پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۸

بسی رنج بردم

ثریا ایرانمنش اسمعیلی « لب پرچین »!
-----------------------------------------------
تعجب نکنید !وخیال برندارید که میل دارم خودم را به اقوام اسمعیلیه بچسپانم هرچند اگر کند وکاو کنید ریشه را خواهید یافت اما گوگل برایم پیام داشت درحال حاضر پنج « ثریا ایرانمنش » دارای وبلاگ یا سایت مشغول فعالیت مییباشند بنا براین من مجبور شدم نام فامیل مادررا نیز اضافه کنم ÷
حال پیدا  کردن من راحت تراست هر چند گمان نکنم کسی حوصله داشته باسد از این سر بالاییهای نفس گیر وپله ها وارد سراسرای خانه من شود !
بسی رنج بردم دراین چهل سال وهیچ غلطی هم نتوانستم بکنم !  تصو رنکنید که زبان فارسی تنها منحصر به شاهنامه  فردوسی میباشد قبلا رودکی  واسدی  نیز دراین راه گام های بسیاری برداشتند حال ته کاسه بمن رسیده وبرای آنکه نه خودم ونه هویتم ونه ایرانی بودنمرا فراموش کنم تن بکاری داده ام که مورد قبولم نیز هست .
باید اعتراف کنم حمله دو.م اعراب به سر زمین من دست کمی از حمله اول نداشت آن شکوه پر بار ساسانیان ناگهان دود شد وبه هوا رفت وآن ساختار زیرینه شاهنشاهان پهلوی آهسته آهسته داشتند  به این مردم بیشعور تزریق میکردند نیز دود شد وبه هوا رفت بد ترا زحمله اول اعراب گویا ما باید همیشه زیر دست وپاهای دیگران له ولورده شویم وجان بسپاریم  .
مردانی را دیدم که درمیان سیلاب که داشت دیوانه وارخانه ها را  خراب میکرد مشغول سینه زنی وراه کربلا  بودند یا آنقدر احمق ونادانند که باید آنهارا کشت مانند سگ ویا آنقد رپول گرفته اند تا این نمایش نفرت انگیز را بر پاسازند ودیگر بقیه سرانرا خودتان دیده اید با آنکه سحت بیمار بودم ودیگر امیدی به زنده ماندن خودم نداشتم باز ازجای برخاستم تا وظیفه خودرا انجام دهم غصه من تنها برای مردم آن سرزمین حاکی که شسته میشد ومیرفت چه بسا طبیعت داشت خودش را تمیر میکرد از آلودگیها وکثافات ملاهای شپشو وگداهای دیروز ومیلونرهای موقتی امروز سر اتجام این پول راه گلوی شماراخواهد گرفت من با چشمان خودم نگاه انتقامجوی طبیعت را دیده ام برای شاهان گذاشته نماند برای شما هم نخواهد ماند تنها لعنت ابدی را برپشت سرخواهید داشت .
این سلطه دوم اعراب بر ایران تنها  حکومت ظاهری نیست  وسیاسی نیز نیست  بلکه با دیانت وخوی وحشی گری  وتفاخر جوی خود  میل داشتند آداب ورسوم خودرا برما تحمیل کنند ودرهمان اوایل زبانرا نیز تغییرمیدادند وچه خوب ناگهان همه بپا خواستند اینها از مغولهای وحشی ترند  وبسی خونخوارتر  وبا انداختن سایه شوم ونفرت انگیز خود سر زمینی ر ا به نابودی کشانده حال دیگرا ندرپشت صحنه درانتظار باز سازی ونوسازی وآوردن امام دیگری ایستا ده اند .
بلی خداوند  اشرف انبیاء خودرا ازمیان قوم عرب  برگزید  پس عرب  اشرف اقوام  روی زمین است !!!  قران به زبان عربی صادر شد  بنا براین زبان عربی  از سایر زبانهای پیشرفته مهمتر است !!وطبیعتا  چنین هجومی  روحیه متانت  وقوم گرایی را که مایه بقا ومشخصات ملی ماست  خفه کرده است  مردم برای اطاعت  وعبودیت  قوم دیگری تن به هرحقارتی داده اند .
اما دربیرون ازآن سر زمین ایرانیان بیکار ننشستند موسیقی را به اوج رساندند کتابهایی چاپ شد مردان پیر دهکده بیکار ننشتند ودر لفافه گفتنی هار اگفتند .
از آنجاییکه یک بشر ضعیف ومغلوب  هنگامی به راهی غیرا زاراه خودش  افتاد تا مرحله  اغراق  وافراط پیش میردو مانند همان   سینه زنان صحنه  اطاق  برباد رفته ولبریز از آب راه کربلارا نشان میدهند  دیگر امروز اکثر ایرانیان ساکن آن سر زمین خودرا فراموش کرده اند  حتی متانت ومناعت طبع خودرا نیز از دست داه اند با قافله همراهند مانند گوسفند به دنبال  علف بع بع کنان میروند   برایشان مهم نیست گه چه چیزهای گرانبهایی را ازدست داده ویا میدهند .
قدرت زبان  سادگی بیان  وقدرت تعبیر  ووسعت تخیلات  وجهش روح  یک ایرانی بطرف کما ل میرود وزیبایی این کمال را احساس میکند  عده ای دوست  دارند درپلید یها وپلشتی ها  درکنار مگسها وپشه ها حتی مارهای سمی زندگی کنند خمارند معتادند احتیاج دارند بجای درمان به دنبال درد میروند .
امروز ما دیگر به شاهنامه احتیاجی نداریم گوگول برایمان همه چیز را ترجمه وتفسیر !!! میکند  دیگر به پهلوانان احتیاجی نیست رامبو وراکی هستند  حال مشتی ساکن صحرای سوزان به دیار شاهان ریخته اول سوریه ومصر را از فرهنگ وزبان خود دورساختند وحال به ایران ناختند که کور خوانده اند ! 

آن زمان که بتهادم  سر به پای آزادی 
دست  از خود شستم از برای  آزادی 
وقتی از من میپرسند  آیا فلان ملت  به آن درجه رسیده است  که بتوان  باو آزادی داد ؟  من میگویم  ایا مردمی به آن درجه از رشد فکری  رسیده اند که ملتی را بمیل خود راه ببرند <  جرئت اینرا ندارند که خودشان باشند  همه چیز را باید برای خوش آیند دیگران انجام میدهند   یا از روی تقلید  وخودنمایی ویا تناقص گویی .پایان 
ثریا ایرانمنش /اسمعیلی « لب پرچین » / اسپانیا / به روز شده درتاریخ ۱۵ فروردین  ماه ۱۳۹۸ برابر با ۵ آپریل ۲۰۱۹ میلادی .!



چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۸

بنی آدم

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » 
---------------------------------
بنی ادم اعضای یکدیگرند !!!!  کجاست سعدی علیه الرحمه که ببیند بنی حمار  امروز اعضای  یکدیگرند که درآفرینیش  هریک زیک خرترند !

بجای کمک وامداد رسانی به مردم بدبخت وفلاکت زده وخانه بر باد داده برایشان سینه زنی میکنند ونوحه میخوانند و دراین سو نیز  برایشان بجای کمکهای بهداشتی وغذایی  ودرمانی گفتار الواح مقدس را میفرستند !!!!
 خوب دیگر  جایی برای گفتگو وسخن نمانده است .
زندگی  ساده تر وبی پیرایه  تر از افکار وتصورات  است  ممکن است طوفانهای  شدید رگبارها  درروح کسی نعره بکشند وببارند  اما ظاهر  همان حرکات  وهمان آداب  ورسوم عادی  زندگی را به مرحله اجرا میگذارند  وما ؟ 
ما همان کوته وتهی دستانیم که  اندوه خودرا بوسیله این گفته ها ویاتفکر فرو میدهیم  دیگر به آنچه رفته نمی اندیشیم به آنچه پیش خواهد آمد اندیشه خواهیم نمود  دیگر نا ملایمات رنجی بر ما تحمیل نخواهند کرد  یکبار  بما رنج داده اند  ویکبار هم تصور آنرا  گویا همه عمر ما صرف دردهای مضاعفمان میشود . 

شب گذشته صدای ربنای شجریانرا درگوشهایم نشاندم وهمان آواز « نی زن » با خود گفتم چگونه دلشان آمد این صدای ملکوتی را درگلو ساکت کردند وچگونه هنوز به پیکر بیمار او رحم نمیکنند وبرایش مستند سازی روی صحنه میاورند اگر او سلامت بود امروز از جای برمیخاست وبه فریاد مردم میرسید همچنانکه در زلزله بم رفت اما اورا نیمه کاره رها کردند وپشت اورا خالی نمودند دریغ ودرد از یک  آگهی برای بردن جایزه بزرگ خسروی آواز ایران درعوض زنکی لچک به سر را بعنوان برنده  جایزه آقاخان !! معرفی نمودند !
یکی با هوشی کم واندک  واندیشه های کوتاه  بخیال خود نظرش قطعی ومسلم است  درکنج خلوتش  عقایدش را همچو تیغ برنده  وقاطع تنها برای  دهه هفتادی ها وهشتادی ها !!! بیان میکند  چیزهایی که دیگران درمغز او  کار گذاشته اند   او تنها درجا بجا کردن  آنها کمی تلاش بخرج مید هد . درهر موضوع وموضعی  کار برد دارد واظهار نظر میکند  وچنان رشته هارا بهم میبافد  که جای هیچ نگرانی  وشک ویقینی باقی نمیگدارد  گویی غیراز عقیده او دیگر عقیده ای وجود ندارد  مغز او لاک ومهر شده است  ودر داخل مغزش نیز  جولان وحرکتی نیست  آنچه را که میخواند  ویا ازراه گوش باو تلقین شده  بدون تعدیل وتعبیر  برای همه باقی میگذارد  همه چیز در مغز او درحال نوسان است  بر عکس حماران که  همه چیز درمغزآنها  منحصر وجامد مانده است .

در جایی خواندم درلهستان  مجمع کاتولیکها مشغو ل سوزاندن کتابهای « زاله » میباشند وهری پاتر یکی از آنهاست ! که بر ضد انجیل وکتاب مقدس  در ‌آ ن سخن رفته وعلم جادوگری را بمیان کشیده است خوب کم کم  این أتش دامن همه کتابهارا خواهد گرفت .
وحضرت پاپ فرموده اند که ما میدانیم بر پسران وزنان  چه ها رفته وزن ها دراسارت مردان میباشند اما .... سکوت ! 
ای زن !  تو تنها زائیده  اراده خالق  نیستی بلکه  سرچشمه ای از هنر  وتصورات  مرد هستی  آنها مرتب سر به اسمان دارند و وروی خودرا از زیبایی تو میپوشانند  شعرا بر اندام تو تازه هایی از طلای ناب شعر  میدوزند و. هنزمندان ونقاشان   ومجسمه سازان  از وجودت برای شاهکاری خود بهره میبرند  ودریاها گوهر های خودرا نثار پاهای زیبای تو میکنند  درختان شکوفه های خودرا برای زینت تو عرضه میدارند اما جفت تو وآن مرد از تو روی میگرداند چرا که ازتو واهمه دارد.
واین را از گذشتگان به ارث برده است بنا براین تنها به زور بازوی خود متوسل میشود وترا درون گونی کرده بر پیکر نحیف ونازک تو شلاق میزند مرد همت  وتوانایی ترا ندارد او حتی یکبار هم  دردهای زایمانرا تحمل نخواهد کرد برای همین کمبود  ها خودرا برتر از تو میداند .
ادیان را مردان  بوجود آورده اند وخدا تنها یک مرد است ومردان راه او نیز دست دردست هم نهاده برضد تو بر میخیزند / بر ضد زن این شاهکار خلقت .

مالش صیقل نشد آیینه  را نقص جمال 
پشت پا هر کس خورد  درکار خود بینا شود .....« صائب تبریزی »
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » به روط شده ۳ آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۴ فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی!

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۸

امسال

یک دلنوشته 
ثریا /اسپانیا !
امسال سیزده بمن خیلی خوش میگذرد! در خیال  در تنهایی اطاق ودرسکوت  خودرا در. میان  باغهای سر سبز  میگذرانم چمن زیز پایم سبز  مانند خواب یک قالی  پر نقش ونگار  لبریز از طراوات 
 یک پارچه سبز !!!تا چشم کار میکند گلهای ارغوانی  وشاخه های نسترن  درختان تنومند  وپر پشت  با برگهایی که از دست باد خزانی در امان مانده اند  گلایولها /سینه ره ها  گلهای شب بو  ومیخک های پرپشت  شاخه ها بلند گل کوکب  به انواع واقسام رنگها رزهای رنگا رنگ   زتبق  لاله  حدود صدها کل دیگر که نامشان را از یاد برده ام .
نقش زتی زیبا بر روی  ایوان عالی قاپو  با چشنانی کشیده وکبود اندامی نازک   / سپس در حافظیه شیراز  کتاب حافظ را میگشایم  مژده ایدل که مسیحا نفسی می آید !!.
به او مینگرم که چشمانم را به اشعار حافظ تشبیه کرده  که در آنها رویای  جواتی  جریان دارد .
آه .... سیزده امسال کجایم ؟ درخواب  دوراز همه خیلی دور تر از سر زمینم آه گفتند شیراز به زیر آب رفت  ومن درحایی هستم  که درختان نه خزان دارند ونه بهار  با سردی دی وبهمن عریان میشوند  نه از گلهای زنبق خبری هست نه از لاله گلهارا برای مقابر دسته بتدی کرده اند ویا برای بانوی مقدس  آفتاب کم کم میرود تا در پشت ابرها پنهان شود  وخواب شیرین تمام شد کوچه های خالی با سنگفرشهای برحسته بالا وپایین شیب دار چند مغازه لندوک یک سوپر محقر و سیلاب همچنان میتازد وجلو میرود تا باز کجارا ویران کند قلعه دارن جایشان محکم است با حمله به ما وهستی  ما برای خود  قصرها ساخته اند  خانه ام  چه شد ؟به زیر بولدوز رفت تا قفس هارا روی  هم بچینند  گلهایش چه شد ؟! خانه بزرگم ایرانم کجاشد ؟!  در انحصار مردان خدا ودرانتظار ظهور مردی از کناره رودخانه اردن  . 
از خواب بیدار شدم کتابم جلویم باز مانده بود واشکهایم همه صورتم را میپوشاند  .پایان 
”لب پرچین ” ثریا /اسپانیا  سیزده نوروز ۹۸ خورشیدی 

روز سیزدهم !


ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ، اسپانیا !

مولانا شمس تبریزی میفرماید :

از جمادی مردم ونامی شدم 
وزنما مردم  ز آدم سر زدم 
مردم از حیوانی  وآدم شدم 
پس چه ترسم  کی زمردن  کم شوم 

امروز روز طبیعت وسر سبزی وخرمی است روز بیرون زدن از خانه ورفتن در دامن دشت وصحرا اما این گفتار ورفتار برای  ما ایرانیان چه درداخل وچه در خارج امکان ندارد  چرا که همه برده ایم ومشغول کار تنها نژاد برگوزیده خوکان هستند که امروز را در میان سیلابهای وحشتناکی که حیا ت وهستی ایرانیانرا به تاراج برده وبر آب  داده است ممکن است دراین روز در کنار قلیانهای مملو ا زحشیش ومارجوانا وتریاک وفواحش خوش بگذرانند ِ ما از آنها نیستیم .


چه تدبیری  ای مسبمانان  که من خودرا نمیدانم 
نه ترسا ونه یهودیم ونه گبرم ونه مسلمانم 

نه شرقیم نه غربیم  نه بریم ونه بحریم 
نه ز ارکان  طبیعتم .نه  از افلاک گردانم 

هوالا اول  هوالاخر  هوالباطن 
بغیر از هو ومن یاهو دگر چیزی نمیدانم 

الا ای شمس تبریزی  چنان مستم دراین عالم 
که جز مستی و قلاشی  نباشد هیچ درمانم 

او مفهومی جدا از بقیه از خدا دارد  البته این دا نایی   ابدا شبیه به خدای ماتریالیستها  نیست  کمی ممکن است شباهت داشته باشد  \آنهم در لفظ  روح صوفیان واقعی  همان قانون طبیعت است  نه صوفیان بازاری وخرقه پوشان دزد ویغما گر  وخدا همان طبیعت است  پیچیدگی دراین زاز وجود ندارد  ودرهمه جا روح درمیان طبیعت شناخته میشود  قابل لمس میشود .

بنا براین این طبیعت خشمگین که بر سر زمین ما هجوم آورد در دست خدای نا دیده نبود در میان مشتهای گره کرده وشکم باد شده مشتی اراذل بود که چنین بلایی را برسر ملتی اوردند واین ملت هنوز هم دچار توهم است وحال میل دارد با طناب پوسیده دیگری خودرا ازچاه ظلالت بیرون بکشد .

زمانی آنجنان شیفته صوفیگری بودم وعشق انهارا به خدای لایزال باور داشتم که خودرا فراموش کردم  اما دیدیم اختراع دیگری  است از این موج سر گردان بهره برداری  میکنند  این عشق حقیقی که از قدیم الایام  در بی پیرایه گی وصافی دلها بود تبدیل به سکه های طلا شد  درون یک تزویر وریا  هنوز هم این راه وروش ادامه دارد ومردم برای فرار از شدت عمل ادیان وحشتناکی که زن را درون کیسه میکننند وشلاق میزنند بجرم شنیدن موسیقی بالجبار رو باین قوم همه فن حریف میاورند ویا طناب دیگری به تازگی از آسمان حیفا بسویشان دراز شده به ناچار آنرا میگیرند غافل از اینکه از چاه تعفن به گودالی عمیقتر سقوط خواهند کرد .

در حدیث آمد  که یزدان مجید 
خلق عالم را سه گونه آفرید 

یک گروه را جمله عقل و علم خرد
أن فرشته  است و نداند جز سجود 

نیست اندر عنصرش حرص وهوا 
نور مطلق  زنده از عشق خدا 

یک گروه دیگر از دانش تهی 
همچوحیوان از علف  در فربهی 

او نبیند جز اصطبل وعلف 
 ازشقاوت  غافل است واز شرف 

زان سیم  هست آدمیزاد و بشر 
از فرشته نیمی ونیمی زخر 

نیم خر خود  مایل سفلی بود 
نیم دیگر مایل علوی شود 

تا کدامین غالب  آید  درنبرد 
زین  دو گانه  تا کدامین  برد نزد 

عقل اگر غالب شود  بس شد فزون 
از ملائک  این بشر آزمون 

شهوت اگر  غالب شود بس کمتر است 
از بهایم  این بشر  زان کمتر است 

امروز در میان عرفا وعرفا نماها  نیز  بحث وجدل  ومحفل مذاهب است  وهیچ جنبه خوبی ندارد  بین این فلسفه واین تصوف  هیچ چیز بخوبی عیان نیست  تنها یک تبلیغ تو خالی برای شناخت خویش !!!
مهمترین  مسئله  در ساخت یک انسان واقعی  مبارزه با خواهشها ونمایلات نفسانی است  سرکوبی تمایلات  نفسانی  از لحاظ رواتکاوی  مسلما  مهمترین  عامل در بوجود آمدن  فرهنگ وتمدن  بشر است 
حال دراین گیر ودار بازار رویش ادیان نیز رونق گرفته است وانسان خودرا گم کرده بی سبب دور خود میچرخد بی آنکه خودرا بیابد .

امروز هوا آفتابی  وبهاری است اما همه ما بردگان کوچک وبزرگ درگوشه اطاقهایمان زیر نورهای مصنوعی مشغول کاریم وهنگامی فارغ میشویم که ...... |افتاب غروب کرده است وسبزه عیدمان درون سطل زبالیه سرک میکشد  واینجاست که باید روی همه آرزوها پا گذاشت وخط کشید ....ونترسید .ث
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . به روز شده در تاریخ  دوم آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با سیزدهم فروردینماه ۱۳۹۸ خورشیدی . 
بایداضافه کنم که درتمام این مدت با سیل زدگان  وطنم همدرد وهمگام بودم بی آنکه کاری از دستم ساخته باشد . تنها درون  خلوتم از خدایم خواستم که راه نجاتی برایشان فراهم کند نه با زنجیر آسمانی از کناره دریا ورود اردن !!!!ثریا.


دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۸

جنگ با خدایان

ثریا ایرانمنش ”لب پرچین ” اسپانیا !
-----------------------------------

شبها با موسیقی بخواب میروم چنانکه به همراه موسیقی به جایی میرسم که غیر از خود کسی را نمبینم وآن انرژی درونیم .شب گذشته در شهر لیسوبون ”پرتغال”جشنی بر پا بو وحضرت آقاخان نتیجه بنیان گذار آقاخان محلاتی که روزی حاکم کرمان نیز بود طی مراسمی جایزه هایی را به خوانندگان وموسیقی دانان سر زمینهای مسلمان نشین تقدیم داشت که البته بهترین وسر آمد ترین آن به خسرو آواز ایران جناب شجریان  تعلق گرفت حتی نگذاشتند سخن رانی  فرزندش که برای گرفتن جایزه بجای پدر آمده بود تمام شود چرا که درایران اعتراضی داشت به خس وخاشاک بودن مردم ایران آنهم از دهان یک بوزینه واواز  خواند :تفنگت را زمین بگذار .....
اکثر شبها با صدای زنده یاد ویگن بخواب میروم با آنهمه بیماری روی سن مردم را میخنداند وشاد میکرد وچقدر احساس غریبی به او دست داده بود برعکس سایر هم کیشانش که جهان وطنند او هنوز ایران وتهران را ستایش میکرد به تمام گویش ها وکلمات ومعانی زبان فارسی مسلط بود بیشتر آهنگهایش را خودش میساخت شاعر هم بود ایکاش زنده میماند تا از او هم تجلیلی در کشورهای دیگر به عمل آورند در سر زمین تازی پرستان تنها شیاطین رفت وآمد دارند خبری از بزرگی وبزرگواری خداوندان  نیست هرچه هست ریا کاری ومردم فریبی است.
زمانی بود که خدا به صفات عدل  وخوبی  موصوف میشد  ووضع انسانها  از لحاظ اخلاقی  در برابر حوادث فرق میکرد  امروز بزرگترین مذهب بی خدایی است .
گفتار نیک  کردار نیک  پندار نیک  امروز در پستوی بیدادگری پنهان است وهمه از آنها رویگردانند  حضرت زرتشت بخوبی میدانست  که در درون بشر چه ها میگذرد  از وسوسه ها وهوس های شخصی  که برای جامعه ویرانی ببار میاورد   بخوبی آگاه بود  در عین اینکه بشر را مختار  میدانست  از جبر او نیز  مطلع بود  او به ضعف انسانها در برابر گناه  ومقاومت آنها  آگاه بود .
روز قیامت  وزندگی پس از مرگ  در اعتقاددات  مردمان قدیم  نیز بوده است   اما سیستم فکری   در دین زرتش کامل است  بهشت زرتشت با بهشتی که ملایان امروز برای ما ساخته اند فرق میکرد  او میدانست که بشر درمسیر راهش بسوی  نیستی  هم بهشت را خواهد دید وهم جهنم را  دین زرتشت  مفهوم خداوند را  به سبک (فوئر باخ) تعریف وتکمیل میکند :
خداوند قادر مطلق ومتعالی  وآفریننده جهان است  وما از ماده تکامل یافته ایم با روح او وانسان جزیی از جهان آفرینش است  ماده به تنهایی  موجود است  ودر موجودات غیر جاندار نیز دیده میشود  اما هر دو تابع  قانونی دیگرند  در احوال انسان   اخلاق تابع قوانین  حاکم بر ماده میباشد  وحاکم بر رروح (ابرهیم پور داود) گاتها.

دردین مسیح خداوند  تجسم انسانی بخود گرفت  وعیسی پسر خدا شد  واین در واقع  نوعی رجعت به بت پرستی است 
بهر روی وارد فلسفه ادیان نمیشوم من تنها با صداهای  ملکوتی وسازها به خدا میرسم به جایی که غیر از خود کسی را نمبینم خودی پاک ومبرا از هر آلودگیها بهشت وجهنم را خود  ما با دست خودمان ساخته ایم احساس گناه بدترین شکنجه روحی یک انسان است  با کژ رفتاریها کاریها ودروغ  وبهشت همان صافی  دلهاست بی هیچ آسیبی وپذیرش مهربانیها وعشق .
پایان /دوشنبه  اول آپریل ۲۰۱۹میلادی برابر با ۱۲فروردین ۱۳۹۸خورشیدی /اسپانیا.

یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۸

خدا وپیامبرانش

دلنوشته امروز !
ثریا ایرانمنش  ”لب پرچین”اسپانیا .

جناب مارکس وتالیفات پر رمز وراز اورا همه میشناسند در فلسفه او خدایی وجود نداشت وظاهرا !!!برای طبقه زحمت کش ورنج دیده فلسفه بافی کرده بود عده ای با برداشتهای غلط ویا با میل خودشان روش اورا بنوعی دنبال کردند  بت پرستی  در همه جا بخصوص در سر زمین اتحاد جماهیر شوری آن روز وروسیه امروز  رواج فروان  داشت  لنین / استالین اینها خدایانی بودند مورد پرستش وهمه جا مجسمه های آنها دیده میشد کم کم این خدا پرستی به جاهای وراههای دیگری سوق داده شد .
قبل از جناب مارکس  جناب ماکیاولی  چنین نوشت :
اگر کسی بر حکومت شهری ویا ایالتی  گمارده شد  ونتوانست  در آن مقام موفقیتی  وموقعیتی  کسب کند  بهترین کار ی که میتواند انجام دهد  ودر تحکبم قدرت خود باقی بماند  این است که  همه چیز  را در آن ناحیه حکومتی  از نو بسازد  حکمرانان جدیدی را با القاب واختیارات  تازه تعیین کند  فقرا را متمول کرده ومتولین را فقیر سازد  چنانچه داود  پیامبر در زمان حکومت خود   همین کاررا کرد  شکم گرسنه هارا با چیزهای خوب پر کرد   واعیانان را با شکم خالی  از خود دور ساخت  واین هدف حاکمان جدید  با همچشمی ورقابت  با فلیپه مقدونی پدر اسکندر  بزرگ  بود  که با استفاده از این تکنیک ها  خودرا پادشاه منطقه کوچکی  به حکومت رساند  او مانند چوپانی  که گوسفندان خودرا از ناحیه ای به قسمت دیگذی میبرد مردم را از منطقه ای به منطقه دیگر میکشید  این طریقه فوق العاده وحشیانه  بود . 
امروز حاکمان فعلی دنیا درهمین راه ماکیاولی گام برداشته اند مخصوصا درسر زمین ما وخاور میانه  واین ایده ولوژی جدید که با دست باز ماندگان  داود پیامبر به دنبال گرسنگان راه افتادند وآنهارا تا مقام خدایی رساندند حال دریک طیف عظیم وبزرگ میل دارند صاحب ایده وعقیده وایمان وشعور مردم باشند پیامبرشان از جناب لرد مونتباتن  پسر عموی بی بی  لقب عالیجناب دریافت کرد وبرتخت نشست مانند اقوام اسماعیلیه .
حال پیدا کنید چغندر فروش را 
یکی از فلاسفه بنام میگوید :
هیچ چیزی که هدف  نهایی آن بر تمام  جهان  خوب شناخته شود وجود ندارد  اما چیزی  وجود دارد  که به ان وسیله   برای رسیدن  به هدف  مورد  قبول جهانیان است  وآن ایجاد  یک جامعه  منظم وآرام است !!!
بعید میدانم دیگر جامعه ای  با تظم وآرامش بتوان در این جهان پهناور یافت  انسانها نیمی شیطان ونیمی فرشته میباشند  به حیوانات نمیتوان توهین کرد واین فرشته اکثرا در خواب است !!.
وما انسانها ترسان ولرزان وموقعیت  طلب در ذهن پوسیده خود خدایی ساخته ایم خشمگین جبار انتقامجو با پیامبرانی نظیر خودش ونمایندگانی که از غیب ناکهان مانند موریانه از سوراخها بیرون می ریزند وقانون وضع میکنند دیگر به گرسنگان  هم رحم نمی کنند واین همان روش حکومت جناب مکیاولی است . ث
ثریا / اسپانیا ”لب پرچین ”
یکشنبه ۱۱ مارس ۲۰۱۹ میلادی