سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۲

نا پیدا

اگر پنهان بود پیدا ، من آن پیدای پنهانم

اگر نادان بود دانا ، من آن دانای نادانم

همای گلشن قدسم ، نه صید دانه ودامم

تذرو باغ فردوسم ، نه مرغ این گلستانم

سر اندازی سر افرازم ، تهی دستی جهان بازم

سبکباری گران سیرم ،سبک روحی گرانجانم

سپهر مهررا ماهم ،جهان عشق را شاهم

بتان را آسین بوسم ، مغان را آفرین خوانم

چو خضرم زنده دل ، زیرا که عنقاست آب حیوانم

چو نوحم نوحه گر ، که  درچشمم نشست طوفانم

شعراز : خواجوی کرمانی

ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ سه شنبه 12 نوامبر 2013 میلادی

هیچ نظری موجود نیست: