مولانا میگوید :
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق /نیست فردا گفتن از شرط طریق
گذشته در تصور ما صحرای تاریکی است که هیچ پرتونوری برای
تشخیص آن نداریم ، برای یک انسان عامی ، گذشته میخی است قبل از
تولد ویا قبل از تولد پدر ویا اجدادش میباشد بیشتر از آن درخاطراتش
تاریکی موج میزند وقدرت درک وتصور گذشته های خیلی دوررا ندارد
حال امروز درمیان اینهمه هیاهو وجنجال بانتظار ( آدم) موعودی !
نشسته ایم که بسوی زمین آید حال یا ازآسمان ویا از درون چاه -
هزاره تاریخ عدل ودادی را که خود ما به دست خود آنرا تبدیل به
جهنم بی عدالتی کردیم ، شعور جوامع را گرفتیم وبجایش افسانه گفتیم
از نو عدل ودادرا بر پاکند ، آنهم با ریختن خون وکشتن وسوختن !
ما خیام را داشتیم آنهم زمانیکه درقرون وسطی در اروپای متمدن !
شک وتردید درپسر خدا بودن عیسی مسیح گناه بزرگی محسوب میشد
وجرمش سوختن درمیان شعله های آتش بود درهمان زمان خیام سرود:
ابریق می مرا شکستی ، ربی / برمن درعیش ببستی ربی
برخاک بریختی می ناب مرا / خاکم به دها ن مگر تو مستی ربی
وحافظ را داشتیم که از ریاکاری حکمرانان وپارسایان ظاهر ساز
میگفت :
درمیخانه ببستند خدایا مبپسند / که درخانه تزویر وریا بگشایند
در آن زمان حتی تیمور لنگ خونخوار وبی رحمترین حاکم زمان
هنگامیکه شیرااز را گرفت حافظ را نکشت ، تحریم نکرد بلکه با
او به بحث وجدل نشست واورا آزاد گذاشت.
امروز در دنیا کسانی کوس دینداری میزنند وسنگ تبلیغات دین را
به سینه دارند میبینم که خود کمتر ایمان دارند آنها تنها به حکومت
میاندیشند بیماری ، ویرانی ، بی خانمانی ،بدیختی گروهی برایشان
یکسان است همان کاری را که سلطان محمود کرد بی هیچ بهانه عقلی
امروز دین ودینداری هم وارد بازار سیاست وتبلیغات مدشده است
دیگر بهتراست خاموش بمانیم.
او گفت خدارا به چشم دیده ای ؟ گفتم نه ! گفت پس چرا باو ایمان داری؟
گفتم خدارا درتمام ذرات موجود روی زمین میبینم حتی در راه رفتن
یک مورچه اما انسانهایی را که شما سمبل قرارداده وآنهارا مانند بت
میپرستید ندیده ام ونمی شناسم واعتقادی هم ندارم وهمین.
امیان من درسینه من ، درمکان مخفی ذرات پیکرم پنهان است لزومی
ندارد وارد بازار شوم .
ثریا/ اسپانیا/ سه شنبه