هرچه هست تاریکی است همه بیکار شده ایم ودورازهم تنها دلهایمانرا بهم نزدیک کرده ایم  .نه به پایان جهان نزدیک شده ایم ونه به ابتدای ان باز گشته ایم درمیان هوا معلق مانده ایم  تا آتش غرور آن شیاطین فرو بنشیند وکم شدن آدمها بحد نصاب برسد  حال باید درسجده گاه آنها نماز بگذاریم  ودرغروب عمر همراه کینه هایی که درددل انبار کرده ایم  خودرا درتنکای زمین  جای بدهیم . یا اینسو ویا آنسو.پایان 
ثریا / اسپانیا 
 27 مارس 2020 میلادی برابر با 8 فروردین 2579 شاهنشهی !.
اسپانیا



پنجشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۹

سلام .ستاره !

ثریا ایرانمشن " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------

سلام - ستاره 
خانه نشستن مبارک باد !

حال باید از کوچه پس کوچه های خاطره ها گذشت واندکی مکث کرد و ایستاد وتکه ای برداشت وبر دیوار چسپانید .
 در کوچه های خاطره من  همه چیز زشت ونا مطبوع بود اما برای شناخت یک ملت کافی است .

حال دیگر پرندگان  سحر این برگهارا بسوی بالا نخواهند برد وبه دست باد نخواهند داد  درمن میل نوشتن وگذشتن از همه عالم  بیداد میکند .

در زمانیکه پسر   حرامزاده یاسر عرفات استاد دانشگاه ایران زمین باشد ونها دبنیادی اجدا د ش را میل دارد با زور سر نیزه به حلق ملتی بفرستد واولین حمله او به ( نوروز وجشن بهاران ) ایرانیان است دیگر کجا میتوان از عشق گفت وصفای آن و حال افغانها وتاجیکها بهارنرا جشن میگیرند وآهنگهای مارا به زبان خودشان میخوانند . 

این دیوارهای گوشتی  که ناگهان سرازیر مملکت ما شدند  ملتی را به اسارت گرفته اند  وهر روز با کمک سگهای درنده وفرو کردن میله آهنی درمغز  آنها- وادارشان میکنند که سر به پای رهبر بگذارند دست کمی از کره شمالی ندارند .

حال من درکجا ایستاده ام  وتو ای خواننده ای خطوط مرا چگونه خواهی یافت  منی که درمیان مردم ببیگانه میل دارم فریادبکشم که ( من همان آلیسم ) وهویت خودرا گم نکرده ام  ......صدایم درون اطاقهای خالی میپیچد وبخودم برمیگردد  حال من به همراه تصویرم هردو زندانی هستیم .

به زودی مردان وزنان مهربان وپرستاران به درب خانه خواهند آمد تا خون مارا تجزیه کنند ودرخور ما مهره ای بسازند که باخون ما ترکیب یابد ودوباره انرا بما پس خواهند داد تا درسایه آن مهره ویا خرمهره بتوانیم تنها نان خشک را ببلعیم .
در جایی خواندم که آن پزشکی که میکرب کرونارا کشف کرد وسپس جانش را نیز به باد داد در یکی از رساله هایش نوشته بود علاج  این بیماری تنها چای  بلی هما ن چایی که هربعد ازظهر انگلیسهای متمدن با ظرافت ومهارت کامل آنرا مینوشند وبرایشان یک سنت ملی شده است . 
بهترین چای هارا  میتوان درهمان انگلستان یافت نه درهند ونه درچین .

پس از چند روز باران مفصل افتابی دلپذیر از پنجره ها خودش را به میان  اطاق پهن کرده ومن بیاد دختری هستم ( که نامش لیلای ایرانی ) بود ودرچنین روزی معلوم نشد چگونه از دنیا  رفت وقاتلان او چه کسانی بودند وآن ملای مکلا که چندی پیش از او ذکر کرده بودم بسرعت خودش را بر بالای جنازه او درفرودگاه میرساند تا عکسی بیادگار بگیرد آنهم ا زجنازه یک دختر معصوم وبیگناه  وسپس تنها اورا روانه فرانسه میکنند تا درکنار مادر بزرگش بخاک رود  هیچکس نفهمید چرا این برادر وخواهر که از همه مهربانتر وخوش قلب تر بودن ناگهان پر کشیدند  شاید فرشتگان نگهبان آنها بهتر ازما میدانستند که وجودانها  درآسمانها بیشتر لازم است تا دررروی این زمین بیمار ومردمی بیمارتر وتهی مغز.

باز باید همه درهارا به سوی درونمان باز کنیم  واندوه را فراموش کنیم  چرا که از پس هر شب تیره یک صبح روشن است مانند امروز . روزتان شاد .
ثریا / اسپانیا / 7 فرووردین 579 شاهنشهی. برابربا 26 مارس 2020 میلادی . ساعت 07/45 دقیقه صبح !






چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۹

حذام قرن !

ثیا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
تقریبا همه بیکار شدیم  ! ساختمانسازی متوقف شد  وکار مندان وکار گران در اداره بیکاری باید در صف اینترنت بایستنداینترنت سنگین شده وکند کار میکند درتمام جهان  وخبر دار شدیم که بسیاری ازما بهتران درسنین بالا نیز دچار این _ (جذام) شده اند یا جان سالم بدر میبرند ویا  خیابانها لبریز از گلهای سفید داودی  شده وزنگها به صدا درخواهن آمد  .- البته واضح ومبرهن است که برای مرگ ما زنگها وناقوسها صدایی درنمیکنند !.
 هفته ای یکبار یکی از بچه ها کیسه های خرید را پشت درب خانه میگذارد ومن کیسه های زباله را  وآنها میبرند البته محتویات غذا ها کمتر از بسته بندیها آن است ! حعبه بزرگ پلاستیکی وسط آن دو عدد پاچه مرغ تاریخ مصرف تمام شده ! ونانهای خمیری که به زور بیکربنات وخمیر ترش انهارا باد کرده اند .
گویا شهرداری به کمک برخاسته برای آنهاییکه مانند من اجاره نشین هستند !!! لابد غذا برایم میفرستد  بیشتر اعضا ءدولت ما دچار این بیماری شده اند عده ای دربیمارستانها وعده ای درخانه ها تحت درمانند  ومن بچه هاراز پشت شیشه ها ویا اسکایبها مبینم از دیوار شیشه ای آنها را  میبوسم نمیدانم عشاق چه کار خواهند کرد ؟! عاشقان نیز از هم جدایند !!! ویا شاید دو راز نظر چشمان تیزبین دوربینها وپلیسها ساعتی درکنار هم بیاسایند >.
خوب تا اطلاع ثانوی  ما کار مندان!!! ویا بردگان باید کمی صرفه جویی کنیم تا برا ی سایر مخارج ته کیسه مان خالی نباشد .
مهم نیست طوفانی شدید در راه است یا مارا باخود خواهد برد ویا ما میخکوب بر زمین خواهیم چسپید  باید کمی جرئت واستقامت داشته باشیم واز نیروی درونیمان کمک بخواهیم . 
به همه ثابت شد که قدیسین همه تنها دیواری طلایی بودند ومعجزه های که ملاهای اعصار وقرون برایشان نوشته وبه دست انها داده بودند امروز دیگر کار بردی ندارد شاید برای قرنهای اینده درصندوقها پنهان شوند برای نسلهای تهی مغزیکه باز هم باین دنیا پای خواهند نهاد ..
امروز صبح تلویزیون در برنامه کمونتری خود یک لاک پشت عجیب وغریب را به نمایش گذاشت نمیدانم چرا مرا بیاد ( مش قاسم کتلت ) انداخت واقعا هیچ شباهتی بهم نداشتند اما انگار خودش بود !
بهر روی تا روزهای دیگر اگر کارم را پس گرفتم باز هم میروم در دنیای بهتری گردش میکنم درغیر اینصورت به همان دلنوشته نویسی ادامه میدم  من باید بنویسم وباید بخوانم این یک اعتیاد بزرگ است . ث ! یعنی ثریا / 
پایان 
 چهار شنبه 25 مارس 2020 برابر با ششم فروردین 2579 شاهنشهی !


نشخوار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
چه بهاری است ........خدایا ؟

امواج خزر  از سوگ  سیه پوشانند
بیشه دلگیر  وگیاهان  همه  خاموشانند 

بنگر ان جامه  کبودان افق  - صبحدمان 
روح باغند - گر بدینگونه  سیه پوشانند

چه بهاری است ؟ خدایا  که دراین دشت ملال 
 لاله  ها  آیینه خون  سیاووشانند 

آن فرو ریخته گلهای   پریشان درباد 
 کز می جام  شهامت همه  مدهوشانند 

نامشان زمزه  نیمه شب مستان باد 
تا نگویند که از یاد فراموشانند 

گرچه زین زهر سموم که گذشت از سر باغ 
سرخ گلهای بهاری  همه  بیهوشانند

باز درمقدم خونین تو  ای روح بهار ان 
بیشه دربیشه  درختان همه  آغوشانند ........" شفیعی کد کنی "

نه چیزی برای گفتن هست ونه برای نوشتن هر چه بود درآن ابیات گفته شد تنها نشخوار دیروز وبالا اوردن غذای گذشته .
فرزانه تایید ی هنرپیشه زبر دست تاتر وسینما مقیم لندن در گذشت ! 
 با نفس تنگیها وبیماری ! در یک انزوای خود ساخته..... وروزی گفته ای  توشت : 
هنر پیشه زمان رژیم قبلی درگذشت !!! به همین سادگی اما آن ننه قمری که پس از سالها خود فروشی رفت چادر بر کمر زد ونام مادر بزرگ سینمارا گرفت وجایزه سیمرغ را نیز در تختخوابش گذاشت !!
با جلال وشکوه گنده لاتها تشعیع شد و اگرخود فروشی هم میکنی باید بلد باشی کجا وبا چه کسانی !!!

نه چیزی برای نوشتن نیست تنها بیاددارم دوستانی که امروز دراین دنیا نیستند وباز ماندنگانشان نیز هست ونیستشان یکی است ! هنگامیکه به لندن میرفتم مرا برای گردش به گورستان معروف " های گیت " میبردند تا بر بالای سر مردانی که آرزو داشستند تا درزیر پای " مارکس " بزرگ دفن شوند فاتحه بخوانیم ومن دردوردستها میا یستادم وباین زمین پهناور نگاه میکردم ....خوب چپ مارکسیت ! پول این زمین را چه کسی پرداخت کرده است ؟!  وچگونه توانسته لاشه بیمصرف ترا برای گفتن چند خط دری وری درست زیر پای این مراد شما به خاک بسپارد ؟؟ جوابی نداشتم بی آنکه حرفی بزنم عکسی میگرفتم برای تکمیل ( پررونده) که این گرسنگان دیروز چگونه ناگهان دربهترین مکانهای لندن جا خوش کردند ونامشن این بود که ( از بینوایان وستمدیدگان حمایت میکنند * خوب از جیب مبارکشان وشکم گرسنه شان که بینواتر بود حمایت کردند.
نه چیزی برای گفتن ندارم وچیزی برای نوشتن تنها به آسمان ابری وبارانی درکنج زندانی که با نام سلامتی مارا نگاه داشته اند از پست شیشه های گل الوده ونمناک به خیابان خالی مینگرم وسعی دارم که جلوی اشکهایم را بگیرم میگذارم آسمان بجای من بگرید .ث
پایان 
 ثریا ایرانمنش ./ 25/03/ 2020 میلادی برابر با ششم فروردین 2579 شاهنشهی.!



سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۹

تاخیر خبرها!

دلنوشته !
--------ثریا ایرانمنش . اسپانیا /

به خبر ها گوش میدهم به تفسیر خبرها به دلسوزیها  وخوب میدانم که این ملت هیچگاه یک ملت واحد نخواهد شد  وبخوبی میدانم که روزی پس از این همهمه  ویروس  س زمین ما تکه تکه خواهد شد زیر این بیماری سیلابها راه افتاده اند و سیلابها بخوبی میدانند که مرزهارا چگونه  رده بندی کنند .

بیاد یک ملای مکلا وتحصیل کرده افتادم که سنگ  مبارزه با این ملاهای سوار بر گرده ملت ایران را بر سینه میزد ! به شهبانو زنگ میزد درهمان حال از سازمان سی آی  الف ماهی چهار هزار دلار ناقابل به حسابشان ریخته میشد ودرهمین بین با عربستان سعودی مراوده داشتند ودرمیان همه اینها به خانقاه هم میرفتند از آنجا به مسجد وکانون توحید سر میزدند  ودریک شب  (احیا ء )که بقول خودشان  برای تصفیه روح پای منبری رفته بود ند پس از صرف شام یعنی دوبشقاب بزرگ چلو کباب  وحلوای نذری  یک قابلمه هم برای خانواده گرفته وسپس زنی را که بایشان  چسپیده بود سوا رکردند  ودر پستوی همان دیوار!!!!! .
من درانتظار تاکسی بودم که قرار بود برسد واین منظره را دیدم  و فردای آن روز به ایشان تذکر دادم  که قربانت گردم یک بام ودو هوا !! با کمال وقاحت بمن گفتند یک موضوع خصوصی است وبشما هیچ ربطی ندارد!!!!  خوب هرچه باشد اصیت ایشان نیز ازهمان قوم روضه خوانان منبری میباشد !از آن روز دیگر به هیچ یک از این مردان سیاس ومبارز نه التفاتی داشتم ونه احترامی ونه باورشان داشتم وتما م شد حال مگر از میان جوانان تحصیل کرده یک شورشی برخیزد وآهسته آهسته  خودرا نجات بخشند ازاین فسیلهای خیابانی وبیابانی  حاصلی بر نخواهند داشت آینها خیالشان راحت است خانه های خودرا دارند درکنار دریا وجزیره  ها خانه هایی برای دوران باز نشستگی خودشان نیز خریده اند از دولتها به طرق مختلف پول میگیرند واز گروهکها وسایر مبارزین واقعی که باینها اعتماد واطمینان دارند وهر ازگاهی هم برای انکه خودی بنمایانند وارد گود شده دریکی از رسانه ها اظهار فضل مینمایند اما پشم وپیلی آنها ریخته  عده ای هم درگیر شیره مالی وشیره کشی هستند باید فاتحه آنهارا از بیخ وبن خواند .
بنا براین مسئولیت جوانان بسیار سنگین است وباید بنوعی خودرا ازدست این کفتارهای گرسنه نجات بخشند که باخون جوانان وگوشت آنها تغذیه میشوند .  سر زمین درحال مرگ است مردان دیروز  دیگر مرده اند وآنهاییکه هنوز زنده اند درواقع مردگانی هستند در لباس یک فرد ویا زامبی .
شاید تعدا دانگشت شماری بتوان بین انها یافت هنرمندان بزرگی که گاهی ما فراموششان میکنیم ویا نویسندگان وشاعران وفیلمسازانی   که هنوز قادر به اندیشه میباشند . ث
 پایان 
آن روز دیده بودم  این فتنه هاا که برخاست 
تا کی کند  سیاهی   چندین دراز دستی ؟
سه شنبه 5 فروردین 2579 شاهنشهی