چهارشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۹

نشخوار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------
چه بهاری است ........خدایا ؟

امواج خزر  از سوگ  سیه پوشانند
بیشه دلگیر  وگیاهان  همه  خاموشانند 

بنگر ان جامه  کبودان افق  - صبحدمان 
روح باغند - گر بدینگونه  سیه پوشانند

چه بهاری است ؟ خدایا  که دراین دشت ملال 
 لاله  ها  آیینه خون  سیاووشانند 

آن فرو ریخته گلهای   پریشان درباد 
 کز می جام  شهامت همه  مدهوشانند 

نامشان زمزه  نیمه شب مستان باد 
تا نگویند که از یاد فراموشانند 

گرچه زین زهر سموم که گذشت از سر باغ 
سرخ گلهای بهاری  همه  بیهوشانند

باز درمقدم خونین تو  ای روح بهار ان 
بیشه دربیشه  درختان همه  آغوشانند ........" شفیعی کد کنی "

نه چیزی برای گفتن هست ونه برای نوشتن هر چه بود درآن ابیات گفته شد تنها نشخوار دیروز وبالا اوردن غذای گذشته .
فرزانه تایید ی هنرپیشه زبر دست تاتر وسینما مقیم لندن در گذشت ! 
 با نفس تنگیها وبیماری ! در یک انزوای خود ساخته..... وروزی گفته ای  توشت : 
هنر پیشه زمان رژیم قبلی درگذشت !!! به همین سادگی اما آن ننه قمری که پس از سالها خود فروشی رفت چادر بر کمر زد ونام مادر بزرگ سینمارا گرفت وجایزه سیمرغ را نیز در تختخوابش گذاشت !!
با جلال وشکوه گنده لاتها تشعیع شد و اگرخود فروشی هم میکنی باید بلد باشی کجا وبا چه کسانی !!!

نه چیزی برای نوشتن نیست تنها بیاددارم دوستانی که امروز دراین دنیا نیستند وباز ماندنگانشان نیز هست ونیستشان یکی است ! هنگامیکه به لندن میرفتم مرا برای گردش به گورستان معروف " های گیت " میبردند تا بر بالای سر مردانی که آرزو داشستند تا درزیر پای " مارکس " بزرگ دفن شوند فاتحه بخوانیم ومن دردوردستها میا یستادم وباین زمین پهناور نگاه میکردم ....خوب چپ مارکسیت ! پول این زمین را چه کسی پرداخت کرده است ؟!  وچگونه توانسته لاشه بیمصرف ترا برای گفتن چند خط دری وری درست زیر پای این مراد شما به خاک بسپارد ؟؟ جوابی نداشتم بی آنکه حرفی بزنم عکسی میگرفتم برای تکمیل ( پررونده) که این گرسنگان دیروز چگونه ناگهان دربهترین مکانهای لندن جا خوش کردند ونامشن این بود که ( از بینوایان وستمدیدگان حمایت میکنند * خوب از جیب مبارکشان وشکم گرسنه شان که بینواتر بود حمایت کردند.
نه چیزی برای گفتن ندارم وچیزی برای نوشتن تنها به آسمان ابری وبارانی درکنج زندانی که با نام سلامتی مارا نگاه داشته اند از پست شیشه های گل الوده ونمناک به خیابان خالی مینگرم وسعی دارم که جلوی اشکهایم را بگیرم میگذارم آسمان بجای من بگرید .ث
پایان 
 ثریا ایرانمنش ./ 25/03/ 2020 میلادی برابر با ششم فروردین 2579 شاهنشهی.!