سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۲

چرا، گریه میکنم؟

این احساسی بود ن من سر انجام کار دست خودم واطرافیانم میدهد . بر انگیختن احساسات رقیق خواننده ویا به رقت آورد ن او درداستانهای بلند و کوتاه مسئله ایست ایست مهم وقدرت انجام این کار شاید  یکی از مهمترین وعالیترین استعدادهای یک نویسنده باشد وهمیشه یکنوع تنوعی به داستان میدهد .

اما ، دراین فضای مجازی که هرصبح من آنرا میگشایم تا سلام وغلیکی بادوستان  نادیده ومجازی کرده باشم واحیانا به عکسهای زیبای آنها تلنگری بزنم وخوش آمدی بگویم ، برانگیختن احساسات دردناک کار د رستی نیست .

امروز از دید ن یک تصویر بچه دویا سه ساله کوچکی که روی آیینه داشت بر سر بی موی خود با ماژیک مو میگذاشت وزیر آن نوشته بود :

سر کلاس معلم از بچه ها پرسید بزرگ شدید میخواهید چکاره بشوید واو آن بچه جواب داد :

من بزرگ نخواهم شد . خوب اشک من جاری شد واشک دخترم نیز جاری شد وامروز در این هوای تلخ وگرفته وبارانی وابری وسرد کاری غیر گریه نخواهم داشت .

در گذشته هنگامیکه صحنه های دلخراشی را در متن داستانها میخواندم چندان برایم سنگین نبودند، اما امروز حتی از دید ن یک گربه یا موش بیمار ومردنی اشک میریزم ودردهای خودم فراموشم میشوند .

شب گذشته نیز با آواز " نی زن " شجریان گریستم شعر از فروغی بسطامی است ویا ظاهرا اینطور نوشته شده است وارکستر وخواننده غوغا میکنند .بلی کار هرروز من گریستن ا

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ سه شنبه 18.2.2014 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: