یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۸

شیر پیر بی دندان

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ! دلنوشته <
--------------------------------------------
چند روزی است  که دوباره بنگاه سخن پراکنی بی بی سکینه مشغول تبلیغات برای آن پیر احمد  آبادی  میباشد و نام اورا  دردهان حزب الهی های وجماعت بت پرست خودش انداخته تا بگویند قهرمان ملی یارو ست   البته با دوستانی که درشبکه های اجتماعی دارد از قبیل ( دانشمند بزرگ وار واندیشمند همیشه درصحنه با کلاه گیس سیاه وابروان خضاب کرده ) دیگر احتیاجی به دشمنی بیشتر نیست !
این پیر   دیوانه از کار افتاده به اتکائ  پشتی بانان خود وآنهاییکه منافع خودرا دراین میدیدند که اورا حمایت کنند وملتی را به ذلت بکشند  هنوز سایه شومش روی سر زمین ایران نمایان است وهنوز عده ای اجاره نشین خیابانهای پشت قلعه که در اروپا صاحب چندین خانه وآپارتمان .سایر بده بستانهای آنچنانی شدند او و بی بی سکینه را سجده میکنند ! این پیر شیر بی دندان  «هند »را رها کرد مردمش یک پارچه برخاستند اما ایرانرا رها نمیکند خانقا ه درست کرده درسرتاسر دنیا ومردم را  به بیگاری میکشد ! برده هایی که باید پول بپردازند ودر آن   سرا خدمتگذار مشتی الواح \آدمهای مجنون شوند که دراثر بخار مخدارت به عالم هبورت 
فر و میروند خودرا مولانای ثانی میبنند !
از سوی دیگر مشتی مواجب بگیر را راه انداخته اند  تا درسرتاسر دنیا بگویند وبنویسند که او غرورملی ما بود . مردی دیوانه با کمک حزب توده اولین خرفش این بود که ؛ ثریا ملکه ایران؛  خارجی است ! ملکه بختیاری بود اما درآلمان  بزرگ شده بود مادرش آلمانی بود پدر ش نو ه خان بزرگ ایل بختیاری بود اما آن پیرمرد  از خانه قجرها برخاسته بود سلفش مریم خانم است که راه افتاده شاید از این کلاه نمدی هم باو برسد وآنهایکه منافع خودرا درآن میبینند با گرفتن وجهی ناقابل کمی تریاک .کمی عرق سگی با چاشنی سکس بعضی ها از قاره افریقا با یک بلیط مجانی ویک ناهارمجانی درخیابانها راه میفتند و آزادی طلب میکنند آن لچگ بسرپتیاره را مثلا حمایت میکنند .
ثریا در بین مردمش درایران نیز تنها بود هنگامی خودش میشد که با اسب به کوههای بختیاری  میتافت وتفنگ به دست میگرفت برای شکار پرندگان  مضر نه حیوانات آنگاه خودش میشد دردربار ناتوان بود وغریب وآن پیر مرد ازهمین موضوع سوء استفاده میکرد ومردمرا بر علیه شاه شوراند یعنی کودتارا او مرتکب شد وشا ه وخانواده اش را بیرون فرستاد  هنوز شاه زنده بود استعفاء هم نداده بود پول هم نداشت از سفارت ایران درایتالیا وام میگرفت که ناگها دگتر فاطمی در سر  چهارراه  پرچم جمهو.ر یرا برافراشت ! از آن زمان  بی بی سکینه این شیر پیر بی دندان میل داشت این جمهور ی ننگین را برسر ملت ایران بنشاند وسر انجام با کمک آن بادام فروش که از درون کیسه مارگیری بیرون آمده مانند یک روح بی احساس کارش را پیش برد وچهل سال است که مردم  بیچاره میسوزند ومیسازند وخیانتکاران دربنگاه بی بی سکینه دلقک بازی درمیاورند ومردم را میخندانند سه نسل نابود شد وحال   هر علف هرزه ای که روی این رودخانه گل آلوده  رها میشود  مردم به آن میچسبند واورا قهرمان خود میپندارند و پسر شا ه وجانشین  او تنهاست !  او به ملتی که به پدر وخاتواده  آنچهرا که نباید کردند ! ااعتمادی ندارد با احیتاط گام بر میدارد . 
اگر به زبان انگلیسی سخن رانی کند میگویند فارسی بلد نیست / اگر فارسی سلیس حرف بزند میگویند برایش نوشته انددرگوشش میخوانند اگر به فرانسه حرف بزند میگویند چرا بفارسی سخن  نگفت درست مانند ملا نصرالدین وخاتواده والاغش !  کسی از او حمایت نمیکند همه باو خیانت کرده اند منافعشان را درایران ودر اروپا ودر قاره جهان درخطر میبیند وبی بی سکینه از این بی عرضه گی ملت ایران بهره برداری میکند ! آدم گنده گنده های پیر وپاتالها وفسیلهای خیانتکاررا میاورد با \انها مصاحبه میکند بعضی ها توده ای توبه نسوه کرده اند بعضی ها هنوز به اعتقادات دیوانه وار خود اعتباری بخشیده  عده ای هم خمار آلوده  دررختخواب خمیازه ای میکشند  ومیگویند کی بود وچی گفت ؟ کی نوبت ما میرسد ؟!  
بلی هند خودش را از مستعمره بودن نجات بخشید اما ملت رشید وقدرتمند ایران صاحب پهلوانانی نظیر رستم وسهراب وافراسیاب وتهمینه بابک هنوز با چرتکه شش وهشت میاندازد ببیند کدام طرف منافع است . وای بر ما . وای برما . ووای بر نسلهای \اینده ما نسلی باقیمانده  از سفلیس وسوزاک وحشیش وتریاک وشیشه .   وفرزندان حرام زاده  وپدر نا پیدا ! پایان 
شنبه / ۷ جولای  ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی . 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا .--
--------------------------

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۸

دنیای خیال

دلنوشته: ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا!
-------------------------------------------------------
هر شنبه ویکشنبه ما مجازیم که یک ساعت موسیقی ضبط شده را روی صفحه تلویزیون ببینیم امروز گویا این برنامه درمادرید ضبط شده بود درمیدان بزرگ شهر وفیلم آنرا ما  تماشا کردیم مطابق معمول  بیشتر از کنسرتوی خیمه آراگئون  استفاده میشد ودرمیان پرده نیز تکه ای از اپرای پوچینی !  روزهای یکشنبه در کاتدرالهای بزرگ به مناسبتهای مختلف  سرود ستایش  سنفنونی نهم بتهون را نیز  به اجرا ونمایش میگذارند .
چیزی که من دراین ارکستر سنفونیک دیدم  بیشتر از سازهای بادی وطبل ودهل استفاده میشود شیپورها میدمند وطبال ها گویی ارتش را هدایت میکنند بسوی جنگ ! 
خوب این روزها از موسیقی ونوشتن درباره آن خبری نیست واجراهای آن  ،یشتر مزاجشان با سکس وپهلوانی  وبازی با گاوها  ورقص درجلوی مجسمه مریم مقدس  و سکس و تجاوز واجرا خیابانی  دگر جنسها عریان وخال کوبیده حال بیشتری باین  مردم خفته میدهد .

من باید با موسیقی ازدواج میکردم وباید درقرن نوزدهم همان قرن غولها به دنیا می آمدم گویی هنوز روحم دراین دنیا سرگردان است وچیزی را نتوانسته ام به درستی هضم کنم  گویی تنها یک روح  روی زمین راه میروم بی تفاوت به همه چیزها  ، همه متعلقات واز هفت دنیا آزادم ! چیزی نیست که مرا بخود بخواند ویا مشغول کند تنها شبها به موسیقی پناه میبرم ودر میان امواج آن بخواب میروم خوشبختانه هنوز کیبورد تابلت من این قدرت را دارد که همه موسیقی های جهانرا برایم تهیه ببیند ! 

هفته پیش بانویی را دیدم از سر زمین مجار  یک پیانیست وسولیست  لباسی که پوشیده بود تنها نوک پستانهای اورا نگاه داشته بود ومن هر آن نگران بودم که با حرکات موزونی که ایشان درحال اجرای برنامه هستند کشیده نشود وهمه سینه عریان نگردد! آنچنان سری به عقب وجلو کج وراست میکردند وبا هر نت روی یک دکمه گویی ضرباتی به سینه عریان ایشان وارد میشد  باخود گفتم : بیچاره شوپن !!!

نه ! نمیتوان با مردم کنار آمد عده ای چنان مذهبی واز خود بیخودند وچنان کرم این مذهب دررگ وجانشان رخنه کرده که دیگر جدایی آنها ممکن نیست بنا براین همیشه هم موسیقی آنها بوی محراب را میدهد .
حد اقل توانستند موسیقی را به کلیسا ببرند وخودرا نجات دهند در سر زمین ما گفتن از موسیقی نیز جرم است تنها درخلوت رهبری میتوان مطربان مخصوص ساز بزنند  و شاعرای دربار اشعاری را بخوانند آنهم  سازهای سنتی  وکم صدا ! یکی ار مطربان درگاهاشان چندی پیش بسرای باقی شتافت حال نمیدانم  خودشان ساز را به دست میگیرندودراطاق مخصوص منقل مینوازند وبا خدای خودشان ذکر میکنند ویا دیگری چون ایشان ظاهرا یک دست بیشتر ندارند وآنهم در خم زلف پرچین یار است ! یعنی وافور .

بهر روی زندگی ما در یکنوع بیماری وبی ثباتی میگذرد وخود نمیدانیم کی هستیم ، ازکجا آمده ایم وبه کجا خواهیم رفت .
یک روز شنبه داغ / برکه های خشک شده / اسپانیا ! ثریا ایرانمنش .۶. آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۷ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.


جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۸

جامعه بیمار

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
-------------------------------------------
نیمه شب گذشته به بحثی  میان دونفر یکی از ایران ویکی در خارج گوش فرا میدادم وچقدر تاسف خوردم آنکه درایران بود با آنکه جوان بود ومعلوم بود که از معلومات برجسته ای برخوردار است  درباره مردم ایران ووضع حاضر توضیحاتی میداد  نا امید کننده ، میگفت که مردم در حال سر گردانی بسر میبرند ودولت هر چه بیشتر دارد خودرا قوی میسازد ودر یکی از نشریه های دیدم کم کم به یک افغانستان دوم تبدیل شده ایم مزرعه کشت خشخاش ! درآ مدی پر سود وخوب دیگر .....هیچ 

امروز متاسفانه  در جامعه ما وسایر جوامع غیرا ز  مجلات زرد وقرمز وروزنامه های مجانی  از  کتاب  وغیره خبری نیست  ونه روزنامه ای  شاید درکشورهای دیگر هنوز روزنامه های یومیه  با اخبار صحیح به چاپ برسند اما درایران  تنها یک یا چند روز نامه که متعلق به همان مافیای حاکم بر سر زمین  ماست به دست مردم میرسد واخبار جهانرا بصورت آگراندیسمان وبزرگ جلوه میدهند اما خبرهای بزرگ خودشانرا کوچک  ، درباره کتابها هم چیزی نباید گفت واز فیلمهای توقیف شده  بنا براین  دیگر نباید درانتظار ظهور یک منتقد واقعی باشیم  ودیگر نمیتوان  ستونی یافت که درآن هرچه دل تنگت میخواهد بگو ! بیابیم .
 سینمایی نیست / موسیقی نیست / تاتری نیست نمایشی نیست  میمون است وعنترش ! 
روزگاری نه چندان دور  در مجلات وروزنامه ها  اگر چه چندان خواندنی نبودند  اما گاه گاهی  درمیان  آنها  منتقدانی  پیدا میشدند که درباره همه چیز نقدی مینوشتند  چیزی مینوشتند  احترام این دسته  از هنرمندان نیز بیشتر بود  وهر روز بر تعدا د آنها افزوده میشد تا جاییکه بصورت یک اپیدمی درآ|مد وکم کم احزاب نو پا ونو خاسته ودیر پا نیز از همین مردان سوء استفاده کردند  .

امروز حرف زدن ویا نوشتن درباره هر چیزی جرم وگناه محسوب میشود  تنها میتوان درچهار دیواری اطاق گچی خود  بنویسی با آمدن اسباب بازیهای جدید وتکنو لوژی ها  بازار روزنامه نگاران نیز کساد شد حال صفحه ای بر صفحات روی تابلتها اضافه شده که تنها خلاصه خبرها وفوت فلان شخصیت چاپ میشود .
باین نوشته ها وعکسها وخبرهای  روزانه با تیتر درشت سبز و\ابی وقرمز نیز نمیتوان اعتمادی داشت هر کس بمیل  خود چیزی را تعبیر کرده  وروی صفحه میگدارد وروزی فرا خواهد رسید که خودشان نیز 
 بخنده بیفتند .
امروز اگر آوازه خوانی روی صحنه عریان شود وبه همراه  سازهای پرسر وصدای الکترونیکی مشتی مزخرف را سر هم کرده وبخورد ملت بدهند همه شادی  را ازحد میگذارنند  وتو نمیتوانی انتقاد کنی  هنزمندان مردمی هستند با هجوم جمعیت وجایگزین شدن ماشین بجای دستهای کارگران همه تقریبا بیکار واکثرا به دنبال خوانندگی ورقص میروند ! نامش هر چه میخواهد باشد اما هنر نیست .
امروز قلم ها کمتر سخن میگویند  ومردان سخنگو سعی دارند گفته هایشان را  درلفافه بیان کنند  ومن احساس میکنم  که یکنوع سستی  هر ج ومرج  بی هیچ جنبشی  بر دنیا حاکم است  امروز رسانه ها  فرمان میدهند  ( اطاق ) فرمان  ساکن است  تو تنها باید تماشاچی باشی  حال اگر  چه گمراه شوی  دهانترا باید ببندی  باد را آنها درگلو میاندازند همان تاجران / مالکین زمین خوارها  وبرده فروشان نوین  باید از انها وگفته های انان اطاعت کنی  همه چیز حتی مواد غذایی را نیز در انحصار خود گرفته اند وتو اجازه نداری سیب زمینی درباغچه ات بکاری ! گل کاکتوس برایت کافی است !.
امروز تنها شماره ها هستند که نشان بزرگی را میرسانند  وتعداد بازدیدکنندگان  به فرمان ارقام   باین بت پرستی  تسلط میبابی وخود بت پرست میشوی .  

یک دموکراسی کاسبکارانه  مردان گذشته را نیز دچار رخوت وخواب آلودگی  کرده است  نویسندگان  گذشته فسیلهای  بیکار  ویا ازکار افتاده  با هجوم به خاطراتشان  به چرت فرو میروند  وبیدار کردنشان مشگل  است .
آن مرد دانشمند  شب گذشته میگفت در آلمان یک نفر هفت صفحه روزنامه میخواند ویک تر ک سه صفحه اما درایران  هر ده نفر یک صفحه روزنامه را میخوانند اما کدام روزی نامه ؟!  اخبار از هزار فیلتر ردشده ؟! .
بهر روی اگر  کسی جرئت  آنراندارد  به همانگونه  که می اندیشد  بنویسد  ونمیتواند   پارویی به دست 
گرفته این بیماران شهرت طلب را بروبد  وپارو کند  وبیرون بریزد دنیاهر روزبیمار تر وغیر قابل علاج میشود  درحال حاضر دنیا نه یک بیمارستان بلکه یک تیمارستان بزرگ است  با بسترهای |الوده  همه جا همه باهم شریکند  ویگدیگر ا  خوب میشناسند  تو نباید مستقل بیاندیشی  ومستقل  به اندیشه هایت پرو وبال دهی  روزی محکوم خواهی شد  بگذار فاتحان برخیزند  با نیروی ابتکار دورغینشان  در اندیشه های تخمیر شده  وبوی موادی که به دهان ومغزشان هجوم اورده است دنیارا دردست بگیرند وسر نوشتها را .
دیگر کسی به شهامت ومردانگی احتیاجی ندارد  ووای به روزی که من بخواهم همه حقایق را عریان کنم  وعده ای  را لخت جلوی دوربینها بنشانم .
زمانی که ملتی پیر میشود  ارداه خودرا  ایمان خودرا  وهمه انگیزه های  زندگی را ازدست میدهد  وتنها مردان خودرا به دست یک لذت زنانگی میسپارند  واین زنانند که مردانرا میافرینند وزنانی که از آفریدگار خود دشنه میخورند نمیتوانند آنقدر قدرت یابند وخود را نیز بیافریند .
این روزها باید به عقاید  سیاسی  معامله  گران  کاسبکاران  / دلالان  وآنهاییکه مشغول تخریب  یکدیگرند  گوش فرا داد  وساکت نشست .
آنچنان  درباره یکدیگر فحاشی میکنند و یکدیگر بخاک میمالند  گویی  دارند  یک شراب اعلارا مزه مزه میکنند  کلمات را درگلویشان غرغره کرده به روی ما تف میکنند ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۵ جولای ۲۰۱۹ میلادی برابر با  ۱۴ تیر ۱۳۹۸ خورشیدی !

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۸

زخم روی نمک!

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش ، اسپانیا .

گوش کن  پند   ای پسر وزبهر دنیا غم مخور 
گفتمن چون  در حدیثی گر توانی  داشت هوش 

یز بساط نکته دانان  خود فروشی شرط نیست 
 یا سخن  دانسته گوی ای مر د عاقل یا خموش 

تصادفا این  ابیات بیادم آمد داشتم به سخنان گهر بار ریاست جمهور ایران که مانند یک سگ پیر تنها جلوی خانه اش پارس میکند ، افاقه میفرمود که ما نباید  با گفتارمان ، کردارمان ، رفتارمان  وقلمان  بر نمک مردم زخم بپاشیم !!!  این اولین بار بود که من این درافشانی را میشنیدم چند بار تکرار شد بر نمک  مردم زخم بپاشیم !!! همه چیز دنیا وارنه شده است و نمک وزخم هم جای خودرا عوض کرده اند  ، 
 با این زندگی امروزی که  دنیا دچار سر درگمی است و مردان کم کم مردانگی خودرا ازدست داده وتبدیل به یک موجود دوگانه  شده اند وزنان بی پناه وتنها  که همه پشتیبانی مردی را آرزو داشتند کم کم نومید  شدند وخود پای بر صحنه گذاشتند .
این زندگی بسبک ا( استایل  مدرن )   تنها ثروتمندان  را میپسندد  همه چیز براق ،  رنگهای زنده  واما تهوع آور  ولگردان  پاریسی و روشنفکرانی گم شده آلمانی  وماجرا جویان ایتالیایی  ووووناگهان همه مسلمان شدند  وآن جهان واقعی  وجهان وطنی را که میرفت نابود شود از نو زنده ساختند  ودر لباس حیله گری  ووجدان گمشده  خودرا  بکلی فراموش کرده ویا سکوت اختیار کردند باید همرنگ جماعت شد  پس آن ( روح باستانی ) کجا رفت ؟  با ازدست دان روح خویش  دیگر چیزی از شما باقی نمیماند  وبرای آنکه خودی به نمایش بگذارند  وکارها نامربوطشانرا جنبه قانونی ببخشند  وبه آنها ارزشی بدهند  احتیاجی زیادی  به سر مایه دارند واین سرمایه تنها درکنار دوستان نا مربوط  برایشان فراهم میشود  واکثرا دردزدی ها وبردن وخوردن اموال دیگران حرفه ای شده اند  همه چیز را  درمیان احساسات   مدرن  ارزیابی میکنند  وبا همه چیز میسازند  در میان احساسات آبکی  ورقیق شده  مدرنیزم  شاعر ونویسنده  وهنر مند  بسرعت برق رنگ عوض میکنند  وهمه به دنبال چشم هم چشمی  یکدیگرند  اکثرا نیرومندی خودرا ازدست داده اند  مردان پیر وخوش گذران در آ|غوش دختران جوان وپسران جوانتر وزنان پای به سن گذاشته درا\غوش مردان جوان  وهرزگی  را همچنان ادامه میدهند و وابدا این کار هم پشیمان نیستند .
باید وارد محافل بزرگان شد  محافل ثروتمندان  روزهایشان را با حرفهای فریبنده  درکنایه  ها ولفافه  سیاست میگذرانند  ودریک زبان درهم جوش  که خود بوجود آورده اند وتنها خودشان معنای آنرا میفهمند  از آن کلما ت بهره میبرند  بهر روی در برابر  روشنایی خورشید میدرخشند  منظور هم همین است  سرگرمی ونمایش  احساساتشانرا رام کرده اند خبرهای کوچک را بزرگ جلوه داده وخبرهای بزرگ وجنایتهارا کوچک وگاهی بسرعت از کنارش رد میشوند .
امرور دوران خوش گذرانیهاست  باید از ( پولها) بهره مند شد  پولهای دزدی  ومردان وزنان بی فضیلت  وبی عفت  که تصویر ساز شده اند  دیگر کسی به نفس گرم بیابان  وبازار پر رونق شرق  وتابش خیره کننده  آفتاب آن اعتنایی ندارد  همه پرخاشجو  وناسزا گویان از کنارت میگذرند .
گمان بردم که هنوز نیروی جوانی هست  اما باخبرهایی که میرسد باید بینی خودرا بگیری واز بوی تعفن ریا ودوروئی دور شوی  ودیگر چیز تازه ای نیست که به امید آن  زنده باشیم ویا دلخوش .
( اینجا تهران است ، صدای ایران ) !  این صدا گم شد واین شعار برای همیشه خاموش گردید همه به انکار یکدیگر برخاسته اند  وترجیح میدهند همچنان درخانه های مجلل خود  وبابازی دادن مردم هم خود وهم دیگرانرا سرگرم سازند .
وعجب آ\نکه تماشا گران این صحنه های نمایش از خود بازیگران شادترند  ودرانتظار دروغی دیگر نشسته اند .
و... حال تو دراین گوشه نشسته ای  ومیل داری  تقوی ونجابت ویکرنگی را تماشا کنی  این فضاحت است  وهمیشه پیروز ی از ان کسی است  که بیشتر فریاد میکشد وصدایش رسا تر است .
چگونه باید کالاهای  خودرا فروخت  دزر زیر چادر  عفت ؟! یا رسوایی  ودوستان ؟ دوستانی که بتو خیانت کردند   \انها نیز  روسپیان عفیفی بودند  با تقوا  اما میدانستند  چگونه کالای وارداتی وصادارتی خودرا بفروشند وبه چه قیمتی  ! 
وجدان ؟  وظیفه ؟  اینها دیگر کهنه وفرسوده شده اند باید درون خمره سرکه انداخت تا برای روزگار قحطی ترشی شوند . پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . ۱۳ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی برابر با چهارم جولای  ۲۰۱۹ میلادی !

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۸

اعلام استقلال !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش  . اسپانیا !
------------------------------------------------
در خبر ها خواندم که :
خواننده مطرح به ایران برمیگردد !!! ودر انتهای خبر معلوم شد نوه  جناب طالب برای جشن استقلال کردستان به سر زمین پدری واجدایشان بر میگردند وجال بآنکه دو خاطره هم تعریف کردند که درجشن های هنر سراهای رژیم گذشته از ایشان دعوت بعمل آ|مده بود ودربین ؛ ایرانیان ؛ وجشنهای ایرانیان ایشان  ؟!!!! مقام اول را از دست شهربانوی گرامی وهنر پرور  دریافت کردند ؟! درهمان زمان هم کردها خودرا از همه بالاتر میدانستند وزبانشان غیر از زبان کردی لحجه را نیز نگاهداشتند ودر شروع انقلاب بیشتر کردها  لباس سربازی وافسری پدرانشانرا پوشیدند وبه سپاه ملحق شدند  وسرانجام کردها  کردستان بزرگ را تشکیل دادند حال مانده \آذربایجان ! وسایر استانها هریک قسمتی را برای خود برمیدارد وشاهی میکند وجنگهای قبیله ای راه میافند وما هنوز درخم گیسوی وزلف یار گرفتاریم وبه شعارهای تو خالی که درون مطبخ خانه شان به بیرون میفرستند دلخو ش داشته ایم گلهای معطر باغ ما خشکید وبجایش گلهای کاغذی وپلاستیکی  روانه بازار شدند   دیگر زمان عشق ومستی ونو آوری تمام شد  این سیل ها بودند که مرزهارا تعیین کردند واین زلزله ها بود که دیوارهارا  ویران ساخت .

حال من باید نگران این سر زمین باشم ونگران آتش سوزیها ونگران توطئه هایی که برای نخست وزیر انتخابی ما چیده شده است  حزبی به کمک مجاهدین خلق وزیر نظر |گاد فادر| یا پدرخوانده !  شکل گرفته است وخیال دارد همان دوران فسیلان گذشته را رواج دهد مردانه وزنانه !   زمان دردها ست  وخستگی ها  وگرسنگی  وآتش سوزیهای به ظاهر طبیعی وسر شاخ شدن با میخ طویله های عصر هجر  وگاوهای اخته شده  درون طویله  که تنها به نمایش گذاشته شده اند صحنه ها ازهر هنری خالی است  گستاخی وبی بند وباری   ومردم دلخوشند که اسان پرپر میشوند .
فرنسه تاریخ خودرادازانقلاب  بنا نهاده است وکره از زمان حکومت پدر بزرگش وتاریخ به زیرخاک فرو میرود  امروز در وجود هر یک از ما یک شیطان ویا یک ابلیس خفته است  وهمیشه هم باید با خون جاده هارا صاف کرد .
امروز سر زمین من صاحب چند صد نماز خانه است  وهر نماز خانه  برای خود  یک مسجد کوچک به حساب میرود  که پرروش دهند شعور انسانهای کوچک است تا دربزرگی همچنان بار بری را فرا بگیرند وهمچنان برده وارمانند گوسفند حرکت کنند  وهمه آنها داری یک پیشوای بزرگ هستند او دستور میدهد  دستور آتش ودستور ایستادگی .
گاهی دست درون کیسه های مارگیری میکنند وماری را بیرون آورده بر صندلی ریاست مینشانند  همه چیز زیر یک سایه مه وتاریکی محو شده است  گاهی برقی میدرخشد وزود خاموش میشود  رنگ وفریب وریا هرروز پررنگترمیشود  گویی نقاش زبر دستی با پرگار وگونیا  همه چیز را با خطوط  مخصوصی رسم کرده است  وچه رسوا گرانه است این عصر  واین جماعت  عده ای تنها فانوس جلوی درخانه خودرا روشن کرده اند  وتنها جلوی پای خودشانرا میبنند  عده ای ازدرون مطبخ  خانه شان مبارزه میکنند برای پیشبردمقاصد خودشان  آنها مانند  یک کرم شب تاب تنها درتاریکی درخشش دارند  از افتاب درخشان گریزانند . 
خداوندگارما شاه ایران قبل از رفتن  اظهار داشت که « مگذارید ایران ایرانستان شود »! او دشمنرا درون جیب خود همه جاهمراه داشت وخودش نمیدانست . پایان .
 ثریا ایرانمنش . اسپانیا . چهار شنبه سوم ماه جولال ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۲ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی!

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۸

شهر دعا !

« لب پرچین» ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------
شهرتو شهر  فرنگ ، آدماش ترمه قبا 
شهر من شهر دعا ، همه گنبداش طلا !!!!!

پس چرا دران  شهر دعا نماندید وهمه سوراخی  دردیار ترمه پوشان  یافتید ومانند موش د رآن آنها پنهان  شدید ؟ چرا به دعای نیمه شب بیدار نشدید تا زندا نی را به پای چوبه دار ببرید ؟! شما که خوب آواز میخواندید .
بعضی از اوقات  انسان ترجیح میدهد  که نابینا  باشد  وبرخی از مردم  پست وبعضی از چیزهای ناگواررا  نبیند  .
دنیا رو به زشتی وپلیدی میرود  وهر روزهم بدتر میشود  آنچهرا که امروز میبینم  واحساس میکنم  نمیتوانم  نامش را  زندگی بگذارم  درون قفسی  مانند حیوانی که به زور اورا  نگاه داشته اند  واگر پای از قفس بیرون بگذارد تیر های خصمانه ای بسویش پرتاب میشود  ترجیح میدهد درب قفس را محکمتر کند .
کم وبیش اکثر دوستانم را از دست داده ام  وآنچه  که برمن سنگینی میکند  نه دشمنی انهاست  ونه دوستی ظاهری انها  بلکه سرشت  بی مایه وتنگ عقلیشان  وشعور  بی عملیشان  که از پذیرفتن  هر اندیشه ای  خودرا  رها میسازند  همه چیز باید برایشان  سهل وآسان باشد  همه خودرا  مانند  تلی از خاک  ساخته اند که به اندکی فشار ی فرو میریزند .
این مردم نه دوستند ونه دشمن  نه برای ایمان نه  بی ایمانی ساخته نشده اند  ومیل  دارند  بین  آنچه که امروز  از نو بوجود  آمده است با سنت های دیرین بهم بیامیزند  گاهی جنگها برایشان یک ایده آل است  یک سرگرمی  .
زمانی سر زمینی با قدرت داشتیم  با مردمی که میرفت  تا دامنه شعور خودرا وسعت بخشد  امروز غیر از  تحقیر و  بی ایمانی  چیزی نداریم  .
تحمل همه چیز مشگل است  احترام وتکریم  درمقابل زور  وهیجان وترس دربرابر قدرت اسلحه !
چه بسا قرنها  بدین گونه  بوده است  هجوم اقوام  مختلف  شورش ها  وجنگها  وچه بسا انسانهایی نظیرما  نیز در همین وضع بسر برده اند  میان مرگ وزندگی  وغرش قرن ها .
انسانهای خستگی نا پذیری هستند  که درونشان خدایی خانه دارد  اما گمنامند  چرا که درسر زمین  من  روشنی  به خاموشی  رفته وعده ای  که تنها بر ما شورش \اوده اند  تمدن مارا تهدید میکنند  اما میدانم در سینه پهناور \ان سر زمین  گنجینه هایی نهفته است  ونیروی هایی خشم  وخستگی نا پذیر سخت گمنام اما دلیر  و ایستاده وتسخیرنا پذیر  وچه کسانی بخاطر یک موقعیت   زود گذر  وتهوع آور  در یک سعادت گمشده  وکمرنگ  به سرنوشت ملتی خیانت  کرده ومیکنند  من باین  گونه ادمها کینه دارم  .
مبازرات دروغین  بر ضد ملت خودشان  میباشد  همچنانکه  من روزی نسبت  به امریکا کینه داشتم  وآنرا باعث بدبختی های خودمان  میدانم اما رفیق روسیه هم نشدم  امروز در صد دفاع  از \انها نیستم  با کسی مرافعه ندارم  تنها باخودم  درستیزم  کارهای اقوام گوناگون بمن ارتباطی ندراد .
نه! نگو درکاری دخالت میکنم که بمن ارتباطی ندارد   اما درمورد  سر زمینم  میدانم که دیگر هیچگاه ری انرا نخواهم دید  لکن حاضر نیستم  بسوی کسانی  برگردم  که برایم مرده اند  میل ندارم  به زیارت گورستانها بروم  باکسی دعوا ندارم  به کسی دلبستگی ندارم   از محیط واز جنس آنها نیستم  هر گز  وبه هیچ وجه  داخل دسته بندی ها ی آنها نشده ام  هم آوازشان نشدم  چیزی ندارم  ودرنهایت .... سکوت  به همدستان خود مینگرم  مرا « بیگانه» مخوان ! پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . سه شنبه دومم جولای ۲۰۱۹ برابر با ۱۱ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی.