جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۹۲

مرغ شب

ندانی زمرغان ، چرا مرغ شب /زهستی نشانی جزآوازش نیست ؟

بنالد به بستان شبان دراز/ تو گویی که امید فرداش نیست

من واورا یکی آسمانی نواست /اگر چهره ی مجلس آراش نیست

چه غم گر نداند ز یک نغمه بیش /که در لطافت هیچ همتاش نیست

به گمنامی اگر زید دراین جهان /جز آزاده ماندن تمناش نیست

من ومرغ شب  را دراین آرزوست /کسی را بما جای پرخاش نیست

---------------------------------------------------------

بگوش من آید زپیری نهیب /چو بینم که مویم سپیدی گرفت

هزاران اختر آرزو پیش من /فرو مرد ، ویا ناپدیدی گرفت

شدم دوش به دوش بد گوهران /وزان دامن من پلیدی گرفت

بر آن گل که از گلش خاطرم /سحرگاه با خنده چیدی گرفت

دل تابناک از غم روزگار / عبار غم و نا امیدی گرفت

شعر : دکتر لطفعلی صورتگر .

ثریا ایرانمنش / جمعه 15 نوامبر 2013 میلادی .اسپانیا .

هیچ نظری موجود نیست: