جان اف کندی، جورج دبلیو بوش
و... یاسر عرفات
هرکسی آزاد است که بین سه (قهرمان)! زمان یکی را انتخاب کند. دوران جان کندی دوران آرامش، شگفتگی فرهنگها و جنگ سرد بین دو ابر قدرت بود. ناگهان یاسر عرفات ظهور کرد با یک چفیه یقال ویک کاپشن سربازی، و آوارگان فلسطینی را که قبلا زمبنهای خودرا با قیمتی نازل به قوم یهود
فروخته بودند گرد هم آورد وگفت بروید زمینهارا پس بگیرید واز چادر نشینی در صحرای سینا خودرا نجات دهید. جرج حبش نامی هم در این میان یک حزب بنا نهاد، که خوب زیر شهرت آقای یاسر عرفات به گمنامی رسید.
آقای عرفات به جوانان گفت شما بروید بجنگید و من پولهای اهدایی را برایتان می شمارم. در این میان سرزمینهای دیگری هم مانند کشور گل و بلبل که نیمه روشنفکران وتمام روشنفکران آن حتی نمی دانستند که شیراز کجاست و به چند شهر محدود می شود، ناگهان سینه سپر کرده و کاتولیکتر از پاپ ازملت سرگردان وآوارۀ فلسطین حمایت کردند، در حالی که نه زبان آنهارا می دانستند ونه عرف
و عادت آنهارا. فقط و فقط می خواستند که قهرمانسازی کنند. مردم بیچاره ومحروم کشور هم مانند گوسفند دنبال این گروه بع بع کنان رفتند و با حمایت از آنها ...
امروز نوه ها ونتیجه های جناب یاسر در کسوت القاعده، حزب الله، وطالبان در صحنۀ دنیا حضور پبدا کردند. آقای جرج دبلیو هم (قیصر) وار وارد صحنه رزم شدند بدون داشتن ذره ای شم سیاسی، مانند همان کاوبوهای هفت تیر کش فیلم های وسترن. خوب دنیا باینجا کشید که می بینید. عراق و رود دجلۀ آن شد دجلۀ خون، و چچنیا شد یک گورستان پنهانی.
حال مردم دنیا به دنبال همان آرامش زمان جان اف کندی وبانوی زیبای او هستند و حسرت همان شوخیهای جناب خروشچف را می خورند. جناب یاسر عرفات سر بگور نهادند و فلسطین هنوز در همان جای اول خود ایستاده وبا مشتی پسر بچه و زن با سنگ وکلوخ می خواهد با تانکها واسلحه های مدرن بجنگد.
سیاست دروغ وسرتاسر نیرنگ و فساد است و بهتر است که زبان درکشیم و به تماشا بنشینیم.
جهارشنبه