یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

و.... این روزگار

آدمهایی در این دنیا هستند که حقیقتا نمیدانند چه میخواهند وهدفشان چیست ؟ بیشتر بینوایی وبدبختی آدمها همین است که هدفی ندارند وتنها به دنیا آمده اند تا به دنبال سراب بروند گاهی برجی وباررویی درپندار خویش میسازند که اساس وبنیاد آن حتی تحمل یک آلونک را ندارد .

عده ای هم برای آنکه بکشند  به دنیا میایند هدفشان کشتن است آنها حتی زحمت آنرا بخود نمیدهند تا اساس وشالوده انسانی را درک کنند بقول معروف سه گروه دردنیا وجود دارند  :

گروهی عاقل وخردمند که بی آزارند ، گروهی دیوانه آنها هم بی آزارند ، تنها زمانی آدمها خطرناک میشوند که نیمه عاقل ونیمه دیوانه باشند.

هان ، ای شب شوم وحشت انگیز/تاچند زنی به جانم آتش

یا چشم مرا زجای برکن  /یا پرده زروز خود فروکش

یا باز گذار تا بمیرم / کز دیدن روزگار سیرم

دیری است که درزمانه دون / از دیده همیشه اشکبارم

عمرم به کدورت والم رفت / تا باقی عمر چون سپارم

نه بخت مرا ست سامان  / وای شب نه تراست پایان ...نیما یوشیج

ثریا/

شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

دو پستان

هیچ چیز هراسناکتر از دیو جهل وخرافات نیست که قدرت عمل را به دست بگیرد وبر ملتی حکومت کند ............

شاه شاهان گفت:

تردیدی نیست که باید رفت

همه حقایق را درک کردیم و......رفت!

---------------------

فرود آی ای زندگی دیرین وآرام

فرود آی ، ای گذشته های شیرین

با فرود تو ، دوباره زنده خواهیم شد

ونور خوشید بر سر زمین ما خواهد تابید

واین تاریکی منحوس ، محو خواهد شد

فرود آی ، ای زندگی دیرین

ای اولین وآخرین عشقهای من

ای رنجهای پایان ناپذیرم

به آغوش من باز گردید

طنین آوای بوم های مرگ

زمین وزمانرا پر کرده است

نه ، نه، مگو که هرچه بود گذشت

نیروی من قویتر است

نیروی جاودانه من ! یک زن !

( با دوپستان پر شیر )

این نیرو ، مارا بر فراز خواهد کشاند

ونیروز اهریمنی نابخردان

نا پدید شده وفرو خواهد نشست

فرود آی زندگی من ، فرود آی

تا دوباره بپا خیزیم وجهانرا بکام گیریم

----------

---- میگویند نام پستان را نبرید !

نام ساق پاهارا نبرید ، از زیباییها مگویید

مانکنهای مقوایی وپلاستیکی بی پستانند

درلباسها وجای پستانها خالی است

از دوپستان میترسند این مردان حلبی

ومن به دوپستان برجسته ام مینازم !

             ثریا / اسپانیا/ اول امردادا ماه سال نود !

 

جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۹۰

خانواده خبیث

رفتار ، آیینه ای است که تو خودرا درآن جلوگر میسازی !.......

خانواده آقا مردان خان  خیلی خبیث بودند آنچنان خبیث وبی حیا که میبایست یک صائقه بر آ نها بزند نابودشان کند ویا یک بیماری مهلک به سر وتنشا ن بزند وشر آنهارا از سر مردم بدبخت کم کند .

اما هیچکدام ازاین اتفاقات نیافتاد ، نه صائقه به آنها زد ونه هیچ بیماری مهلکی توانست بر سرروی آنها فرود بیاید

همه عمرشان مفت خوردند خوب کیف کردن وخوش میگشتند درحالیکه مردم شرافتمند دیگری بودندکه درتمام عمرشان آزارشان به کسی نرسید وبا هزار بدبختی  دست وپنجه نرم میکردئند

میگویند بادمجان بد آفت ندارد ویا جانور پلید هیچگاه نمیمیرد آنها هم مانند همان جانوارن پلید بودند که اگر مرگ هم یکی را میبردچهار تا جایش میگذاشت ،

آنها هم ازنوع همان آدمهایی بودند که جهنم را اختراع کرده تا مردم را ساکت کنند همه تو هم بودند همه باهم عروسی کرده بودند تعداد این جانوران را به هیچ وجه نمیشود شمرد واینکه کدام به چه کسی نسبت دارد یک معمای بزرگ بود .

آقا مردان خان بزرگ ؛ موقر خوش قد وبالا وخوش بر ورو بود وبه قیافه میلونرهای نیکوکار خودرا میاراست  وتا آنجا که ممکن بود حفه باز ، دروغگو وشارلاتان وبی مسلک اما کسی کاری از دستش ساخته نبود

او از هیچ کار بدی رویگران نبود وهمه کارهای نفرت انگیزش را آنچنان با ژست وقیافه وادای خاصی انجام میداد که کسی شک درکارهای زشت وپلید او نمیکرد

از همه چیز مثلا سر رشته داشت ، از سیاست ، هنر ، ادبیات اما چرا هیچگاه گیر نمیفتاد ؛ نمیدانم این قبیل اشخاص هیچگاه گیر نمافتند چون درهما ن جامعه ای زندگی میکنند که اعمال بقیه هم مانند خود آنهاست

آنها درتمام عمرشان یک کار درست ، یک کار شرافتمندانه انجام نداده بودند ، کارهایی که آنها میکردند حتی فکرش پشت یک آدم معمولی را به لرزه میانداخت

خانم مردان خان نیز نقش خودش را خیلی خوب بازی میکرد بی نیاز ! مستغنی ، ومن هیچگاه نتوانستم بفهمم انها زندگیشان از چه راهی میگذرد

دز زندگیشان هیچگاه کم وکسری نداشتند وهمیشه چندتا خانه درچند جای دنیاد اشتند که عکسهای آنرا بما نشان میدادند

دخترها وپسران همه عروسی کرده با کوله باری از جهاز خانه هاشان را میاراستند همه تحصیل کرده !!!! درخارج وهمه دختران اعیان واشراف عروس آنها بودند ویا دامادهای آنچنانی مانند خودشان داشتند ..

پسر کوچک خانواده سالها درفرنگ مشغول جستجو درمعادن ذعال وگرفتن تخصص خود درخزه های آب دریا بود همیشه درحال تحصیل بود

هنگامی هم برگشت هیچ برگه ای از تخصص دردستش نبود اما فورا بکار مشفول شد ودر مقام مدیر کلی مشغول جمع آوری  مال  وهمان کارهای فامیل را ادامه میداد

هنوز هم این جانوران زنده اند وتولید مقل میکنند گمان کنم که بیشتر جمعیت شهررا آنها تشکیل بدهند هر اتفاقی که دردنیا بیفتد جای آنها محکم است وآب در کاسه شان تکان نمیخورد .

و......من حیرانم

ثریا/ اسپانیا/ یادداشتهای روزانه

 

پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۰

حضرت باریتعالی

شروع قرن وشروع زمان بود که حضرت باریتعالی را خستگی وخواب درگرفت وفرشتگان بارگاه را فراخواند وگفت :

خسته ام ،  بنا براین قدرات را به صدراعظم شیطان میدهم از این پس او حاکم وفرمانروای آسمان وزمین خواهد بود ، حکم او حاکم بر همه چیز وهمه کس است تنها او میتواند با انسان بسازد روحش را با او معامله کند او میتواند انسانی را که من خالق اوبوده  ودرگل او دمیده ام وحال بر خود من غالب آمده اغوا کند وبر او غالب گردداو با روح ناپاک وپلید خود با همه نیروی جهنمی خود خواهد کوشید دنیایی را که من ساختم ویران سازدو وبر اورنگ خدایی تکیه کند او با کیمیا گری  میتواند طلا را به زمین ببرد وبا آن انسان را فریب دهد وآنکس که از همه مفلوکتر وبدبختر است با پیامبری بر میگزیند وبر شعور انسانها سایه میاندازد تا خود بتواند حاکم بر امور باشد.

فرشتگان گریستند  وخواندند:

ما اول فرشته بوده ایم / راه طاعت را به جان پیموده ایم / سالکان را راه ومحرم بوده ایم /ساکنان عرش را همدم بوده ایم /

حضرت باریتعالی فرمود :

مسئله جدال بشر با نیروی شیطان است وسرانجام این شیطان است که پیروز میشود انسان برای آروزهای غیر عادی خود با شیطان همدل وهمراه میشود ورضایت دل او به رضایت شیطان بسته است .

قرنها وقرن هاست که بشر درجهنم زندگی خود میسوزد بی آنکه بداند بدبختی او کجاست .

بشر آنچنان نادان میشود که باور میکند یک بچه سه ماهه درگهواره مانند یک مرشد حرف میزد ویک موجود ویک لخته خون دررحم زنی گریه مبکند وسخن میگویدواز سرنوشت معلوم خود بیم دارد وتنها نگرانی او این است که چه کسی در آینده بر بدبختی های او خواهد گریست ؟؟؟!!! بی شک قدرت دنیا از دست من رها شده ومن بسوی خوابگاهم میروم .

وبدین سان بود که شیطان فرمانروای بی چون وچرای جهان شد وآنرا به زیر سلطه خود درآورد وفرشتگان کوچک درگاه باریتعالی کم کم زیر تابش آفتاب سوختند وآتش به هوا رفت  ودود وتباهی وفساد دنیارا فرا گرفت .

قرن بیست ویکم 2011

 

از ثری تا به ثریا / مالاگا / اسپانیا

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۰

ما ، از سگ کمتریم

هوا داغ واز آسمان آتش میبارید ، غروب آنروز با دوستی وعده ملاقات داشتم تا با هم یک نوشابه خنک بنوشیم ، وارد یک کافی شاب خنکی شدم ، میزها پر بود تنها دریک گوشه یک میز دونفره خالی بود ، روی آن نشستم درهمین بین چشمم به پیرمردی زار ونحیف افتاد با چهره زرد وپیراهنی که صدها وصله برآن خورده بود ظاهرا برای فرار ازگرمای بیرون باین جا آمده ودرگوشه ای روی یک نیمکت نشسته بود سگی لاغر اما زیبا روی پاهای او خوابیده بود همه مدت نگاه سگ به مردمی بود که مشغول نوشیدن وخوردن بودند ناگهان ازجای برخاست وبه نزدیک میزی رفت وروی دستهایش بلند شد گاهی هم دمش را تکان میداد پیر مرد فریادمیکشید روکو /روکو برگرد سگ نگاهی باو میانداخت باز برای مردمی که سر میز نشسته بودن دمش را تکان میداد .

درهمین بین خانمی چشمش به سگ افتاد وگفت وای تو کجا بودی مگر صاحب نداری ویک تکه ژامبون با پنیررا جلوی او انداخت

پیر مرد فریاد کشید روکو . نه نه دست به آن نزن تو سگ بیشعوری هستی برگرد اینجا وسگ بی آنکه لب به آن غذا بزند دمش را لای پاهایش گذاشت ورفت به نزد پیر مرد

پیرمزد گفت  تو ای سگ بیشعور واحمق  سپس بلند شد دست درجیبش کرد ویک سکه درآورد رفت جلوی پیشخوان کافی شاپ وگفت یک عدد ساندویج بدهید

دخترک فروشنده دو عدد ساندویج باو داد پیر مرد گفت نه تنها یکی میخواهم دحترک گفت هردو را بردار

پیر مرد از کافی شاپ بیرون آمد وروی یک نمیکت داغ نشست وساندویجی به سگش داد وگفت احمق بیشعور تا کی میخواهی اینهمه احمق باشی

سگ ساندویج را میخورد وپیر مرد ساندویج دوم را درجیبش گذاشت وبا آستینهای پاره اش اشگ خودرا پاک کرد

دوست نازنینم از راه رسید آراسته وپیراسته چشمان مرا گریان دید پرسید چی شده پیر مرد ر ا نشانش دادم

گفت دخترم اینها گناهکارند برای همین هم هست خداوند آنهارا بیچاره کرده

دردلم گفتم راست میگویی مانند ژنرال آدم نکشت تا صدها مدال بگیرد وتوآنهارا با افتخار درون جعبه آیینه بگذاری

از جای بلند شدم رفتم به نزد پیرمرد یک پنج یورویی کف دستش گذاشتم وبا خودم گفتم عیبی ندارد درعوض پیاده بخانه بر میگردم

ثریا /مالاگا/ اسپانیا/ یک روز داغ داغ

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۰

مزه لذت

آقایان ، سئوالی دارم !

سر ها همه بسویم برگشتند با چهره ها مات ومبهوت ، چه سدوالی ؟ تو که همیشه نت برمیداشتی ، حال درمقام سئوال برآمده ای؟

گفتم باید جواب خودم را پیدا کنم ، درقدیم میگفتند اگر میخواهی مردخودرا درخانه نگاه داری از دوچیز غافل مباش : یکی شکم ودیگری زیر شکم ،با سیر کردن این دو مرد همیشه درکنارت میماند !! البته این حرف قدیمیها بود درحال حاضر خوشبختانه رسانه های گروهی کار ما زنانرا آسان کرده اند هم شکمرا نشان میدهند وهم .... دیگر همه چیز علنی شده وبشر هم برگشته به دوران آفرینش یعنی به دورانی که از بهشت رانده شد وبا یک برگ خودش را پوشاند حالا دیگر آن برگ را هم برداشته اند  راحت میروند راحت میایند بی آنکه به چشمان بدبخت ما رحم کنند هر بار هم تلویزیونرا باز میکنی یادارند سیاست بافی میکنند ویا مشغولند .

بلی اقایان شما همه میدانید لذت چیست ، لذت خوردن ، لذت تخلیه کردن روده ها لذت خالی کردن مثانه همه ما این لذت هارا چشیده ایم اما سئوال من این است که امروز همه چیز عیان شده ودیگر پنهان کاری نیست پس چرا لذت یک کام جویی برای یک زن باید زشت باشدچرا مردی میتواند به راحتی شلوار خودر ا پایین بکشد وهر آن که اراده کردخودرا خالی کند اما برای زن بدبخت باید پرده ها کشیده شوند درها قفل شوند وکسی خبر دار نشود که زن مشغول ( آن کار کثیف ) است چرا کثیف ؟حال به گمانم اربابان امامه وابوعمامه بر سرم بریزند ومرا تکه تکه کننداما باید جواب خودم را بگیرم .

برای مردا ن این کار هیچ عیب نیست اگر هم به زنی تجاوز کرد باز زن مقصر است !! بخصوص اگر مرد اهل سیاست ودیانت باشد برای یک زن که تنها باید نقش یک کاسه را بازی کنداین کار بسیار زشت ونفرت انگیز است روراست باشید اقایان همه روسای جمهوری درکنار مذاکرات سیاسی خود بقیه را ساعتهای متمادی درانتظار میگذاشتند چون مشغول ( آن کار دیگر ) بودند ، رییس جمهور فقید وخوش قد وبالای ومحبوب که کشته شد ، با یک اشاره فورا از سر جلسه بلند  میشد ومیرفت تا آنسوی پرده که پرده دار برایش یک تکه لذیذی را آورده بود از آن لذت ببرد ارباب امامه وعمامه نیز درخلوت در پشت پستوی های تاریک مساجد یا دیر ومحراب با پسر بچه های ودختر بچه های نورسیده ....... میامیزندواما ....اما زن بیچاره بایددرخلوت بنشیندوبه مناجات مشغول باشد وهر دقیقه دعا بخواند وبه اطرافش فوت کند تا اجنه وشیاطین اورا بسوی آن لذت اغوا گر یا اغوا گونه دعوت نکنند . بلی اقایان ، سدوال من این است چرا زن همیشه باید ذلیل دست شما باشد اگر شما گناه میکنید مکافات را او باید پس بدهد ؟!تنها یک نگاه کوتاه به اطراف خود بیاندازید ، چرا ؟ به راستی چرا؟ طبیعت درحق زن اینهمه ظلم روا داشته است ؟! آیا کسی جوابی دارد بمن بدهد؟!

ثریا / مالاگا/ اسپانیا/ سه شنبه