با درودی دوباره !!!
نتوانستم عکس زیبایی بیابم وضمیمه این نوشتار کنم تا بخاطرآن عکس هم شده سری بما بزنید ، بنا براین با شعر شروع میکنم شعررا که دیگر نمیتوانند از مغزم پاک کنند ، اندیشه ام را نیز .
دلی دارم که هر گز سر زحکم غم نمی پیچد
تو پنداری که درروز ازل غم کرده ایجادش
شب گذشته کابوس های وحشتانکی مرا دربر گرته بودند وبیدار هم نمیشدم ، خواب جنگ بود وهمه میبایست به جنگ بروند ومن داشتم صورت پسرم را میبوسیدم واورا بدرقه میکردم ......زمانی بیدار شدم اشک همه صورتم را فرا گرفته بود ، حیرانم درچه دنیایی داریم زندگی میکنیم وهر کسی چه دیدی نسبت باین زندگی واطرافش دارد ؟
امروز گوسفندان بحکم " کانون خیریه " فلان !! یکصد کیلو متر راه را باید طی طریق کنند والبته ده یوروهم باید بابت تی شرتی که آنهارا یک رنگ میکند بپردازند دو گوسفند ماده منهم رفته اند !!! همان کاری که درگذشته در ایالت بزرگ امریکای شمالی مد بود وهمه برای خیریه میدویدند ویا راه میرفتند ویا میرقصیدند !!!
در شهر خبری نیست کرسی محکم سر جایش نشسته وعمامه سفید متعلق به شوراهل تزراریست نیز بر آن تکیه داده است بنا براین هیچ آب از آبی تکان نخورد باز این گوسفندان بودند که به حیابانها ریختند وکمری قر دادند وباسنی چرخاندند وپولی دریافت کردندورفتند بخیال خود به دموکراسی رسیدند خبر ندارند که با دست خود چه آتشی را روشن کرده اند کبریت اول را زدند .برای ساختن تاریخ لزومی ندارد که حتما انسانی شریف ودانا باشی تاریخ اصولا تشکیل شده ز مشتی نادان وخود خواه وجاه طلب که به سر زمینها هجوم میاورند آنهارا میچپاپند وتکه تکه تکه میکنند وآنچه را لازم است میبرند وبقیه تبدیل به مدفوع میشوند تبدیل به کود .
همه آن کلماتیکه مثلا " بزرگان " ما گفتند تنها کلمه بود نه بیشتر ، دموکراسی ، عدالت ، برابری وبرادری ، بلی درانجمن ها میتوانی برابر یا برادر ویا ارباب باشی " اگر خودی باشی " اما دریک سر زمین مشگل است ، انهم سر زمینی که با تک حزبی ورهبری اداره میشود
"شاه" هم این اشتباه را کرد ونگذاشت احزاب جان بگیرند یا حزب رستاخیز ویا هیچ در وازه ها باز است هرکس میخواهد میتواند برود ، یعنی پدر خاتواده زنی را بخانه آورد وگفت این مادر است هرکس این مادررا دوست ندارد برود ماهم دوست نداشتیم ورفتیم مادر ماند با تاج دمرویش .
هر قدر برایم درد آور بود وهر چند هم که بر ناتوانی من افزود وچقدر روی من اثر گذاشت که ببینم آن سر زمین که محل دلداگیها وزندگی ورشد ونمو من است مرا نمیخواهد مرا بیمقدار میداند ومن دیگر از دیدار آن خودداری کردم تا اینکه تبدیل شد به یک سر زمین بیگانه حال هم چهار قسمت پنج قسمت ویا هزار قسمت شود دیگر بمن ارتباطی نخواهد داشت .
روز گذشته تمام روز خواب بودم معنای این خواب را نمی فهمیدم اما لازم بود گویی بدنم خودش داشت خودرا ترممیم میکرد .
بهر روی من در سر زمینم موفق نشدم اما امروز درخارج بچه هایم موفق شدن آنهم در کوچکترین شهرهای اروپای مرکزی
روز گذشته که پسرم را روی چهار مونیتور بزرگ در برابر شرگت بزرگ " گوگل " دیدم بخود بالیدم او درهمین شهرک به دانشگاه رفت اما ان دانشگاه نبود که با وچیز آموخت به دنبال تجربه ها رفت سر انجام چند کتاب به بازار داد وحال درمقامی است که شاید نیمی از مردم اورا میشناسند بی آنکه روی یوتیوپها برود یا روی صفحه های مضحک روزانه ویا روی صحنه های دستوری .
حال درفکر جنک هستم اگر جنگی در بگیرد ؟
امیدوارم که در نگیرد صمد آقا که درعربستان دارد برنامه میچیند وکاریکاتورها در روی صفحات تلویزیونها دارند مارسر گرم میکنند کارتونهای دستباف شرکت سهانی بی بی سکینه نیز از پای ننشسته اند .....دیگر هیچ
دل تنگ مرا هنگامه عشرت نمیسازد
بجنگ ماتمش افکن که ماتم میدهد دادش ......ط .آملی