یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۱

عطش

در گذرگاهت ، سرودی دیگر آغاز کردم  " شاملو "

پس از یک درد کشنده وجانکاه وبیست وچهار ساعت با آن کلنجار رفتن ، امروز صبح دیدم زندگی چقدر شیرین است وچگونه میتوان  آنرا شیرین تر ساخت .

گذشته وآدمهای آنروزهارا به دست فراموشی دادم وگذاشتم درهمان چاه متعفن افکار گم شده شان مدفون باشند بنای تازه ساختم  وخدایی را که پنهان از چشم دیگران ، درهمان حول وحوش من میگردد با فرشتگانی که مرا در بر  دارند .

در منظومه  کوچک خود به گردش درآمدم ودیدم چطور یکا یک آنها مرا دوست میدارند ومن چشمانم بسته است  ورو به آسمان تاریک دیگری دارم  نیلوفر وگل سرخ وباران درخود من است  ، سبزه زار در جان خودم میروید دوباره سرودی تازه را آغاز کردم ودوباره به طلوع خورشید سلام دادم واز اینکه اینهمه مدت درخواب بودم پوزش خواستم .

حال به آنچه که دراطرافم هست دلخوش دارم وآنچه را که دیگران دارند برایم مهم نیست  ، گذاشتم چند جانور جونده کمی از گوشتهای اضافی مرا بجوند گرسنه بودند ومن زیادی داشتم .

چه شب غم آلودی را گذراندم وچگونه داشتم بسوی ابدیت میرفتم در آن ظلمت خاموش ، ناگهان همه چیز تمام شد دردها گم شدند گویی در آن درودستها کسی ناله مرا شنید ، همه رویای یک تب بود ، آری شب غم آلودی بود.

امروز سر حال وشادم وبه زندگی به چشمی دیگر مینگرم ومیدانم که درمیان همه خاکها وسنگها وویرانیها میتوان چیزی را یافت که مرا خوشحال کند ، عشق ستارگانی که اطرافم را کرفته اند ، همین منظومه کوچک من ، بی آنکه در  انتظار  میراثم باشند !! میدانند که من به غیرازخود چیزی ندارم تا برای آنها بگذارم .

آری ، درمیان جنگها وخون ریزی ها هم میتوان یک شاخه درخت ، یک سبزینه را یافت وبه آن دلخوش بود و.....من آنرا یافتم.

ثریا ایرانمنش . یکشنبه / 3/3/2013 . اسپانیا .

جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۱

آرگو

دراین عالم ، خوشی هارا بقا نیست /به کارت ای خدا چون چرانیست /

یکی با خوشدلی روزش قرین است/ یکی روز وشبش ازهم جدا نیست/

اما خدای مهربان دراین بذل وبخشش نقشی ندارد واین ماهستیم که تاج میگذاریم وآنرا برمیداریم وبه زیر میاندازیم ، رای میدهیم وسپس آنرا پس میگیریم .

امروز بهترین کار این است که چند نفر را جلوی دوربین تلویزونها بیاورند وفقر وفشاری که شرکت های بزرگ وبانکها بر آنها وارد کرده اند به رخ ما بکشند وسپس کاسه هارا جلو آورده وسهم خودرا بگیرند بامید آنکه برای بی خانمانان خانه میسازند؟! وگرسنگانرا سیر میکنند ؟! کانونها وسازمانهای مربوط به سازمان ملل یک هنر پیشه خوش پیشین ویا یک گوینده محبوب را به جلو میرانند ، اندا ، بسلف ، ما داریم برای بیچارگان ودرماندگان پول جمع آوری میکنیم آنهم بشکل بسیار خوب ومتمدنی هرچه باشد بودجه دولت باید تنظیم شود وآنهاییکه پولهایشان دربانکها وصندوق های سوییس هست دست نخواهد خورد یک نمایش همگانی درپیش داریم ، زود باش ، لقمه را از دهانت بیرون بکش وآنرا درسبد ما بیانداز ، پر داری میخوری اشتهایت بی حساب است .

عملیات پیچیده تولید وبازار یابی شر کتهای خصوصوی برای موفقیت درکارشان لازم است که دست به یکسری عملیات فوق العاده بزنند ،  دولتهای محلی اغلب بیکارند ودرمناطق روستانشین غیر فعال ، زمینها زیر کشت موادی غیر لازم ویا متروک مانده اند همه چیز دارد به خیرو صلاح فقرا انجام میشود .

فروشگاههای زنجیره ای هرروزمانند قارچ سبز میشوند وفست فودها غذای بسیاری از مردم وکودکانرا تشکیل میدهد که نتیجه آن باد کردن شکم ویا اسهال است  .

بیشتر شر کتها طرح های خودرا به زیور توسعه وترقی اجتماعیی می آرایند ، بیشتر آنها در کشورهای لاتین مشغول به کارند ( ونزولا)  ، مصرف کنندگان بازیچه غولهای کشاورزی هستند ، حال اگر گوسفند کمیاب شد ، گاو، واگر گاوهم نبود ، الاغ ، اگر انهم کمیباب شد ، بوفالو ونوعی شتر یا خود شتر ودست آخر اسبهای مرده وپیر شده ، همیشه متیوانند سهم مردم دنیارا تامین نمایند از مرغ وخروس وپر نده چیزی نمینویسم که این حیو.انات بدبخت شب وروز در زیر نور چراغها وموزیک مشغول دانه خوردن وتزریق مواد آنتی بیتویک وغیره میباشد واگر درمیان آـنها چند تایی زنده بمانند شانس آورده اند بقیه ( مرده )  خورده میشوند؟!  . ، کرم ومار وعقرب ، کروکودیل و مغز سر میمیون هم جزو غذاهای اشرافی است که با شراب مخصوص صرف میشود !.

برای دوام زندگی باید خیلی بزرگ باشید ؟! زیرا بزرگی ضامن دست رسی به بانکداران وعرضه کنندگان مواد خام ودارندگان مزارع خصوصی وواحد های فروش است.

فقرا همچنان فقیر میمانند ، گرسنگان همچنان از فرط گرسنگی میمیرند ، وبچه های کوچک وبدبخت همچنان درکوچه ها وخیابانها مشغول دادن سرویس به دیگران میباشند واین دیگرانند که بردنیا حاکمند ، دیگرانی که ما آنهارا نمیشناسیم .

سالهاست که جنگ سرد ولفظی سبب شده که بسیاری از مردم درافکار سیاسی خود اصلاحات عجیب وغریبی را به زبان بیاورند وتعصبی شدید نسبت به مردم سایر کشورها ( نام نمیبرم ) پیدا میکنند ، ودست آخر ( آرگو) بر نده میشود لغت آرگو ، از آرگوس دزدان دریایی وچیاول گران بهره گرفته است .

ثریا ایرانمنش / 1/3/2013 میلادی

نور

شبی آرام ، سرد ، بی جنبش باد / در سکوت سنگین سرد شب ،

در گودالی از یخ ، در پی آب بودم

دهانم خشک ، لبانم خشک ، دو چشم بسته ام ، به دبنال آب میگشت

میان خواب وبیداری ،  افسون تو مرا دربر گرفت

سمند خاطرات بر سینه ام نشست ، بیاد تو ، و آن شبها ،

بیاد تو، و آن غم ها

توبسوی شهر دیگری پرواز کردی ،

شهری که نامش را گم کرده ام

زمانی دور ، خیلی دور ، ما دربرابر محراب ، ایستادیم

خون آن مرد مصلوب  را که نماد درد است ، نوشیدیم

وتو با بوسه ای لبان خون آلودمرا دردهان گرفتی

نفس درسینه ام ایستاد ، همه خاموش ، همه جا سکوت

هزاران آهنگ شادی که از سینه ام برمیخاست

مرا بیاد آن شراب تلخ میانداخت ، آن شب در آغوش تو ، گریستم

مادررا صدا کردم ، درآن شب تیغ تیز وخون آلود

قلب مرا نشانه گرفت  واز هم درید،

میدانستم حادثه نزدیک است

اینک من اینجا ، وتودرشهر دیگری درگوری سرد ،

زیر سنگ سیاهی پنهانی

ومن ، تنها با پوششی سپید ، با قطاری که مرا بسوی تو میاورد

به زیارت تو میایم ، ناله ریلهای  قطار روی آهن ، لبریز از

تشویشند /

خواب ازچشمانم گریخت ، با روح تو در آمیختم

آه ، درانتظارم باش ، صدای مرا از فراز کوهها وجنگلها بشنو

من رنگ خون خدای تو هستم ، مرا بنوش

درآن هنگام که بسوی تو پرواز میکنم ، مرا بشناس

در رشته های نور ، درانتظارم باش .

ثریا / از دفتر یادداشتهای روزانه / اول مارچ 2013 میلادی

پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۱

او که رفت

تمام شب خواب " پاپ "  ژوزف  ویا بندیکت شانزدهم را دیدم ، با آنکه صحنه  خداحافظی اورا با صدها هزار مردمی که به راستی باو وایمانش اعتقاد داشتند ، ندیدم ، اماشب پیش تمام مدت اورا در آمد ورفت رویاها یم میدیدم.

حافظ در هشتصد سال پیش سرود :

بیا به میکده چهره ارغوانی کن . مرو به صومعه ، کانجا سیاهکارنند

حافظ از کجا درون صومعه را دیده بود ؟ وچگونه میدانست که سیاهکاران با لباده های بلند وکوتاه سفید وقرمز بر روح وجسم وپیکر هر آدمی حاکمند ؟

تمام شب خواب اورا میدیدم که آیا حال  امشب سر راحت بر بالش سفید خود میگذارد ؟ درکدام نقطه زنده بگور شد ؟ .چگونه شد که ناگهان خودرا از قید وبند این رشته های طلایی رهایی بخشید ؟ هنوز هم کنترل میشود " البته بااحترامات فائقه " وهر حرکت اورا در زیر نظر دارند .

رشته ای بر گردنم افکنده دوست / میکشد آنرا هرجا که خاطرخواه اوست / واین رشته را دوست بر گردن نیافکنده ، بلکه دشمنانی نامریی در پشت سر ایستاده اند که این رشته دردست آنهاست.

پاپ ژان پل دوم در کتاب خاطراتش که اینک کمیاب شده ! نوشته بود :

بعدا زمن دو پاپ دیگر بر دربار واتیکان حکومت میکنند ، اماننوشته بود که پس از آن دو پاپ چه کسانی وچه گروههایی بر روح انسانها حاکمند؟

روز گذشته شاهد بستن یک خانه سالمندان در یکی از شهر های اینجا بودم کارمندان بدون حقوق وپیر زنان وپیر مردان رها شده زیر برف در کوچه وخیابانها ، آنهاییکه کسی را داشتند به خانه اقوام رفتند وآنهایی که نه کسی را داشتند ونه پولی به ناچار به یک خانه سالمندان دیگری " موقتی " رفتند ، در روزگارهای خیلی قدیم ، درکتابها میخواندیم که کلیسا مرکز پناهندگی وکمک به افتادگان است ، امروز اهل ایمان میگویند :

آنهاییکه فقیرند ، گناهکارند !!! چرا که خداوند گناه آنهارا دیده وشناخته وحال آنهارا به فقر وفلاکت افکنده است !؟ .

خدایی که رحمان وبخشنده است دراین زمینه بسیار سختگیر وبیرحم است درعوض قصابان وآدمکشان وزورگویان وچپاوول گران ودزدان دروغگویان را حرمت میبخشد وبه آنها ثروت اهدا میکند  ، حال مردم پیوندهای خودرا با زندگان  بریده وبا مردگان پیوند بسته اند وروشنفکران و انقلابیون ما در سر تاسر دنیا مشغول ویران کردن روح بقیه انسانها میباشند ، لازم نیست راه دوری برویم ، زندانها پرشده باید جا خالی کرد " اعدام"  ، کمبود غذاست پیرمردان وپیرزنان دیگر مشکل اساسی سر راهند ، باید آنهارا بنوعی از سر باز کرد !

دنیا دنیای آریستو کراتهاست وآنها همیشه دراصطبل خانه شان چند تن از این انقلابیون را دارند که به موقع آنهارا رها میکنند ، عده ای مانند مرغان پر وبال ریخته وخسته روی شاخه های درختان چرت میزنند وعده ای بفکر پرکردن جیب خود وتامین آتیه برای باز ماندگانشان هستند.

وشما هستید که از جانب خداوند برگزیده شده اید تا قالب هارا درهم بشکنید وترتیب طبقاتی را منظم بدهید . اقایان سری به کوچه ها وخیابانهای شهر خودتان بزنید ، کودکانی که گرسنه درکوچه ها خوابیده اند زنان ومردانی که دیگر قدرت مالی ندارند و به نان شب محتاجند وبهره کشی از کودکان خردسال زیرهر نامی  وشما مشغول بالا بردن برجها ، قصرها وساختمانهای عظیم خود میباشید که روزی با تکان دادن زمین همه بر سر خود شما فرو میریزد .

تما م شب خواب اورا میدیدم ، خواب " پاپ بندیکت شانزدهم را "

ثریا ایرانمنش / اسپانیا . جمعه 27/2/2013 میلادی

 

چهارشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۱

بزرگی

ای صبح / ای بشارت فردا / امشب خروس را درآستانه آمدنت سر بریدند.

"""""""""""""""""""""""""" ه.لف . سایه

نمیدانم چه خاصیتی دراین ملت هست دیده را نادیده میگیرد ووریاهارا بزرگ مینماید وهمه چیز را بزرگ جلوه میدهد ، از بزرگان میگریزد واز سایه  آنها وحشت دارد وشاید خود بخواهد سایه دیگران باشد /

خوشحالم که هنوز چند تنی از گذشتگاه باقیمانده اند وقدر هنرمندان واقعی رادانسته  به آنها ارج میدهند  وهنوز آن شهبانوی شعر ایران بانو سیمین بهبهانی که عمرش جاودانه باد ، گویی سالهای عمرا را نمیشمرد وجوانی ابدی را در سینه دارد وبا بیماری وکهولت دست وپنجه نرم کرده همچنان صنوبری بلند میدرخشد وتندیس " قمر" را برای دیگران دردستهای پر مهرش نگاه میدارد

ودر جاهایی دیگری میخوانم که : بزرگ بانوی آواز ایران ، بانو هایده ، آنگاه میخواهم با دشنه ای سینه ام را سوراخ کنم ، بانو هایده زمانی بزرگ بود که درکنار بزرگانی چون تجویدی وخرم گام بر میداشت ، درآن زمان خوشحال شدیم که خورشیدی بینظیر در آسمان کدر وتاریک هنرما طلوع کرده ومیتوانیم زیر اوج صدای دلپذیر او وآهنگسازان جاودان دلخوش کنیم .

ناگهان او دروسط سن کاباره ها بشکن وبالا بیانداز را شروع کرد وهر چرندی را باو میخوراندند بالا میاورد وروی مردم میپاشید ، او درهمان روزها سقوط کرد ومرد ، زمانی که روح آدمی بمیرد پیکرش دیگر بی ارزش است او دیگر نمیتوانست جایی دردل شیفتگان واقعی هنر پیدا کند ، درکنار منقل ومحفل نشینان جای خوش کرد وبا کوزه جواهراتش انسانرا بیاد خوانندگان قدیمی عرب میانداخت که با تنبک باسن خودرا میچرخاندند ، هنوز عده ای بیاد خواننده های قدیمی کوچه وبازار( نامش باخودش هست ) مانند مرحومه مهوش وآفت وشهپر میباشند ، آنها کارشان معلوم بود برای عده خاصی میخواندند نه آنکه یکه تاز صحنه هنر شده وخودرا بزرگتر نمایند ، نمیدانم شاید هنوز آثاری از آن خوی وخصلت عرب پسند ما دربعضی ها جای داشته باشد ، زمانی مرحوم قاسم جبلی ومنوچهر شفیعیی ، با خواندن آهنگهای عربی آنچنان رخنه دردل و دین جوانان آن زمانه کردند که هردختر بچه ای عکسهای آنهارا درون کیف کوچکش پنهان داشت ( من یکی نه ! ) شاید این دوهنر مند برای مردان خوزستانی وجنوب ایران بهترین بودند چون هم مرز با کشورهای عربی وبا آنها مهربانتر میبودند تا شمال ایران وشهرهای مرکزی .

مرحومه هایده هم برای همانها میخواند ودردربار شاه سابق هم برای عده ای خوشگذران که میل داشتند قری بریزند وبشکنی بیاندازند وبقول خود " غمها!! را فراموش کنند ، ایشان محفل آرایی میکردند، آن روزها مانند قارچ هنرمند وخواننده از زیر زمین سر میزد عده ای با ته صدایی که داشتند با کمک - اهل فن - خودرا به روی صحنه کاباره ها وصفحه تلویزیونها میانداختند با خواندن یک آهنگ مشهور ونامی میشدند وراهی کشورهای عرب زبان ،

نه ! نمیتوان به هر کسی نسبت بزرگی وهنرمند داد .

نه هرکه چهر بر افروخت دلبری داند/ نه هرکه آیینه سازد سکندری داند

هزار نکته باریکتراز موی اینجاست /نه هرکه سر بتراشد قلندری داند

ثریا ایرانمنش / چهارشنبه  27/2/2013/ اسپانیا

سه‌شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۱

خدایا

خدایا ، شرم تو کو ؟

خانه خاطرات کودکیم سیاه است ، وخانه عشق تو سبز ،

من با نفس گرم تو درخاطره ها ، آن شبهای تاریک را دنبال میکنم

به دنبال نوری هستم ، چراغی ، شمعی ،

تنهایم ، مادر  ، آه مادر بی صبرانه درانتظار است

خانه خاطرات کودکیم تلخ است ، ناله های مادر را میشنوم

گوشهایم را میگیرم تا لذتها تمام شوند ، خدایا شرم تو کو ؟

مادر ناله اش تمام شده

آن دیو خون آشام پر شهوت از روزنه ها وشکاف در

نگاه کثیفش را بر پیکرم دوخته است

مادر خودرا میپوشاند ، او هر روز صبح درحوض خانه

غسل میکند ، تا نمازش قضا نشود

میترسم ، من میترسم  ، نا امیدی بامن است

درپس زانوان نحیفم ، تنها میگریم ، نهانی واز درد ،

خدایا شرم تو کو؟

خیال پرواز در سردارم ، باید بگریزم  ، به نقطه ای دور

باید از قفس فرار کنم

درقفس خواب ترا میبینم ، با رنگ وروغن یک باغ

یک دروغ ،  میدانم زندگی یعنی فریب

میدانم باغ سبز یعنی دروغ

خیال پرواز دارم ، دزدان شبانه ، افسوس

آن دامن پر مهررا ازمن ربودند ، آن چشمان گریانرا

آیننه زندگی من تهی شد ، من ماندم وتنهایی

من ماندم شب سیاه  ، من ماندم وشوق پرواز

بیزار از بهار ودرانتظار خزان وریزش برگها

شاید درمیان آن برگها خشک شده ، مرغکی هم نوا بامن

خوابیده باشد .

از دفترچه های روزانه ، ثریا / اسپانیا/