چهارشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۸

بنی آدم

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » 
---------------------------------
بنی ادم اعضای یکدیگرند !!!!  کجاست سعدی علیه الرحمه که ببیند بنی حمار  امروز اعضای  یکدیگرند که درآفرینیش  هریک زیک خرترند !

بجای کمک وامداد رسانی به مردم بدبخت وفلاکت زده وخانه بر باد داده برایشان سینه زنی میکنند ونوحه میخوانند و دراین سو نیز  برایشان بجای کمکهای بهداشتی وغذایی  ودرمانی گفتار الواح مقدس را میفرستند !!!!
 خوب دیگر  جایی برای گفتگو وسخن نمانده است .
زندگی  ساده تر وبی پیرایه  تر از افکار وتصورات  است  ممکن است طوفانهای  شدید رگبارها  درروح کسی نعره بکشند وببارند  اما ظاهر  همان حرکات  وهمان آداب  ورسوم عادی  زندگی را به مرحله اجرا میگذارند  وما ؟ 
ما همان کوته وتهی دستانیم که  اندوه خودرا بوسیله این گفته ها ویاتفکر فرو میدهیم  دیگر به آنچه رفته نمی اندیشیم به آنچه پیش خواهد آمد اندیشه خواهیم نمود  دیگر نا ملایمات رنجی بر ما تحمیل نخواهند کرد  یکبار  بما رنج داده اند  ویکبار هم تصور آنرا  گویا همه عمر ما صرف دردهای مضاعفمان میشود . 

شب گذشته صدای ربنای شجریانرا درگوشهایم نشاندم وهمان آواز « نی زن » با خود گفتم چگونه دلشان آمد این صدای ملکوتی را درگلو ساکت کردند وچگونه هنوز به پیکر بیمار او رحم نمیکنند وبرایش مستند سازی روی صحنه میاورند اگر او سلامت بود امروز از جای برمیخاست وبه فریاد مردم میرسید همچنانکه در زلزله بم رفت اما اورا نیمه کاره رها کردند وپشت اورا خالی نمودند دریغ ودرد از یک  آگهی برای بردن جایزه بزرگ خسروی آواز ایران درعوض زنکی لچک به سر را بعنوان برنده  جایزه آقاخان !! معرفی نمودند !
یکی با هوشی کم واندک  واندیشه های کوتاه  بخیال خود نظرش قطعی ومسلم است  درکنج خلوتش  عقایدش را همچو تیغ برنده  وقاطع تنها برای  دهه هفتادی ها وهشتادی ها !!! بیان میکند  چیزهایی که دیگران درمغز او  کار گذاشته اند   او تنها درجا بجا کردن  آنها کمی تلاش بخرج مید هد . درهر موضوع وموضعی  کار برد دارد واظهار نظر میکند  وچنان رشته هارا بهم میبافد  که جای هیچ نگرانی  وشک ویقینی باقی نمیگدارد  گویی غیراز عقیده او دیگر عقیده ای وجود ندارد  مغز او لاک ومهر شده است  ودر داخل مغزش نیز  جولان وحرکتی نیست  آنچه را که میخواند  ویا ازراه گوش باو تلقین شده  بدون تعدیل وتعبیر  برای همه باقی میگذارد  همه چیز در مغز او درحال نوسان است  بر عکس حماران که  همه چیز درمغزآنها  منحصر وجامد مانده است .

در جایی خواندم درلهستان  مجمع کاتولیکها مشغو ل سوزاندن کتابهای « زاله » میباشند وهری پاتر یکی از آنهاست ! که بر ضد انجیل وکتاب مقدس  در ‌آ ن سخن رفته وعلم جادوگری را بمیان کشیده است خوب کم کم  این أتش دامن همه کتابهارا خواهد گرفت .
وحضرت پاپ فرموده اند که ما میدانیم بر پسران وزنان  چه ها رفته وزن ها دراسارت مردان میباشند اما .... سکوت ! 
ای زن !  تو تنها زائیده  اراده خالق  نیستی بلکه  سرچشمه ای از هنر  وتصورات  مرد هستی  آنها مرتب سر به اسمان دارند و وروی خودرا از زیبایی تو میپوشانند  شعرا بر اندام تو تازه هایی از طلای ناب شعر  میدوزند و. هنزمندان ونقاشان   ومجسمه سازان  از وجودت برای شاهکاری خود بهره میبرند  ودریاها گوهر های خودرا نثار پاهای زیبای تو میکنند  درختان شکوفه های خودرا برای زینت تو عرضه میدارند اما جفت تو وآن مرد از تو روی میگرداند چرا که ازتو واهمه دارد.
واین را از گذشتگان به ارث برده است بنا براین تنها به زور بازوی خود متوسل میشود وترا درون گونی کرده بر پیکر نحیف ونازک تو شلاق میزند مرد همت  وتوانایی ترا ندارد او حتی یکبار هم  دردهای زایمانرا تحمل نخواهد کرد برای همین کمبود  ها خودرا برتر از تو میداند .
ادیان را مردان  بوجود آورده اند وخدا تنها یک مرد است ومردان راه او نیز دست دردست هم نهاده برضد تو بر میخیزند / بر ضد زن این شاهکار خلقت .

مالش صیقل نشد آیینه  را نقص جمال 
پشت پا هر کس خورد  درکار خود بینا شود .....« صائب تبریزی »
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » به روط شده ۳ آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۴ فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی!

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۸

امسال

یک دلنوشته 
ثریا /اسپانیا !
امسال سیزده بمن خیلی خوش میگذرد! در خیال  در تنهایی اطاق ودرسکوت  خودرا در. میان  باغهای سر سبز  میگذرانم چمن زیز پایم سبز  مانند خواب یک قالی  پر نقش ونگار  لبریز از طراوات 
 یک پارچه سبز !!!تا چشم کار میکند گلهای ارغوانی  وشاخه های نسترن  درختان تنومند  وپر پشت  با برگهایی که از دست باد خزانی در امان مانده اند  گلایولها /سینه ره ها  گلهای شب بو  ومیخک های پرپشت  شاخه ها بلند گل کوکب  به انواع واقسام رنگها رزهای رنگا رنگ   زتبق  لاله  حدود صدها کل دیگر که نامشان را از یاد برده ام .
نقش زتی زیبا بر روی  ایوان عالی قاپو  با چشنانی کشیده وکبود اندامی نازک   / سپس در حافظیه شیراز  کتاب حافظ را میگشایم  مژده ایدل که مسیحا نفسی می آید !!.
به او مینگرم که چشمانم را به اشعار حافظ تشبیه کرده  که در آنها رویای  جواتی  جریان دارد .
آه .... سیزده امسال کجایم ؟ درخواب  دوراز همه خیلی دور تر از سر زمینم آه گفتند شیراز به زیر آب رفت  ومن درحایی هستم  که درختان نه خزان دارند ونه بهار  با سردی دی وبهمن عریان میشوند  نه از گلهای زنبق خبری هست نه از لاله گلهارا برای مقابر دسته بتدی کرده اند ویا برای بانوی مقدس  آفتاب کم کم میرود تا در پشت ابرها پنهان شود  وخواب شیرین تمام شد کوچه های خالی با سنگفرشهای برحسته بالا وپایین شیب دار چند مغازه لندوک یک سوپر محقر و سیلاب همچنان میتازد وجلو میرود تا باز کجارا ویران کند قلعه دارن جایشان محکم است با حمله به ما وهستی  ما برای خود  قصرها ساخته اند  خانه ام  چه شد ؟به زیر بولدوز رفت تا قفس هارا روی  هم بچینند  گلهایش چه شد ؟! خانه بزرگم ایرانم کجاشد ؟!  در انحصار مردان خدا ودرانتظار ظهور مردی از کناره رودخانه اردن  . 
از خواب بیدار شدم کتابم جلویم باز مانده بود واشکهایم همه صورتم را میپوشاند  .پایان 
”لب پرچین ” ثریا /اسپانیا  سیزده نوروز ۹۸ خورشیدی 

روز سیزدهم !


ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ، اسپانیا !

مولانا شمس تبریزی میفرماید :

از جمادی مردم ونامی شدم 
وزنما مردم  ز آدم سر زدم 
مردم از حیوانی  وآدم شدم 
پس چه ترسم  کی زمردن  کم شوم 

امروز روز طبیعت وسر سبزی وخرمی است روز بیرون زدن از خانه ورفتن در دامن دشت وصحرا اما این گفتار ورفتار برای  ما ایرانیان چه درداخل وچه در خارج امکان ندارد  چرا که همه برده ایم ومشغول کار تنها نژاد برگوزیده خوکان هستند که امروز را در میان سیلابهای وحشتناکی که حیا ت وهستی ایرانیانرا به تاراج برده وبر آب  داده است ممکن است دراین روز در کنار قلیانهای مملو ا زحشیش ومارجوانا وتریاک وفواحش خوش بگذرانند ِ ما از آنها نیستیم .


چه تدبیری  ای مسبمانان  که من خودرا نمیدانم 
نه ترسا ونه یهودیم ونه گبرم ونه مسلمانم 

نه شرقیم نه غربیم  نه بریم ونه بحریم 
نه ز ارکان  طبیعتم .نه  از افلاک گردانم 

هوالا اول  هوالاخر  هوالباطن 
بغیر از هو ومن یاهو دگر چیزی نمیدانم 

الا ای شمس تبریزی  چنان مستم دراین عالم 
که جز مستی و قلاشی  نباشد هیچ درمانم 

او مفهومی جدا از بقیه از خدا دارد  البته این دا نایی   ابدا شبیه به خدای ماتریالیستها  نیست  کمی ممکن است شباهت داشته باشد  \آنهم در لفظ  روح صوفیان واقعی  همان قانون طبیعت است  نه صوفیان بازاری وخرقه پوشان دزد ویغما گر  وخدا همان طبیعت است  پیچیدگی دراین زاز وجود ندارد  ودرهمه جا روح درمیان طبیعت شناخته میشود  قابل لمس میشود .

بنا براین این طبیعت خشمگین که بر سر زمین ما هجوم آورد در دست خدای نا دیده نبود در میان مشتهای گره کرده وشکم باد شده مشتی اراذل بود که چنین بلایی را برسر ملتی اوردند واین ملت هنوز هم دچار توهم است وحال میل دارد با طناب پوسیده دیگری خودرا ازچاه ظلالت بیرون بکشد .

زمانی آنجنان شیفته صوفیگری بودم وعشق انهارا به خدای لایزال باور داشتم که خودرا فراموش کردم  اما دیدیم اختراع دیگری  است از این موج سر گردان بهره برداری  میکنند  این عشق حقیقی که از قدیم الایام  در بی پیرایه گی وصافی دلها بود تبدیل به سکه های طلا شد  درون یک تزویر وریا  هنوز هم این راه وروش ادامه دارد ومردم برای فرار از شدت عمل ادیان وحشتناکی که زن را درون کیسه میکننند وشلاق میزنند بجرم شنیدن موسیقی بالجبار رو باین قوم همه فن حریف میاورند ویا طناب دیگری به تازگی از آسمان حیفا بسویشان دراز شده به ناچار آنرا میگیرند غافل از اینکه از چاه تعفن به گودالی عمیقتر سقوط خواهند کرد .

در حدیث آمد  که یزدان مجید 
خلق عالم را سه گونه آفرید 

یک گروه را جمله عقل و علم خرد
أن فرشته  است و نداند جز سجود 

نیست اندر عنصرش حرص وهوا 
نور مطلق  زنده از عشق خدا 

یک گروه دیگر از دانش تهی 
همچوحیوان از علف  در فربهی 

او نبیند جز اصطبل وعلف 
 ازشقاوت  غافل است واز شرف 

زان سیم  هست آدمیزاد و بشر 
از فرشته نیمی ونیمی زخر 

نیم خر خود  مایل سفلی بود 
نیم دیگر مایل علوی شود 

تا کدامین غالب  آید  درنبرد 
زین  دو گانه  تا کدامین  برد نزد 

عقل اگر غالب شود  بس شد فزون 
از ملائک  این بشر آزمون 

شهوت اگر  غالب شود بس کمتر است 
از بهایم  این بشر  زان کمتر است 

امروز در میان عرفا وعرفا نماها  نیز  بحث وجدل  ومحفل مذاهب است  وهیچ جنبه خوبی ندارد  بین این فلسفه واین تصوف  هیچ چیز بخوبی عیان نیست  تنها یک تبلیغ تو خالی برای شناخت خویش !!!
مهمترین  مسئله  در ساخت یک انسان واقعی  مبارزه با خواهشها ونمایلات نفسانی است  سرکوبی تمایلات  نفسانی  از لحاظ رواتکاوی  مسلما  مهمترین  عامل در بوجود آمدن  فرهنگ وتمدن  بشر است 
حال دراین گیر ودار بازار رویش ادیان نیز رونق گرفته است وانسان خودرا گم کرده بی سبب دور خود میچرخد بی آنکه خودرا بیابد .

امروز هوا آفتابی  وبهاری است اما همه ما بردگان کوچک وبزرگ درگوشه اطاقهایمان زیر نورهای مصنوعی مشغول کاریم وهنگامی فارغ میشویم که ...... |افتاب غروب کرده است وسبزه عیدمان درون سطل زبالیه سرک میکشد  واینجاست که باید روی همه آرزوها پا گذاشت وخط کشید ....ونترسید .ث
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . به روز شده در تاریخ  دوم آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با سیزدهم فروردینماه ۱۳۹۸ خورشیدی . 
بایداضافه کنم که درتمام این مدت با سیل زدگان  وطنم همدرد وهمگام بودم بی آنکه کاری از دستم ساخته باشد . تنها درون  خلوتم از خدایم خواستم که راه نجاتی برایشان فراهم کند نه با زنجیر آسمانی از کناره دریا ورود اردن !!!!ثریا.


دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۸

جنگ با خدایان

ثریا ایرانمنش ”لب پرچین ” اسپانیا !
-----------------------------------

شبها با موسیقی بخواب میروم چنانکه به همراه موسیقی به جایی میرسم که غیر از خود کسی را نمبینم وآن انرژی درونیم .شب گذشته در شهر لیسوبون ”پرتغال”جشنی بر پا بو وحضرت آقاخان نتیجه بنیان گذار آقاخان محلاتی که روزی حاکم کرمان نیز بود طی مراسمی جایزه هایی را به خوانندگان وموسیقی دانان سر زمینهای مسلمان نشین تقدیم داشت که البته بهترین وسر آمد ترین آن به خسرو آواز ایران جناب شجریان  تعلق گرفت حتی نگذاشتند سخن رانی  فرزندش که برای گرفتن جایزه بجای پدر آمده بود تمام شود چرا که درایران اعتراضی داشت به خس وخاشاک بودن مردم ایران آنهم از دهان یک بوزینه واواز  خواند :تفنگت را زمین بگذار .....
اکثر شبها با صدای زنده یاد ویگن بخواب میروم با آنهمه بیماری روی سن مردم را میخنداند وشاد میکرد وچقدر احساس غریبی به او دست داده بود برعکس سایر هم کیشانش که جهان وطنند او هنوز ایران وتهران را ستایش میکرد به تمام گویش ها وکلمات ومعانی زبان فارسی مسلط بود بیشتر آهنگهایش را خودش میساخت شاعر هم بود ایکاش زنده میماند تا از او هم تجلیلی در کشورهای دیگر به عمل آورند در سر زمین تازی پرستان تنها شیاطین رفت وآمد دارند خبری از بزرگی وبزرگواری خداوندان  نیست هرچه هست ریا کاری ومردم فریبی است.
زمانی بود که خدا به صفات عدل  وخوبی  موصوف میشد  ووضع انسانها  از لحاظ اخلاقی  در برابر حوادث فرق میکرد  امروز بزرگترین مذهب بی خدایی است .
گفتار نیک  کردار نیک  پندار نیک  امروز در پستوی بیدادگری پنهان است وهمه از آنها رویگردانند  حضرت زرتشت بخوبی میدانست  که در درون بشر چه ها میگذرد  از وسوسه ها وهوس های شخصی  که برای جامعه ویرانی ببار میاورد   بخوبی آگاه بود  در عین اینکه بشر را مختار  میدانست  از جبر او نیز  مطلع بود  او به ضعف انسانها در برابر گناه  ومقاومت آنها  آگاه بود .
روز قیامت  وزندگی پس از مرگ  در اعتقاددات  مردمان قدیم  نیز بوده است   اما سیستم فکری   در دین زرتش کامل است  بهشت زرتشت با بهشتی که ملایان امروز برای ما ساخته اند فرق میکرد  او میدانست که بشر درمسیر راهش بسوی  نیستی  هم بهشت را خواهد دید وهم جهنم را  دین زرتشت  مفهوم خداوند را  به سبک (فوئر باخ) تعریف وتکمیل میکند :
خداوند قادر مطلق ومتعالی  وآفریننده جهان است  وما از ماده تکامل یافته ایم با روح او وانسان جزیی از جهان آفرینش است  ماده به تنهایی  موجود است  ودر موجودات غیر جاندار نیز دیده میشود  اما هر دو تابع  قانونی دیگرند  در احوال انسان   اخلاق تابع قوانین  حاکم بر ماده میباشد  وحاکم بر رروح (ابرهیم پور داود) گاتها.

دردین مسیح خداوند  تجسم انسانی بخود گرفت  وعیسی پسر خدا شد  واین در واقع  نوعی رجعت به بت پرستی است 
بهر روی وارد فلسفه ادیان نمیشوم من تنها با صداهای  ملکوتی وسازها به خدا میرسم به جایی که غیر از خود کسی را نمبینم خودی پاک ومبرا از هر آلودگیها بهشت وجهنم را خود  ما با دست خودمان ساخته ایم احساس گناه بدترین شکنجه روحی یک انسان است  با کژ رفتاریها کاریها ودروغ  وبهشت همان صافی  دلهاست بی هیچ آسیبی وپذیرش مهربانیها وعشق .
پایان /دوشنبه  اول آپریل ۲۰۱۹میلادی برابر با ۱۲فروردین ۱۳۹۸خورشیدی /اسپانیا.

یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۸

خدا وپیامبرانش

دلنوشته امروز !
ثریا ایرانمنش  ”لب پرچین”اسپانیا .

جناب مارکس وتالیفات پر رمز وراز اورا همه میشناسند در فلسفه او خدایی وجود نداشت وظاهرا !!!برای طبقه زحمت کش ورنج دیده فلسفه بافی کرده بود عده ای با برداشتهای غلط ویا با میل خودشان روش اورا بنوعی دنبال کردند  بت پرستی  در همه جا بخصوص در سر زمین اتحاد جماهیر شوری آن روز وروسیه امروز  رواج فروان  داشت  لنین / استالین اینها خدایانی بودند مورد پرستش وهمه جا مجسمه های آنها دیده میشد کم کم این خدا پرستی به جاهای وراههای دیگری سوق داده شد .
قبل از جناب مارکس  جناب ماکیاولی  چنین نوشت :
اگر کسی بر حکومت شهری ویا ایالتی  گمارده شد  ونتوانست  در آن مقام موفقیتی  وموقعیتی  کسب کند  بهترین کار ی که میتواند انجام دهد  ودر تحکبم قدرت خود باقی بماند  این است که  همه چیز  را در آن ناحیه حکومتی  از نو بسازد  حکمرانان جدیدی را با القاب واختیارات  تازه تعیین کند  فقرا را متمول کرده ومتولین را فقیر سازد  چنانچه داود  پیامبر در زمان حکومت خود   همین کاررا کرد  شکم گرسنه هارا با چیزهای خوب پر کرد   واعیانان را با شکم خالی  از خود دور ساخت  واین هدف حاکمان جدید  با همچشمی ورقابت  با فلیپه مقدونی پدر اسکندر  بزرگ  بود  که با استفاده از این تکنیک ها  خودرا پادشاه منطقه کوچکی  به حکومت رساند  او مانند چوپانی  که گوسفندان خودرا از ناحیه ای به قسمت دیگذی میبرد مردم را از منطقه ای به منطقه دیگر میکشید  این طریقه فوق العاده وحشیانه  بود . 
امروز حاکمان فعلی دنیا درهمین راه ماکیاولی گام برداشته اند مخصوصا درسر زمین ما وخاور میانه  واین ایده ولوژی جدید که با دست باز ماندگان  داود پیامبر به دنبال گرسنگان راه افتادند وآنهارا تا مقام خدایی رساندند حال دریک طیف عظیم وبزرگ میل دارند صاحب ایده وعقیده وایمان وشعور مردم باشند پیامبرشان از جناب لرد مونتباتن  پسر عموی بی بی  لقب عالیجناب دریافت کرد وبرتخت نشست مانند اقوام اسماعیلیه .
حال پیدا کنید چغندر فروش را 
یکی از فلاسفه بنام میگوید :
هیچ چیزی که هدف  نهایی آن بر تمام  جهان  خوب شناخته شود وجود ندارد  اما چیزی  وجود دارد  که به ان وسیله   برای رسیدن  به هدف  مورد  قبول جهانیان است  وآن ایجاد  یک جامعه  منظم وآرام است !!!
بعید میدانم دیگر جامعه ای  با تظم وآرامش بتوان در این جهان پهناور یافت  انسانها نیمی شیطان ونیمی فرشته میباشند  به حیوانات نمیتوان توهین کرد واین فرشته اکثرا در خواب است !!.
وما انسانها ترسان ولرزان وموقعیت  طلب در ذهن پوسیده خود خدایی ساخته ایم خشمگین جبار انتقامجو با پیامبرانی نظیر خودش ونمایندگانی که از غیب ناکهان مانند موریانه از سوراخها بیرون می ریزند وقانون وضع میکنند دیگر به گرسنگان  هم رحم نمی کنند واین همان روش حکومت جناب مکیاولی است . ث
ثریا / اسپانیا ”لب پرچین ”
یکشنبه ۱۱ مارس ۲۰۱۹ میلادی 

سکوت تلخ

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » .اسپانیا !
------------------------------------------
چه ناگوار وتلخ بود این آ ب ، چه بی تحمل بود این باران ! 
چه گل آلوده وسمی بود این رودخانه !


حال مردم ده بالا با مناجاتشان به سوی ما آمده اند !  چه صفایی دارند !! این مردم ده بالا ! 
مناره هایشان جنبان  وگاوهایاشان پر شیر وباغشان لبریز از شکوفه ها در بیت |( اعظم ) !  نشسته اند وبهر روی گمان نکنم که  جای پای خدا را بتوان درآنجا دید .

مهتاب همیشه درآنجا نور افشانی میکند  به پهنای گنبدی که از طلا ساخته شده است  مردمی سر گردان ومحتاج  که میل دارد به یک میله آویران شوند تا باقی بمانند خوب میدانند که ( شقایق چه بویی  دارد ) همه جا شیره شقایق دررگها جریان دارد  درآنجا همیشه ابی و رودی روان است درمیان باغهای سر بفلک کشیده  غنچه ها فورا شکفته میشوند  وکوچه  باغها لبریز از مناجات  الهی  و آنگاه  مردمان خواهند فهمید که چرا  ( شاه باید باتنی بیمار  وعلیل میرفت ) وچرا این خونخواران قرن را بجان ملتی انداختند تا به ستوه آمده وآ ن زنجیری که  ناگهان از آسمان آویزان است بگیرند .

مردما ن آنجا وگاوهایشان خوب   آ ب را شناخته اند ومسیل رودها را میدانند  وما نباید آن صافی آ برا گل آلوده سازیم .
من در پشت خیمه تنهاییم \پنهانم  جایی که هیچکس دسترسی بمن ندارد  با رگهای هوا  با صداهای نامریی نا آشنا هستم  وبر پر قاصدان چوبی تنها یک نخ میبندم  که خبر میاورند خبر میبرند خانه ندارم / زمین ندارم / پس انداز ندارم / رو  ،هم ندارم  اما روحم زنده است وجسمم را توان میبخشد وگوشهایم را پنبنه گذاشته ام تا صدایی وزوزو زنبورک هارا نشنوم .

روی صفحه ها  نقطه گذاری میکنم برای فرداهای نیامده  وبه تماشای مارمورلکهایی هستم که بسوی معراج  میروند  ! روی تپه های  مین گذاری شده  تا از نسیمی که دربن  علفزار های تمنا ست بهره ببرند  این نفس تازگی ندارد سالهای سال در سر زمین ما ریشه کرده وامروز به یک درخت خاردار تنومند تبدیل شده است با کمک اقوام ابراهیم وقدرت ماما «سکینه » ! ودستمال ابریشمی به دست گرفتن  ومالیدن بیضه ها به دست خود فروشانی نظیر مسعود خان !!! ومنصور خان وجمشید خان ! 
این نسیم هیچ عطشی را فرو کش نخواهد کرد  تنها بارانها را شدت میبخشد  و....
من دراینجا  تنها هستم / مانند حضرت |آدم که تنها بود اما میلی به جفت ندارم  ،  دراین تنهایی  سایه درختان بید مجنون ونارون  به ریه هایم اکسیژن میفرستند .ث
پایان 
به روز شده  یکشنبه ۳۱ مارس  ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۱ فروردین ۱۳۹۸ خورشیدی. / اسپانیا ۱