سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۸

امسال

یک دلنوشته 
ثریا /اسپانیا !
امسال سیزده بمن خیلی خوش میگذرد! در خیال  در تنهایی اطاق ودرسکوت  خودرا در. میان  باغهای سر سبز  میگذرانم چمن زیز پایم سبز  مانند خواب یک قالی  پر نقش ونگار  لبریز از طراوات 
 یک پارچه سبز !!!تا چشم کار میکند گلهای ارغوانی  وشاخه های نسترن  درختان تنومند  وپر پشت  با برگهایی که از دست باد خزانی در امان مانده اند  گلایولها /سینه ره ها  گلهای شب بو  ومیخک های پرپشت  شاخه ها بلند گل کوکب  به انواع واقسام رنگها رزهای رنگا رنگ   زتبق  لاله  حدود صدها کل دیگر که نامشان را از یاد برده ام .
نقش زتی زیبا بر روی  ایوان عالی قاپو  با چشنانی کشیده وکبود اندامی نازک   / سپس در حافظیه شیراز  کتاب حافظ را میگشایم  مژده ایدل که مسیحا نفسی می آید !!.
به او مینگرم که چشمانم را به اشعار حافظ تشبیه کرده  که در آنها رویای  جواتی  جریان دارد .
آه .... سیزده امسال کجایم ؟ درخواب  دوراز همه خیلی دور تر از سر زمینم آه گفتند شیراز به زیر آب رفت  ومن درحایی هستم  که درختان نه خزان دارند ونه بهار  با سردی دی وبهمن عریان میشوند  نه از گلهای زنبق خبری هست نه از لاله گلهارا برای مقابر دسته بتدی کرده اند ویا برای بانوی مقدس  آفتاب کم کم میرود تا در پشت ابرها پنهان شود  وخواب شیرین تمام شد کوچه های خالی با سنگفرشهای برحسته بالا وپایین شیب دار چند مغازه لندوک یک سوپر محقر و سیلاب همچنان میتازد وجلو میرود تا باز کجارا ویران کند قلعه دارن جایشان محکم است با حمله به ما وهستی  ما برای خود  قصرها ساخته اند  خانه ام  چه شد ؟به زیر بولدوز رفت تا قفس هارا روی  هم بچینند  گلهایش چه شد ؟! خانه بزرگم ایرانم کجاشد ؟!  در انحصار مردان خدا ودرانتظار ظهور مردی از کناره رودخانه اردن  . 
از خواب بیدار شدم کتابم جلویم باز مانده بود واشکهایم همه صورتم را میپوشاند  .پایان 
”لب پرچین ” ثریا /اسپانیا  سیزده نوروز ۹۸ خورشیدی