آنکس که با غم دل ما آشناست کیست / اندر زمانه لعبت مشگل گشا کیست
آنکس که بشنود سخن مرا زراه دور / گوید که این سخن سخن آشنا ست کیست
هیچکس ،تنهایی چنان با جان ودلم الفت گرفته که دیگر کسی را به حریم خود راه نمیدهد من هستم وتنهاییم . تمایلی ندارم کسی سخن آشنارا بشنود سالهاست همه فریاد زندند ، بشنوید سخن آشنارا ، گوش ها کر بودند ، سخن هیچگاه آشنا نخواهد بود ، این عمل است که بجا میماند . امروز روز کریسمس است روزی است که بنجلها آب شده وبقیه اش برای روز ششم سال جاری میماند برای من هیچکدام فرقی ندارد ، حتی دیگر نوروز هخم شوری دردلم بیدار نمیکند ،تنها یلدا بود من بودم شب یلد که آنهم به تنهخایی وتلخی گذشت .
میل ندارم زنده بمیرم اما دیگر میلی هم باین بازیها ندارم .
تا بعد
ثریا ایرانمنش اسپانیا . 26 دسامبر 2014 میلادی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر