چهارشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۷

قیصر

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « !
-----------------------------

تا که خفتیم ، همه بیدار شدند 
تا که مردیم همگی یار شدند 

قدر شیشه بدانید که هست 
نه درآن لحظه که افتاد و شکست ؟

این چند خط را پسرم برایم فرستاد ودنبال گوینده وشاعر آن میگشت که متاسفانه منهم با همان نیمه معلوماتم نتوانستم باو پاسخی بدهم  و درواقع نمیدانم  این اشعار از چه کسی است .
امروز  به برنامه » کنکاش »  اقای رییسی گوش میدادم ودیدیم که ضمن ابزاز همدردی برای مرگ ناصر ویاد واره ای از او ودر عین تحسین  شخصیت واو درباره قیصر نیز گفته هایی داشت که پر بیراه نبود ونقش کلیدی  محسن چریک وده نمکی را برای کنار گذاشتن این غولهای سینمای گذشته را نیز برایمان تشریح کرد ، ما ایرانیان همیشه در یک فضای سنتی وقیصری زندگی میکنیم چه درگذشته ، چه درحال  که دوران  آنارشیزم است وچه درآینده چرا که که هنوز نتوانسته ایم خودرا از چنگال خویش برهانیم .
 او معتقد بود که با ساختن فیلم قیصر اولین کلید آنارشیزم وچاقو کشی وناموس پرستی وخفه کردن زنان  زده شد .

شب گذشت داشتم زندگی > آناتول فرانس > نویسنده بزرگ فرانسوی را میخواندم  ناگهان فضای داستان  عوض شد برگشتم  برگهای کتاب  را یک بیک چستجو کردم  ودیدیم از صفحه 271 تا صفحه 391  افتاده است ! مانند برگهای خزان !واین کتاب درسال 1342  به چاپ رسیده بود  مترجم ونویسنده آن نیز شخصیتی بزرگ وستودنی بود .
بر گشتم به هما ن دوران  وبه همان  زمان  مثلا آزادی اندیشه وآزادی زن وآزادی موسیقی وغیره ! دیدم  نه ! چندان هم آزاد نبودیم همه دربند ونخ وریسمان سنتها دست وپایمان بسته بود تنها دو روز نامه داشتیم وچند رنگین نامه برای زنها که مد وارایش ومعرفی مشاهیر ، تنها  برنامه رادیو خوب بود  آنهم گاهی نه همه وقت ! دیدم هنوز باید از کنار خواهر شوهر چادری رد شد بی آنکه دست تو به چادر نماز او بخورد وا و را نجس کند ! وچه زود هم عوض شدند  پیراهن های دکولته ویقه با ز واستکان ودکارا کنار گذاشتند وبه زیر چادر مشکی رفتند مکه رفتند کربلا رفتند و غیره وبا خانواده های مجتهدان پیوند بستند پیوندی نه چندان درست وحسابی پیوند حاجی بازاری با پس مانده قاجاریه ونوه فلان ملای ده کاشان ! یک آش شلم شورا و در این میان من با کتابهایم سر گردان آنهارا به درون  اطاق خوابم حمل کردم  ودرهمانجا میخواندم واین آخرین ها مجله تماشا بود  / هفته نامه جمعه بود ! ومجله دانشمند درهمین حدود معلومات ما رشد میکرد اما جامعه سنتی سخت جلوی همه را گرفته بود .
بهر روی  این خواب پریشان  وناراحت  دیگر مجالی برایم باقی نگذاشت  حال اکتفا میکنم باین ابیات که هنوز تا هنوز است گوینده آن نامعلوم است یکی میگوید متعلق به عطار است دیگری میگوید متعلق به مثنوی کبیر و مولاناست ! تا شما چه بگویی ؟!.

در کنار دجله  سلطان بایزید 
بود تنها فارغ از خیل مرید 
ناگه آوازی زبام کبریا 
خورد بر گوشش که ای شیخ ریا 
میل آن داری  که بنمایم بخلق 
آنچه داری درمیان کهنه دلق 
 تا خلایق قصد  آزارت کنند
تیر باران بر سر بازارت کنند

در جوابش گفت  میخواهی تو هم 
 شمه ای از رحمتت سازم رقم ؟
تا که مردم  حق پرستی کم کنند 
از نماز و روزه و حج رم کنند 
بازش امد  کردگار  اندر سخن 
 نی زما و نی زتو  رو دم مزن !
-------
 بنابراین تا بازار ریا وفریب رونق دارد انسان از راستی ها بیزار  و فرار میکند دروغ ها رنگین کمانند راستی وحقیقت  تنها مانند یک آسمان صاف بی لکه میباشد .ونهایت سخن دراین جاست  که آیا  این افراد  عجیب وغریب که از طبقات گوناگون  اجتماع سر درآورده  ومیخواهند به قدرت برسند  آیا داری افکار سیاسی خاصی میباشند یا هر دم بیل ؟! 
متاسفم همان هردم بیل بهترین  صفتی است که باین آقایان وبعضا بانوان چادری و محجبه میتوان داد . پایان 
ثریا ارانمنش » لب پرچین « 30/05/2018 میلادی  برابر با 9 خردادماه 1397 خورشیدی !/.