پنجشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۳

کریسمس

آنکس که با غم دل ما آشناست کیست / اندر زمانه لعبت مشگل گشا کیست

آنکس که بشنود  سخن مرا زراه دور  / گوید که این سخن سخن آشنا ست کیست

هیچکس  ،تنهایی چنان با جان ودلم الفت گرفته که دیگر کسی را به حریم خود راه نمیدهد من هستم وتنهاییم . تمایلی ندارم کسی سخن آشنارا بشنود سالهاست همه فریاد زندند  ، بشنوید  سخن آشنارا ،  گوش ها کر بودند ، سخن هیچگاه آشنا نخواهد بود ، این عمل است که بجا میماند . امروز روز کریسمس است روزی است که بنجلها آب شده وبقیه اش برای روز ششم سال جاری میماند برای من هیچکدام فرقی ندارد ، حتی دیگر نوروز هخم شوری دردلم بیدار نمیکند ،تنها یلدا بود من بودم شب یلد که آنهم به تنهخایی وتلخی گذشت .

میل ندارم زنده بمیرم اما دیگر میلی هم باین بازیها ندارم .

تا بعد

ثریا ایرانمنش  اسپانیا . 26 دسامبر 2014 میلادی .

هیچ نظری موجود نیست: