#نوشتار
کتابهای قدیمی را که ورق میزنم ودا ستهارا میخوانم میبینم با چند سال اختلاف قهرمانان همه همان مردمان ما هستند که درد ورنج وبدبختی وگاه سرگشتگی آنانرا ازجاده اعتدال خارج ساخته است .شاید هم این انسانهای امروزی وواقعی تمدن کنونی نیز روزی یکی از آنها شوند ، عده ای افراد نامتعادل ، راستی چرا چنین است ؟ چرا بشر راه واقعی خودرا بسوی آسایش ونیکبختی گم کرده است ؟ بشر دردنیای کنونی که وسایل ارتباط جمعی حتی یک لحظه اورا بحال خود نمیگذارد ، دچار کابوس شده است ، کابوسی از حوادث روزانه وحوادث تاریخ ، تاریخ تحریف شده مانند یک بهمن بزرگ برسر او فرود میاید وبه هرجا رو کند همین تاریخ تکرار مکررات بر سر راه او افتاده است وبه هرگوشه ای که برود همین تاریخ دیروز وامروز را میشنود ودرست مانند این است که درمیان یک حادثه جنایی دائما باید بازی کند ویا نگران باشد ویا دقت کند تا ببیند پایان کار او بکجا میکشد.
در چنین دنیا ودرچنین شرایطی دیگر نویسنده نمیتواتند به دنیای خیال خود برود ویا اسیر توهمات گردد ویا قهرمانی را بوجود آورد .امرور قهرمانان زنده روی صحنه راه میروند وداستان زندگیشان فیلم میشود ویا اگر مرده باشند فورا از روی افسانه ها برایش فیلمی میسازند که نه تارخی است ونه احساسی ورویایی ، مانند خاطره نویس ها .
امروز ادبیات وموسیقی دلهره آور وترسناک شده است دین واخلاق درضوابط ومعیارهای که تنها درلابلای اوراق کهنه کتابها است واز آنجا خارج نمیشود دنیای امروزی آنچنان بهم ریخته که تصوری برآن ممکن نیست جنایتها در پس ماسک سیاست وآدمکشی ها درپشت ّرده هوشمندی وفرا ست قرار گرفته است هرکس قدرت بیشتری درآدمکشی بخرج دهد بالاتر میرود .
آه ...نمیدانم این نکته را درکجا خواندم :
آنان که دراین جهان آرامشی نمی بینند نه از سوی خدا ونه از سوی تاریخ ، محکومند زیست کنند برای کسانیکه همانند خودشانند وقادر به زندگی نیستند .اینان باید زنده بمانند ورنج بکشند برای کسانیکه همچون خودشان زبون وخوار شده اند .......؟ نمیدانم درست است یانه ؟! .
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ یکشنبه 23 ماه فوریه 2014 میلادی