آری ما همیشه منتظریم ویا درانتظار خواهیم بود ، آینده ما تنها درانتظا رها ساخته شده است ، گذشته را از یاد نمیبریم اگر چه گلوی مارا فشرده باشد حافظه تاریخی نداریم ، کشتزاری که امروز درانتظار باران است وما خود گرد آن میچرخیم وگاهی خرمن خودرا آتش میزنیم وگرد آن میچرخیم ومیرقصیم .
پیروزی در چیست ؟ در لحظات ، درساعات ویا چند سالی ؟ من هیچگاه این درس اربا ب ومرادخویش " بتهوون " را فراموش نکرده ام که گفته بود :
»هر کس خوب ونجیبانه رفتار کند حتی بر بدبختیها هم پیروز میشود « ! ومن پیروز شدم معلمان خوبی داشتم از نوع همان نویسندگانی که زندگی این غول را به رشته تحریر درآوردند ومترجمین که خوب ته کاسه را تراشیدند ، امروز من به پیروزی خود رسیدم نه اینکه چند مونیتور ونور افکن در میدان بزرگی پسر مرا نشان میدادند که رو درروی غول بزرگ تکنو لوژی ایستاده وحرف میزند ، نه ، پیروزی من آن بود که با دست تهی وتنها اوا به آن بالا فرستادم ، نه سیاسی بود ونه شاعر سوخته ونه خودرابه قیمتهای سرسام آوری فروخت ، مانند سلفش بیل گیتس چند جوان دور هم جمع شدند شرکتی بنا نهادند واز شمع وجود یکدیگر بهره بردند اامروز با جناب اجل " گوگل " به مصافحه برخاسته هنگامیکه به موهای سپید او نگاه کردم با خودم گفتم این همان پسرک کوچک من است ؟ اما چرا باین سرعت موهایش سفید شد؟ او هنوز خیلی جوان است او کوچکترین فرزند خانواده است ، اما میانستم که این مو ها دراثر نخوابیدنها ، تلاشهای شبانه روزی ودر عین ماموریت بزرگ پدر بودن وهمسر بودن میبایست به آنجایی برسد که خود میخواست .
این پیرروزی از آن خود اوست من تنها درکنارش بودم ، درکنارش ایستادم ، ومرد دیگری را برا ی جانشینی پدرش بخانه نیاوردم .
ما آتش را از خدایان دزدیدیم اما نیمه راه آنرا خاموش کردیم بجای آنکه مشعلی بیفروزیم آنرا دور انداختیم ودرتاریکیهاا گام برداشتیم وحال همیشه درانتظار یک کور سو از طرف خدایانیم / خدایانی که خودمان میتوانسیتم یکی از آنها باشیم .
حال نشسته ایم به زندگی پس از مرک وانکیر ومنکر میاندیشیم ودر عقیده وافکار خود زندانی هستیم همیشه درانتظاریم از آزادی مینالیم از غربت هم مینالیم وهیچگاه خرمنی را که جلوی پایمان انداختند حتی یک خوشه هم برنداشتیم تا آنرا درباغ شعور خود بکاریم وثمره آنرا ببریم همیشه درانتظار برقی هسیتم که از آسمان بجهد وباقیمانده خرمن مارا نیز بسوزاند.
هر کرمی را آزدها مینامیم وهمیشه درانتظار ( آن کلید ) نشسته ایم تا درهای بسته را به رویمان باز کند از جایمان تکان نمیخوریم میترسیم باد زیرمان برود .
روشنفکران ومردان جوان میخواهند همه مردم را برای همیشه بیدار سازند اما دزدان ، منتظرند که همه مردم برای یک عمر بخواب روند ، دزدان درانتظار خواب ملت نشسته اند ودریک خواب بلند وطولانی میتوان سراسر هستی یک ملت را درهم نوردید وعارت کرد وبرد .
این دزدان از نوع موشهای خانگی تا میمونها وگوریلهای بزرگ جنگلی همه درحال انتظارند تو غافل شوی یا بخواب روی وترا تاراج کنند .
امروز من دیگر در انتظار هیچ چیز نیستم هرچه که برملت ما گذشت بر سر زمین ما گذشت آن نبود که منتظرش بودیم وهرچه که نیامد با خود میاندیشیم که درانتظارش نشسته ایم وگرد جهان میگردیم ....پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا . 22/05/2017 میلادی /.