اگر پنهان بود پیدا ، من آن پیدای پنهانم
اگر نادان بود دانا ، من آن دانای نادانم
همای گلشن قدسم ، نه صید دانه ودامم
تذرو باغ فردوسم ، نه مرغ این گلستانم
سر اندازی سر افرازم ، تهی دستی جهان بازم
سبکباری گران سیرم ،سبک روحی گرانجانم
سپهر مهررا ماهم ،جهان عشق را شاهم
بتان را آسین بوسم ، مغان را آفرین خوانم
چو خضرم زنده دل ، زیرا که عنقاست آب حیوانم
چو نوحم نوحه گر ، که درچشمم نشست طوفانم
شعراز : خواجوی کرمانی
ثریا ایرانمنش / اسپانیا/ سه شنبه 12 نوامبر 2013 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر