ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ، اسپانیا !
مولانا شمس تبریزی میفرماید :
از جمادی مردم ونامی شدم
وزنما مردم ز آدم سر زدم
مردم از حیوانی وآدم شدم
پس چه ترسم کی زمردن کم شوم
امروز روز طبیعت وسر سبزی وخرمی است روز بیرون زدن از خانه ورفتن در دامن دشت وصحرا اما این گفتار ورفتار برای ما ایرانیان چه درداخل وچه در خارج امکان ندارد چرا که همه برده ایم ومشغول کار تنها نژاد برگوزیده خوکان هستند که امروز را در میان سیلابهای وحشتناکی که حیا ت وهستی ایرانیانرا به تاراج برده وبر آب داده است ممکن است دراین روز در کنار قلیانهای مملو ا زحشیش ومارجوانا وتریاک وفواحش خوش بگذرانند ِ ما از آنها نیستیم .
چه تدبیری ای مسبمانان که من خودرا نمیدانم
نه ترسا ونه یهودیم ونه گبرم ونه مسلمانم
نه شرقیم نه غربیم نه بریم ونه بحریم
نه ز ارکان طبیعتم .نه از افلاک گردانم
هوالا اول هوالاخر هوالباطن
بغیر از هو ومن یاهو دگر چیزی نمیدانم
الا ای شمس تبریزی چنان مستم دراین عالم
که جز مستی و قلاشی نباشد هیچ درمانم
او مفهومی جدا از بقیه از خدا دارد البته این دا نایی ابدا شبیه به خدای ماتریالیستها نیست کمی ممکن است شباهت داشته باشد \آنهم در لفظ روح صوفیان واقعی همان قانون طبیعت است نه صوفیان بازاری وخرقه پوشان دزد ویغما گر وخدا همان طبیعت است پیچیدگی دراین زاز وجود ندارد ودرهمه جا روح درمیان طبیعت شناخته میشود قابل لمس میشود .
بنا براین این طبیعت خشمگین که بر سر زمین ما هجوم آورد در دست خدای نا دیده نبود در میان مشتهای گره کرده وشکم باد شده مشتی اراذل بود که چنین بلایی را برسر ملتی اوردند واین ملت هنوز هم دچار توهم است وحال میل دارد با طناب پوسیده دیگری خودرا ازچاه ظلالت بیرون بکشد .
زمانی آنجنان شیفته صوفیگری بودم وعشق انهارا به خدای لایزال باور داشتم که خودرا فراموش کردم اما دیدیم اختراع دیگری است از این موج سر گردان بهره برداری میکنند این عشق حقیقی که از قدیم الایام در بی پیرایه گی وصافی دلها بود تبدیل به سکه های طلا شد درون یک تزویر وریا هنوز هم این راه وروش ادامه دارد ومردم برای فرار از شدت عمل ادیان وحشتناکی که زن را درون کیسه میکننند وشلاق میزنند بجرم شنیدن موسیقی بالجبار رو باین قوم همه فن حریف میاورند ویا طناب دیگری به تازگی از آسمان حیفا بسویشان دراز شده به ناچار آنرا میگیرند غافل از اینکه از چاه تعفن به گودالی عمیقتر سقوط خواهند کرد .
در حدیث آمد که یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم خرد
أن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص وهوا
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی
همچوحیوان از علف در فربهی
او نبیند جز اصطبل وعلف
ازشقاوت غافل است واز شرف
زان سیم هست آدمیزاد و بشر
از فرشته نیمی ونیمی زخر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید درنبرد
زین دو گانه تا کدامین برد نزد
عقل اگر غالب شود بس شد فزون
از ملائک این بشر آزمون
شهوت اگر غالب شود بس کمتر است
از بهایم این بشر زان کمتر است
امروز در میان عرفا وعرفا نماها نیز بحث وجدل ومحفل مذاهب است وهیچ جنبه خوبی ندارد بین این فلسفه واین تصوف هیچ چیز بخوبی عیان نیست تنها یک تبلیغ تو خالی برای شناخت خویش !!!
مهمترین مسئله در ساخت یک انسان واقعی مبارزه با خواهشها ونمایلات نفسانی است سرکوبی تمایلات نفسانی از لحاظ رواتکاوی مسلما مهمترین عامل در بوجود آمدن فرهنگ وتمدن بشر است
حال دراین گیر ودار بازار رویش ادیان نیز رونق گرفته است وانسان خودرا گم کرده بی سبب دور خود میچرخد بی آنکه خودرا بیابد .
امروز هوا آفتابی وبهاری است اما همه ما بردگان کوچک وبزرگ درگوشه اطاقهایمان زیر نورهای مصنوعی مشغول کاریم وهنگامی فارغ میشویم که ...... |افتاب غروب کرده است وسبزه عیدمان درون سطل زبالیه سرک میکشد واینجاست که باید روی همه آرزوها پا گذاشت وخط کشید ....ونترسید .ث
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . به روز شده در تاریخ دوم آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با سیزدهم فروردینماه ۱۳۹۸ خورشیدی .
بایداضافه کنم که درتمام این مدت با سیل زدگان وطنم همدرد وهمگام بودم بی آنکه کاری از دستم ساخته باشد . تنها درون خلوتم از خدایم خواستم که راه نجاتی برایشان فراهم کند نه با زنجیر آسمانی از کناره دریا ورود اردن !!!!ثریا.