سه‌شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۰

سنت آگوستین ومانویان

سنت آگوستین در سال 354 میلادی در شهری نزدیک تونس که درآنزمان درقلمرورومی ها بود به دنیا آمد ودر سال430 در سمت اسقف شهر د رالجزیره فوت کرد .

سنت آگوستین کتابهای زیادی از خود بجای گذاشته است  او کودکی زیرک وبا هوش بود درمدرسه ای درشهر  ( کوردبای ) امروز درس الهیات وفلسفه خواند وسپس عاشق شد در سن نوزده سالگی با خواندن کتابهای سیسرون عشق دیگری پیدا کرد عشق به حکمت وفلسفه به همین علت تصمیم گرفت به دین ( مانوی ) بپیوندد.

دین وآیین مانوی کا بنیان گذار آن یک فرد ایرانی بنام ( مانی ) بود در سال 1216 تا سال 1276 پای برجا بود آنها دو گوهر متضاد وجاودانه بشر یعنی نور وظلمت را تبلیغ میکردند مانی عقیده داشت وجود این دو میتواند نشانه ای از ملکوت خداوند باشد واگر کسی توانست برجسم خویش فایق آید با نور یکی خواهد شد درغیر اینصورت درسطح پایین تر درتناسخ وزندگی آتی حتی ممکن است بصورت یک حشره به دنیا بیاید !.

مانویان اعتقاد داشتند که هرچه هست خیر است وشر وجود ندارد ؟! وبا نخوردن گوشت که میگفتند به ظلمت متعلق است  وبا خوردن سبزیجانت ملکوت ونورسریعتر دریافت میگردد!

دنیای آنها سر شار از فسق وفجور بود ونخوردن گوشت اکثر اوقات باعث مرگ بچه ها میشد .

سنت آگوستین کم کم پی برد که دراین کیش زیانهایی وجود دارد وبسیار سئوال برانگیز است درهمین ایام چندین کتاب نوشت وهنگامیه با مانویان نشست ومناظره تشکیل داد شکست خورد واعتقادش سست شد.

او سوالهای زیادی از آنها میکرد که همه بیجواب میماندند بنا براین پس از نه سال که بعنوان مستمع وشاگرد مکتب مانی بود آنهارا ترک کرد وبه رم رفت .

در آنجا رئیس دانشگاه ( سیما کوسیا ) شد.

مانویان مدعی بودند که خرد وراه وروش  خود را مستقیم از عیسای مسیح اخذ کر ده اند؟ درحالیکه زمانی فرا میرسید که مانی به تعالیم مسیحیت سخت ایراد میگرفت وآنرا منحرف میدانست .

ادامه دارد

دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۹۰

تنهایی

آن دمی کز آدمش کردم نهان ....باتو گویم ای تو اسرار این جهان

------------

خور شید به هنگام صبح خودش را بالا میکشد به دوردستها نگاه میکنم دریا از آسمان جدا نیست وشناخته نمیشود تنها کمی موج وکمی کف بسوی ساحل پیش میاید.

درگوشه ای دیگر از این دنیا این کف تبدیل به امواجی شده  که پس مانده جسدهارا بیرون میفرستند

جسدهایی که بیگناه به دست دیوانه ای ویا عاقلانی که یک دیوانه را اجیر کردند از پای درآ مدند.

به اطاق بر میگردم هوای اطاق از شبه وویرانی اشباح شده دراین فکرم که دنیا ومردم آن چگونه هویت خودرا ازدست دادند دیگر بازشناسی آن امکان ندارد

این دین مسیحی که روزی آن مرد بینوای مصلوب برایش آواز صلح وبرابری وبرادری میخواند امروز به دست مشتی شیا دوفریبکار افتاده است وتبدیل به یک جهنم شده جهنمی که خاموش کردن آن تنها باخون امکا ن پذیر است حرکات ورفتار فریبکارانه آنها مانند بازیگران یک سیرک است.سایر ادیان نیز به پیروی از همین بازی رخنه درکارها میکنندوروش آنها مانند جادوگران قرون وسطی است .

آخ ...که چه دنیاتی خسنته کننده ای است وچقدر مضحک به نطر میرسد وچگونه مردم گوسفند وار به دنبال هرچه که بخورد آنها میدهند روانند

درحال حاضر دنیا بکام خوکان است آنها هستند که دنیارا میگردانند

در ویرانه های گذدشته به دنبال هویت خویشند هویتی که دیگر هیچگاه باز نمیگردد.

باید نشست وبه خاک نگریست به قربانیانی که بیگناه به دست این دیوانگان زنجیری از پای درمیایند.

ثریا/ اسپانیا / بیست وپنجم جولای 2011

 

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

و.... این روزگار

آدمهایی در این دنیا هستند که حقیقتا نمیدانند چه میخواهند وهدفشان چیست ؟ بیشتر بینوایی وبدبختی آدمها همین است که هدفی ندارند وتنها به دنیا آمده اند تا به دنبال سراب بروند گاهی برجی وباررویی درپندار خویش میسازند که اساس وبنیاد آن حتی تحمل یک آلونک را ندارد .

عده ای هم برای آنکه بکشند  به دنیا میایند هدفشان کشتن است آنها حتی زحمت آنرا بخود نمیدهند تا اساس وشالوده انسانی را درک کنند بقول معروف سه گروه دردنیا وجود دارند  :

گروهی عاقل وخردمند که بی آزارند ، گروهی دیوانه آنها هم بی آزارند ، تنها زمانی آدمها خطرناک میشوند که نیمه عاقل ونیمه دیوانه باشند.

هان ، ای شب شوم وحشت انگیز/تاچند زنی به جانم آتش

یا چشم مرا زجای برکن  /یا پرده زروز خود فروکش

یا باز گذار تا بمیرم / کز دیدن روزگار سیرم

دیری است که درزمانه دون / از دیده همیشه اشکبارم

عمرم به کدورت والم رفت / تا باقی عمر چون سپارم

نه بخت مرا ست سامان  / وای شب نه تراست پایان ...نیما یوشیج

ثریا/

شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

دو پستان

هیچ چیز هراسناکتر از دیو جهل وخرافات نیست که قدرت عمل را به دست بگیرد وبر ملتی حکومت کند ............

شاه شاهان گفت:

تردیدی نیست که باید رفت

همه حقایق را درک کردیم و......رفت!

---------------------

فرود آی ای زندگی دیرین وآرام

فرود آی ، ای گذشته های شیرین

با فرود تو ، دوباره زنده خواهیم شد

ونور خوشید بر سر زمین ما خواهد تابید

واین تاریکی منحوس ، محو خواهد شد

فرود آی ، ای زندگی دیرین

ای اولین وآخرین عشقهای من

ای رنجهای پایان ناپذیرم

به آغوش من باز گردید

طنین آوای بوم های مرگ

زمین وزمانرا پر کرده است

نه ، نه، مگو که هرچه بود گذشت

نیروی من قویتر است

نیروی جاودانه من ! یک زن !

( با دوپستان پر شیر )

این نیرو ، مارا بر فراز خواهد کشاند

ونیروز اهریمنی نابخردان

نا پدید شده وفرو خواهد نشست

فرود آی زندگی من ، فرود آی

تا دوباره بپا خیزیم وجهانرا بکام گیریم

----------

---- میگویند نام پستان را نبرید !

نام ساق پاهارا نبرید ، از زیباییها مگویید

مانکنهای مقوایی وپلاستیکی بی پستانند

درلباسها وجای پستانها خالی است

از دوپستان میترسند این مردان حلبی

ومن به دوپستان برجسته ام مینازم !

             ثریا / اسپانیا/ اول امردادا ماه سال نود !

 

جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۹۰

خانواده خبیث

رفتار ، آیینه ای است که تو خودرا درآن جلوگر میسازی !.......

خانواده آقا مردان خان  خیلی خبیث بودند آنچنان خبیث وبی حیا که میبایست یک صائقه بر آ نها بزند نابودشان کند ویا یک بیماری مهلک به سر وتنشا ن بزند وشر آنهارا از سر مردم بدبخت کم کند .

اما هیچکدام ازاین اتفاقات نیافتاد ، نه صائقه به آنها زد ونه هیچ بیماری مهلکی توانست بر سرروی آنها فرود بیاید

همه عمرشان مفت خوردند خوب کیف کردن وخوش میگشتند درحالیکه مردم شرافتمند دیگری بودندکه درتمام عمرشان آزارشان به کسی نرسید وبا هزار بدبختی  دست وپنجه نرم میکردئند

میگویند بادمجان بد آفت ندارد ویا جانور پلید هیچگاه نمیمیرد آنها هم مانند همان جانوارن پلید بودند که اگر مرگ هم یکی را میبردچهار تا جایش میگذاشت ،

آنها هم ازنوع همان آدمهایی بودند که جهنم را اختراع کرده تا مردم را ساکت کنند همه تو هم بودند همه باهم عروسی کرده بودند تعداد این جانوران را به هیچ وجه نمیشود شمرد واینکه کدام به چه کسی نسبت دارد یک معمای بزرگ بود .

آقا مردان خان بزرگ ؛ موقر خوش قد وبالا وخوش بر ورو بود وبه قیافه میلونرهای نیکوکار خودرا میاراست  وتا آنجا که ممکن بود حفه باز ، دروغگو وشارلاتان وبی مسلک اما کسی کاری از دستش ساخته نبود

او از هیچ کار بدی رویگران نبود وهمه کارهای نفرت انگیزش را آنچنان با ژست وقیافه وادای خاصی انجام میداد که کسی شک درکارهای زشت وپلید او نمیکرد

از همه چیز مثلا سر رشته داشت ، از سیاست ، هنر ، ادبیات اما چرا هیچگاه گیر نمیفتاد ؛ نمیدانم این قبیل اشخاص هیچگاه گیر نمافتند چون درهما ن جامعه ای زندگی میکنند که اعمال بقیه هم مانند خود آنهاست

آنها درتمام عمرشان یک کار درست ، یک کار شرافتمندانه انجام نداده بودند ، کارهایی که آنها میکردند حتی فکرش پشت یک آدم معمولی را به لرزه میانداخت

خانم مردان خان نیز نقش خودش را خیلی خوب بازی میکرد بی نیاز ! مستغنی ، ومن هیچگاه نتوانستم بفهمم انها زندگیشان از چه راهی میگذرد

دز زندگیشان هیچگاه کم وکسری نداشتند وهمیشه چندتا خانه درچند جای دنیاد اشتند که عکسهای آنرا بما نشان میدادند

دخترها وپسران همه عروسی کرده با کوله باری از جهاز خانه هاشان را میاراستند همه تحصیل کرده !!!! درخارج وهمه دختران اعیان واشراف عروس آنها بودند ویا دامادهای آنچنانی مانند خودشان داشتند ..

پسر کوچک خانواده سالها درفرنگ مشغول جستجو درمعادن ذعال وگرفتن تخصص خود درخزه های آب دریا بود همیشه درحال تحصیل بود

هنگامی هم برگشت هیچ برگه ای از تخصص دردستش نبود اما فورا بکار مشفول شد ودر مقام مدیر کلی مشغول جمع آوری  مال  وهمان کارهای فامیل را ادامه میداد

هنوز هم این جانوران زنده اند وتولید مقل میکنند گمان کنم که بیشتر جمعیت شهررا آنها تشکیل بدهند هر اتفاقی که دردنیا بیفتد جای آنها محکم است وآب در کاسه شان تکان نمیخورد .

و......من حیرانم

ثریا/ اسپانیا/ یادداشتهای روزانه

 

پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۰

حضرت باریتعالی

شروع قرن وشروع زمان بود که حضرت باریتعالی را خستگی وخواب درگرفت وفرشتگان بارگاه را فراخواند وگفت :

خسته ام ،  بنا براین قدرات را به صدراعظم شیطان میدهم از این پس او حاکم وفرمانروای آسمان وزمین خواهد بود ، حکم او حاکم بر همه چیز وهمه کس است تنها او میتواند با انسان بسازد روحش را با او معامله کند او میتواند انسانی را که من خالق اوبوده  ودرگل او دمیده ام وحال بر خود من غالب آمده اغوا کند وبر او غالب گردداو با روح ناپاک وپلید خود با همه نیروی جهنمی خود خواهد کوشید دنیایی را که من ساختم ویران سازدو وبر اورنگ خدایی تکیه کند او با کیمیا گری  میتواند طلا را به زمین ببرد وبا آن انسان را فریب دهد وآنکس که از همه مفلوکتر وبدبختر است با پیامبری بر میگزیند وبر شعور انسانها سایه میاندازد تا خود بتواند حاکم بر امور باشد.

فرشتگان گریستند  وخواندند:

ما اول فرشته بوده ایم / راه طاعت را به جان پیموده ایم / سالکان را راه ومحرم بوده ایم /ساکنان عرش را همدم بوده ایم /

حضرت باریتعالی فرمود :

مسئله جدال بشر با نیروی شیطان است وسرانجام این شیطان است که پیروز میشود انسان برای آروزهای غیر عادی خود با شیطان همدل وهمراه میشود ورضایت دل او به رضایت شیطان بسته است .

قرنها وقرن هاست که بشر درجهنم زندگی خود میسوزد بی آنکه بداند بدبختی او کجاست .

بشر آنچنان نادان میشود که باور میکند یک بچه سه ماهه درگهواره مانند یک مرشد حرف میزد ویک موجود ویک لخته خون دررحم زنی گریه مبکند وسخن میگویدواز سرنوشت معلوم خود بیم دارد وتنها نگرانی او این است که چه کسی در آینده بر بدبختی های او خواهد گریست ؟؟؟!!! بی شک قدرت دنیا از دست من رها شده ومن بسوی خوابگاهم میروم .

وبدین سان بود که شیطان فرمانروای بی چون وچرای جهان شد وآنرا به زیر سلطه خود درآورد وفرشتگان کوچک درگاه باریتعالی کم کم زیر تابش آفتاب سوختند وآتش به هوا رفت  ودود وتباهی وفساد دنیارا فرا گرفت .

قرن بیست ویکم 2011

 

از ثری تا به ثریا / مالاگا / اسپانیا