ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
-------------------------
برفتند تا روش رزم دراین بزم کهن
دردمندان جهان طرح نو انداختند
من از این بیش ندانم که کفن دزدی چند
بهر تقسیم قبور انجمنی سا خته اند ...... "اقبال لاهوری شاعر پارسی سرای پاکستان "
هر روز میشنویم در مر کز وسر زمین جزیره شیطان ودر کنار بارگاه بی بی سکینه انجمن هایی بر پا میشود واخیرا این انجمن برای تقسیم ملل ایرانی درست شده است !! یعنی اینکه آذری جدا کرد جدا شمالی جدا بلوچ و ترکمن وغیزه جدا جدا و بروند برای آنکه بزنند توی سر و کله خود و میراث خواران شاهی نیز در گوشه ای غنوده اند وهر از گاهی آهی میکشند ودود انرا بیرون میفرستند تا مردم چندان نا امید نشوند .
امروز بطور تصادف دیوان اشعار ( اقبال لاهوری ) شاعر پاکستانی به دستم افتاد که میسراید :
اگر چه زاده هندم فروغ چشم من است
ز خاک پاک خراسان و کابل و تبریز
وآن نظر ستایش آمیزی که این شاعر بزرگ پاکستانی به سر زمین ما داشت تنها از این بابت نیست که ایرانرا دوست میداشت بلکه او از همه شاعران بزرگ هندوستان حساسیت و خوبی و ستایش خویش را تنها به ایران ابراز میداشت وامروز سر از خاک بردارد و ببیند که چه ایرانی ساخته ایم .
درست مانند هندوستان که پاکستانرا از کنارش درآوردند وسپس بنگلادش را ایران نیز سر زمین بزرگی است با اقوام مختلف وزبانهای گوناگون محال است یک پارچه بتوانند خودشانرا نجات دهند از همین الان خانم مسیح علیزاده بیشتر گفته هایش به زبان گیلکی است دیگری به زبان آذری وسومی به زبان کردی و از همه مهمتر رقص واواز نمایشات خودرا با لباسهای محلی دور دنیا به راه انداخته ان کردستان بزرگ ! خوب تکلیف بختیاری ها هم روشن است با لرها یکی میشوند ! وکرمان ؟ کویر تنها که همه منابع آن را برده اند بدون آب ، بدون هیچ آهی برای خود تبدیل به یک بیابان میشود وسر دردامن برادر کوچکش یزد میگذارد یک کویر بزرگ برای شتر رانی وشتر شتر فروشی وشتر چرانی ، وعربستانی جدید در اهواز بوجود خواهد آمد !!! هم اکنون زمزمه هایی برای جابجایی پایتخت درآن سر زمین محنت زده بر پاست / خوب ناصر خان رفت دیگر نباید تمام سال وهمه هم وغم خودرا برای عزاداری او بگذاریم سرمان گرم میشود وفردا ممکن است آن یکی آن کارگردان بیچاره که چایزه هم از فستیوال کن ، گرفت سر ش به آهستگی زیر آب برود وباز مردم درخیابانها برای عزا داری جمع شوند وغافل از اینکه درخارج دارند نقشه میکشند تا ایران را یعنی مادر مارا تکه تکه کنند آنهم به دست خودی های خود فروخته .
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نثار قباد و جم کرد
یعنی زخوی غلامی ز سگان کمتر است
من ندیدیم که سگی پیش سگی سر خم کرد
روز گذشته درد فروانی درچهره آن پیرمرد مبارز در برنامه " کنکاش : او دیدم دردی که هیچکس آنرا نخواهد شناخت .
اکثر ایرانیان در غربت بخاک سپرده شده اند ویا خاکستر آنها در آسمانها ویا در دریاها سر گردان است اما روح آنها چی ؟ اولین قربانی ما ( لیلای ) ایرانی دختر زیبای ایران بود ودومی قربانی برادر او که خاکسترش در بغل خواهر است هر چند مادرشان آن سر زمن را بیشتر از ایران دوست میداشت در حال حاضر هم چندان نگران تکه تکه شدن ایران نیست کم کم باید چمدان سفر ابدی را ببندد برایش مهم نیست تنها در انتظار یک تشیح جنازه باشکوه با شرکت رفقای خارجی وداخلی میباشد همین نه بیشتر !
او قولی را که به آن آخوند" خویی " در کربلا داد بر سر قولش وفادار ماند وچهل سال مارا سرگرم نمایشات گوناگون کرد .بازمانده تاج وتخت ؟! کدام تاج وتخت ؟ آنها درموزه ها جای گرفتند مانند تاج وتخت " رومانوفها " .
نوای من به عجم آتش کهن افروخت
عرب ز نغمه شوقم هنوز بی خبر است
طبیعت حریص وهوسباز بشر لبریز از تمنا هاست هر قدر تواناتر و سر شار تر از غریزه های زندگی باشد سر کش تر وپر تمناتر میشود تنها یک قوت اخلاقی یک اجتماع سالم میتواند اورا مهار نماید درمیان میلیونها انسان کمتر کسی پیدا میشود که خودرا محدود نماید یا ضعف نفس خودرا ویا قوت روح ونیروی اخلاقی جامعه باید اورا محدود سازد وعجب هم این قدرت درسر زمین ما کار کرد از میان آن ملالواط الملک طوسی واخیرا یکی دیگر که درنماز خانه مدرسه با دان مشروب به کودکان بیگناه به آنها تجاور میکرد !! او هم بخشوده خواهد شد تجاوز درآن سر زمین به ما وناموس وحیات یک بشر امری طبیعی است و پیش پا افتاده .
هنر برای آن افریده شد که بش را از فساد نجات بخشد زمانیکه هنری درسر زمینی بمیرد فسا دوکثافت جای آنرا خواهد گرفت . یک سر زمین زمانی به رشد عقلی کامل میرسد و میتواند طالب آزادی باشد که مردم آن کاملا به رشد عقلی رسیده باشند ملتی را به میل خود راه نبرند . ملت ما ، ملت ایران درمیان گود زورخانه وفاحشه خانه ومردان قلدر کله پاچه خور وحلیم صبحانه خور گم شد دیگر کمتر میتوان دررگهای یک یک آنها خوی ایرانی یافت مگر همان ایلیاتیها که از این تجزیه بیشتر لذت میبرند ومیل دارند خودشان باشند وبا دیگری در نیامیزند . این سزا ی ملت ما نبود .
بوعلی اندر غبار نافه گم
دست رومی پرده مخمل گرفت
این فرو تر رفت وتا گوهر رسید
او بگردابی چو خس منزل گرفت
پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرجین « 31/05/2018 میلادی برابر با 10 خردادماه 1397 خورشیدی !