یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۲

خانه دیو

| دست من بستی برای یک گلیم / خود گرفتی خانه از دست یتیم |

ای عجب ! این راه نه راه خداست / زانکه درآن اهرمنی رهنماست /

قافله بس رفت ، ازاین راه لیک / کس نشد آگاه که مقصد کجاست /

رهروانی که دراین معبرند / فطرتشان یکسره آز وهوا ست /

ای رمه ، این دره چراگاه نیست /ای بره ، این گرگ بسی ناشتاست/

تا تو  ز بیغوله گذر میکنی / رهزن طرار تو را درقفاست /

لقمه سالوس ، که را سیر کرد ؟ / چند براین لقمه ترا ا شتهاست ؟ /

کعبه دل ، مسکن شیطان مکن / پاک کن این خانه ، که جای خداست /

پیرو دیوانه شدن ابلهی است / موعظت دیو ، شنیدن خطاست /

روی وریا را مکن آیین خویش / هرچه فساد است ، ز روی وریا ست /

پای تو همواره براه کج است / دست تو هرشام وسحر بر دعا ست /

منزل غولان ، زچه شد منزلت /گر ره تو از ره ایشان جداست /

بیهده " پروین" در دانش مزن / با تو دراین خانه چه کس آشناست؟ /

| اشعار | : بانو پروین اعتصامی

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 2013/11/17 میلادی !

 

شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۲

تعبیر خواب

"  من خواب دیده ام  که کسی میاید / من خواب یک ستاره قرمز ! دیده ام "

--------------------------------------------------------------------

خواب تو تعبیر شد نازنین / ستاره قرمز با ماه سیاه هردو آمدند مرگ را قسمت کردند طلاهارا قسمت کردند گوشتهارا به سلاخ خانه برده وقسمت کردند ، دختران باکره را قسمت کردند وزنان بی شوهررا نیز میان خود قسمت کردند .

خواب تو تعبیر شد نازنین / آفتاب را قسمت کردند ، آن آفتاب شیشه ای که درون آن همه نگاهها میشکند  / آفتاب را درفراسوی افق پنهان نگاه داشتند ودر تاریکی سوگواران به حاشیه رفته وگریستند /

خواب تو تعبیر شد نازنین / ما درصف تماشاچیان خسته وتشنه  وزیر نظر شبگرد ها ، آهسته آهسته گام برمیداریم / ودراین حیرتیم که اگر آن گدای دیروز ویکدست دودست داشت چگونه  این نمایش را خاتمه میداد ؟

شهر هنوز با خاطره های تو بیدار است ، تو که هرروز به میعادگاه میرفتی ودرمقابل آن ابی پر رنگ نماز میخواندی ، آن آبی امروز به رنگ سبز تغییر کرده است وبا نقاشی های از خون قرمز با زمینهای سیاه /

خواب تو تعبیر شد نازنین / مرغی در میان لانه اش کشته شد وجوجه های بی بال وگرسنه اش گرد او جمع شده به دنبال خرخاکی ها میگشتند .

من بتو میاندیشم  ودنیای گذشته را درتو مبینیم وزمان را لمس میکنم زمانی که هیچگاه متعلق بمن نبود / عریان  ، معلق میان زمین وآسمان .

خوابت تعبیر شد نازنین / او آمد  همانکه مانند هیچکس نبود واز همه بدتربود  او آمد تشنه تراز تشنه وما خسته تراز خسته .

ثریا ایرانمنش / از یادداشتهای روزانه / شنبه

جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۹۲

مرغ شب

ندانی زمرغان ، چرا مرغ شب /زهستی نشانی جزآوازش نیست ؟

بنالد به بستان شبان دراز/ تو گویی که امید فرداش نیست

من واورا یکی آسمانی نواست /اگر چهره ی مجلس آراش نیست

چه غم گر نداند ز یک نغمه بیش /که در لطافت هیچ همتاش نیست

به گمنامی اگر زید دراین جهان /جز آزاده ماندن تمناش نیست

من ومرغ شب  را دراین آرزوست /کسی را بما جای پرخاش نیست

---------------------------------------------------------

بگوش من آید زپیری نهیب /چو بینم که مویم سپیدی گرفت

هزاران اختر آرزو پیش من /فرو مرد ، ویا ناپدیدی گرفت

شدم دوش به دوش بد گوهران /وزان دامن من پلیدی گرفت

بر آن گل که از گلش خاطرم /سحرگاه با خنده چیدی گرفت

دل تابناک از غم روزگار / عبار غم و نا امیدی گرفت

شعر : دکتر لطفعلی صورتگر .

ثریا ایرانمنش / جمعه 15 نوامبر 2013 میلادی .اسپانیا .

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۲

افق تاریک

هر صبح زود هنگامی که سر ازخواب شبانه برمیدارم پنجره ها را باز میکنم و به نوار قرمزی که از دوردستها ودرافق نمایان است سلام میگویم دربرابراو خم میشوم وتعظیم میکنم او حقیقی ترین چیزی است دراین عالم که به دوراز افسانه میتوان اورا باور داشت " خورشید " امروز افق تاریک است هوا ابری وغمگین امروز تنها به آسمان تاریک سلام گفتم وبه اشکهایی که قراراست به زمین بفر ستد خورشید من امروز پنهان شده اما همچنان اورا دردرونم احساس میکنم .

امروز درست شصت سال از مرگ پدرم میگذرد پدری نوجوان که هیچ پیچ وخمی نداشت ولذتی از زندگیش نبرد ودر سن سی وشش سالگی مرگ را با سینه مجروحش پذیرفت هیچکس ودرهیچ شرایطی نمیتواند مرا با این روز شوم آشتی داده و به بیزاریم پایان دهد .

--------------------------------------------------------------

آن روزها رفتند ، آن روزهای جذبه وحیرت

آن روزهای خواب وبیداری / آن روزها هرسایه ای رازی داشت

هر جعبه سر بسته ای گنجی را نهان میکرد

هر گوشه صندوق خانه درسکوت ظهر ، گویی جهانی بود

اگر کسی از تاریکی نمیترسید / درچشمانم قهرمانی بود

آن روزها رفتند ، آن روزها رفتند آن انتظار آفتاب وگل

آن رعشه های عطر اقاقیا

در اجتماع ساکت ومحجوب نرگس های صحرایی

که شهررا درآخرین صبح تابستانی /دیدار میکردند

روزه های دوره گردی درخیابانهای  دراز

آن روزها رفتند مانند نباتاتی که درخورشید میپوسند " شعر فروغ فرخزاد "

ثریا ایرانمنش / اسپانیا / پنجشنبه 2013/11/14 میلادی !

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۲

نا پیدا

اگر پنهان بود پیدا ، من آن پیدای پنهانم

اگر نادان بود دانا ، من آن دانای نادانم

همای گلشن قدسم ، نه صید دانه ودامم

تذرو باغ فردوسم ، نه مرغ این گلستانم

سر اندازی سر افرازم ، تهی دستی جهان بازم

سبکباری گران سیرم ،سبک روحی گرانجانم

سپهر مهررا ماهم ،جهان عشق را شاهم

بتان را آسین بوسم ، مغان را آفرین خوانم

چو خضرم زنده دل ، زیرا که عنقاست آب حیوانم

چو نوحم نوحه گر ، که  درچشمم نشست طوفانم

شعراز : خواجوی کرمانی

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ سه شنبه 12 نوامبر 2013 میلادی

سیلابی دیگر

هنگامیکه زندگی نمیتواند به غیر از آنچه که هست باشد ، بناچار باید به آن تسلیم شد >

اگر آن موشک ( هندی ) به آسمان وبه کهکشانها نمیرفت این سونامی وحشتناک  سرزمین فلیپین وسپس چین را ویران نمیساخت ، هربار که یک موشکی به هوا میرود یک ویرانی دیگری ازخود بجای میگذارد ، حال سیل کمکهای اولیه ودومیه و......جاری شد کمکهایی که ار باقیمانده غذاهای انبار شده  بسوی آن سر زمین نفرین  زده میرود  ویتنام دچار ویرانگری دوباره یشد هنوز کمر از جنگهای شمالی وجنوبی وراستی وچپی راست نکرده بود .

همه دنیا سرشان گرم مذاکرات ایران وسر زمین پهناور ومادر دنیا آمریکا بود وسیل آهسته آهسته خودرا به سر زمینهای دیگررساند

حال کاسه گذایی سر هر رهگذری دیده میشود آن لقمه نانی را که با آب ترمیکنی ومیخواهی دردهانت بگذاری باید درون آ کاسه بیاندازی و بچه ها  آواره هنوز گرسنه وبی سر پناه وبدون آب وغذا یا تلف میشوند ویا به دست مافیای قاچاقچی میافتند و......دیگر هیچ .

امروز هنگامیکه داشتم داروی نفس تنگی را باز میکدم تا یک هوا!! به درون ریه هایم بفرستم دیدم دستم به آن میچسپد کاغذ روی آن با تاریخی که گذاشته بودند یکجا پاره شد ، داردهای مانده که از درون زباله دانی  خود بیرون میکشند وتاریخ جدیدی روی آن می چسپانند مانند  غذاهای کنسرو ، داروهای خریداری شده از سر زمینهای دیگر همه را بما سخاوتمندانه تحویل میدهند .....سکوت .

ثریا ایرانمنش / اسپانیا. سه شنبه 2013/11/12 میلادی .

خداوند درآنسوی حصار زندگی میکند ، آنجا نباید مالیات بدهد !