جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۹

روزهای تلخ

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
"حضرت حافظ"

کی شعر تر انگیزد  خاطر که حزین باشد 
یک نکته دراین معنی گفتیم  وهمین باشد 
از لعل تو گر  یابم  انگشتری زینهار 
صد ملک سلیمانم  در زیر نگین باشد 
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی  خیر تو دراین باشد 
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز 
نقشش بحرام ار خود صورتگر  چین باشد 
جام می وخون دل هر یک بکسی دادند 
 دردایره قسمت اوضاع  چنینی باشد 
درکار گلاب  وگل حکم ازلی این بود 
کان شاهد بازاری واین پرده نشین باشد   !

بهر روی نمیدانیم که گل شاهد بازاریست یا گلاب وکدام یک پرده نشینند !
وما پرده نشینان درمیان مردمانی زندانی  که کم کم حالت روانی پیدا میکنند ومیل دارند این زندانی شدن قانونی را برهم بزنند ویا  دیوارهارا  بر سر همسایگان فرود آرند .

اینجا چو من هیچ غریبی نسیت ومهر ویقینی هم نیست  در وهم شب ناگهان خودرا به خوابگاهم میرسانم درمیان عروسکان پشمی وپنبه ای وموزیک خودرا پنهان میسازم .
تنها صدای طپش های یک دل سرگردان را میشنوم .

 ما مرده پرستان از زندگان بیزاریم ودر زمان زندگیشان ازآنها فراری وبه هنگام مرگشان که میدانیم دیگر دراین دنیا نیستند ناگهان همه دوست  واشنا ودست به پرستش او میزنیم ."مانند فرزانه تاییدی "
که به راستی بانویی فرزانه بود .

شبها تنها صدای  رفت وامدن اتومبیلهای پلیس گشت بگوش میرسد وراس ساعت هشت گویی دیوانگان زنجیری روی بالکنها وپشت بامها به دست زدن مشغول میشوند وآژیر پلیسها نیز به کمک آنها برمیخیزد ظاهرا برای پزشکان وتیمارداران این همهمه را به راه میاندازند وناگهان موسیقشان همه عرش وفرش را به لرزه درمیاورد  باید رفت ودرگوشه ای پنهان شد وگوشی هارا درگوش نها دتا صداها خاموش شوند .

صدای پای رهگذری در هیج کجا شنیده نمیشود  تنها صبح اخباررا که میخوانی ویا به ندرت میبینی  ای داد وبیدا داینهم رفت !  اینهم مرد ؟  وتمام شد تنها لیست رفتگان ومبتلایانرا به رخ ما میکشند ومنتی بر سرمان  دارند که شمارا درپستوی خانه پنهان  کرده ایم با هجوم آذوقه های مانده درفروشگاهها .

دیگر به سر زمین خود نمی اندیشم آفناب سالهاست درآنجا غروب کرده وشب تاریک دامن خود را پهن نموده است اژدهای خونخوارومارها وخزندگان  بادهان های بزرگشان  حال درحال بلعیدن یکدیگرند .
سالهاست که ماه درانجا پنهان شده است  شاید دراسمان کویر خودی بنماید وستاره ها گم شده اند درتنفس الوده ملاهای درمانده وکوته فکر وبینوا .که بینوایی از صورتشان میبارد حتی درچهره فرزندانشان با آنهمه لباسهای برازنده هنوز بینوا هستند /

حال من دراین دیار مسیحایی تنها به صدا ی ناقوس گوش میدهم  چند نفر رفته اند ! دیگر غربتم نیز استانی ندارد  تنها شبها در بالکن به تک تک ستارگان مینگرم میدانم که این غروب طلوعی به دنبال دارد اما تا آن زمان که ( اربابان ) ما بدهی خودرا جمع آوری نکنند ما درزندان خواهیم ماند .

دیگر چشم به روشنایی ها ندارم هرچه هست تاریکی است همه بیکار شده ایم ودورازهم تنها دلهایمانرا بهم نزدیک کرده ایم  .نه به پایان جهان نزدیک شده ایم ونه به ابتدای ان باز گشته ایم درمیان هوا معلق مانده ایم  تا آتش غرور آن شیاطین فرو بنشیند وکم شدن آدمها بحد نصاب برسد  حال باید درسجده گاه آنها نماز بگذاریم  ودرغروب عمر همراه کینه هایی که درددل انبار کرده ایم  خودرا درتنکای زمین  جای بدهیم . یا اینسو ویا آنسو.پایان 
ثریا / اسپانیا 
 27 مارس 2020 میلادی برابر با 8 فروردین 2579 شاهنشهی !.
اسپانیا