تنها یک رسم خوش آیندی است........
بیدارم ، نمیدانم ، خوابم ، نمیدانم ، آنقدر میدانم که طبیعت هیچگاه به موقع داده هایش را بمن نمیدهد همیشه دیر است وهمیشه بعد از رفتن من اتفاقات خوب روی میدهد .
روز گذشته گویا پسرکم دریک استادیوم چند هزار نفری رو درروی شرکت بزرگ وکمپانی _گاف _ ایستاده بود وداشت سخت رانی میکرد جایش را نمیدانم لندن بود یا امریکا ؟ چون به هردو جا رفته بود .تصویر او در سر تاسر استادیوم پخش شده بود وتصویر کوچکی روی واتس آپ بمن رسید ، آه ، پسرم بتو افتخار میکنم حد اقل اینکه شاعر توده ایها نشدی وبه سر زمینیت خیانت نکردی رفتی به مردم دنیا خدمت کنی برایت سفید وسیاه وزرد فرق ندارد . متشکرم پسرم ، قدرت از دست رفته امرا بمن باز گرداندی .
برای من این جهان تنها یک بیابان سوزان است ومیبینیم هر گروهی از راهی دراین بیابان رفته وزیر لب حماسه میسازد وبخیال خود میخواهد به چشمه شیرین اب زندگانی برسد نمیداند که خوشبختیها در طول راهند نه درانتهای جاده /
دراین سر زمینها ، دراین بایابانها لبریز از خار مغیلان تو خود بتنهایی رفتی بدون حضور هیچ پدر خواند ویا پشتوانه مالی با شعور وعقل واستعدادی که دروجوت بود ، خودت را نفروختی ، به دنبال پولدار شدن نرفتی سختهایترا بچشم دیدم وگریستم وامروز باید از همسر تو سپاسگذار باشم که بی هیچ ادا واصولی مانند یک مرد پشت سر تو ایستاد نه جواهر خوتست ونه لباس مد ونه اتومبیل این توبودی که آنهارا باو دادی اما او همرا نکاهداشته است .وتنها بتو میاندیشد .
بلی پسرم تو نه بازیکن فوتبال شدی ونه قهرمان تنیس ونه سیاستمدار نم دار تنها فردی خود ساخته که امروز میبینم هزاران نفر دارند ترا تماشا میکنند که اکثر آنها جوانند ویا مردانی نیمه سال وچه بسا از تو و سرنوشت تو پند بگیرند .
امروز روز افتخار منست وامروز است که باید ازخودم تجیل بعمل آورم که تنها با عشق ترا به ثمر رساندم نه با پولهای باد آورده .سپاسگذارم پسرم . این چند خط را بعنوان هدیه از من بپذیر چیزی غیراز کلام ندارم بتو بدهم .
مادرت /ثریا
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « .اسپانیا / 20/05/2017 میلادی .