ساعت چهار پس از نیمه شب است ، از ساعت دو بیدارم قهوه ای درست کردم وخودرا مانند پیاز درون مشتی پارچه پیچیده ام تا از سرما محفوظ باشم .
شب گذشته دریکی از یوتیوپها آخرین مصاحبه سیمین بهبهانی ونادرپوررا که درگذشته از تلویزیون ایرانیان در لوس آنجلس ضبط شده بود دیدم . سیمین تازه از بیمارستان بیرون آمده بود چهره خسته ودرهم ونادر پور درهمان لباس شیک همیشگی با موها وریش سپید مخصوص خودش آراسته نشسته بود ، سیمین بیحوصله وخسته جواب میداد او میدانست درخارج کاری نمیتواند بکند یک شاعر ویک معلم آنهم درسرزمینی مانند امرکا یا انگلستان یا فرانسه چیزی برای او نداشت ذهن او کور میشد وهمه هستیش که شعر بود به فنا میرفت بعلاوه او درایران وابستگیهایی داشت از همه مهمتر عشق او منوچهر کوشیار بود مردم بهانه بودند!! سیمین همسر اولش از یک خانواده روحانی بود ولقب بهبهانی را تاروز آخر با خود کشید واین بهبهانیهابودند که اورا حمایت میکردند از خاندان روحانیون اما نادر پور تنها بود یکه وتنها دخترش پوپک درخارج بود وهمسرش شهلارا طلاق گفته بود بخاطر شعر انگورش !!! او همیشه دربرج عاج خود بود وکمتر با کسی میجوشید غروروی داشت که از تحصیلات بالا وشعور وفهم او سر چشمه میگرفت ، سیمین معلم بود نادر پور استاد دانشگاه ، سیمین با زمانه جلو آمد وحدیث نفس را بقول خودش تبدیل ساخت به حدیث مبارزه وشعر »دوباره میسازمت وطن برای او شهرت بینظیری آورد . نادر پور گفت :
خیلی از شعرای ما درایران ماندند وبقول خودشان ریشه درآب آنجا داشتند یا ازهمان سفره نان میخوردند در طول این مدت چه کاری انجام دادند؟ احمد شاملو تنها یک شعر گفت آنهم » دهانترا میبویند « فریدون مشیری غیرا از دل حرف دیگری نزد یداله رویایی درخارج چکار کرد اما من توانستم همان چند دفترچه وچند جزوه را با هر بدبختی بود بچاپ برسانم :
کهن دیارا ، دیاریارا ، دل از تو کندم ، اگر گریزم کجا گریزم وگربمام چرا بمانم ، روانت شاد مرد بینظیری بودی .وشاعری پر مدعا ولبریزاز شعور باطن .
من خوشبختانه با هردوآنها برخورد داشتم ، نادرپوررا باتفاق عمو محمود وپروین مطبوعی ( دختر سرلشکر مطبوعی) که انقلابیوبن اورا از تختخواب بیماری درسن نودسالگی بیرون کشیدند وروی پشت بام مسجد علوی اعدام کردند ، شبی در یک رستوران شام میخوریم ، نادر پور خیلی بالا بالا نشسته بود پروین هم اورا دوست داشت ودراین امید بود شاید بتواند همسراو بشود پروین در سوئیس درس خوانده بود سپس درلندن وسکرتر دکتر هاکوپیان معاون وزارت فرهنگ هنر بود بعلاوه پدرش تیمسار مطبیوعی وخیابانی در شهر تهران بنام مطبوعی بود ، اما نادر پور کمتر دم به تله میداد پروین چندان زیبا نبود ، نادر پور روحش در هوای فرانسه پر میزد درعین حال نمیتوانست از میان دوستان ویاران وعاشقان خود جدا شود .
پس از انقلاب دیگر نتوانست بماند وبا فرانسه رفت واز آنجا به امریکا همسری اختیار کرد بنام ژاله که صرفا درپناه او باشد دوستانش همه اورا ترک گفته بودند . تنها مانده بود باز هنوز دراوج پرواز میکرد همان عقاب معروف خاتلری بود که از گرستگی میمیرد اما با کلاغ هم کاسه نمیشد .
سیمین را در لندن دیدم ، آنچنان اورا دربغل فشروم ویکدیگردرا بوسیدیم وبوئیدیم گویی نسلها با یکدیگر همخون هستیم او بمن گفت تو شعر شناسی ومیتوانی صدای ما باشی دیگران مانند پروانه دور او میچرخیدند هادی خرسندی بود فاطی همسرش بود ومحمو دنجم سفیر سابق وخیلی ها که من نمیشناختم سیمین درخانه دوستش لعبت والا میزیست ، یکی از حاضران از او پرسید با مصاحبه هایی که درامریکا باتلویزنونها ودرلندن انجام داده ای نمیترسی به ایران بر میگردی ؟
گفت ایران ، خانه منست ، بعلاوه بیست وهفت سانت از روده مرا بریده اند معلوم نیست چقدر زنده میمانم بنا براین بهتر است درمیان فرزندانم باشم او میدانست درخارج زندگی برایش یعنی مرگ خودش وشعرش بعلاوه او درایران حقوق بازنشستگی اش را داشت وکتابهایش را به چاپ میرساند
شب پیش هردوی آنهارا دیدم ووتاسف خوردم که دیگر بین ما نیستند حال چند بچه آـخوند وبچه دهاتی پیدا شده اند واحساس بزرگی میکنند اشعار بی سر وته دروصف امام ودیگران میسرایند هرچند معلم اولشان همان کورد معروف معینی بود که اولین ترجیح بندرا برای امامش ساخت . چه حیف همه رفتند از آنها تنها پروین زنده است که شوهرش را نیز از دست داد اموالش را ازدست داد ویکه وتنها ست عمومحمود مرد نادر پور رفت سیمین رفت ولعبت والا درگوشه ای فلج افتاده بیکس وبیمار تنها چند نفر از دوستان قدیمی سری باو میزنند لعبتی که روزی به معنای واقعی لعبت وپرنسس شاعران لقب داشت.
بلی بقول نادر پور درایران تنها کلام وصداست که میماند ما اسلحه توپ وتفنگ وتانگ نداریم اما ذهن روشنی داریم وصدایی بلند .یادشان گرامی باد .
سه شنبه صبح 16 دسامبر 2014 میلادی . اسپانیا . ثریا ایرانمنش .