عجیب است؟
با دوستم حرف میزدم. باو گفتم حال آن دوستم که در لندن چندان خوش نیست و من نگرانم.
گفت: عجیب است !
گفتم تمام شب نخوابیدم از سر درد، درد پشت وکمر و ریزش آب بینی و گلو درد.
گفت : عجب؟
گفتم درفلان نقطه دنیا چند تصادف وحشتناک و جنگ وخون ریزی و آدم ربایی بیداد میکند.
گفت: واقعا عجیب است!
گفتم یک مرد از اهالی هندوستان مقیم فرانسه شصت و پنج میلییون دلار خرج عروسی دخترش کرد او صاحب یک کمپانی فولاد و اسلحه سازی است که با همان اسلحه ها هموطنان گرسنه اش را میکشند.
گفت : لا اله الی الله!
گفتم بطور وحشناکی تنها هستم و دلم گرفته. دنیا حسابی دچار هرج ومرج و جنگ است. آیا بنظر تو میشود راهی پیدا کرد که کمی مردم به خودشان بیایند؟!
گفت : نمیدانم والله.
گفتم و گفتم، از مردن نرگس از مرگ پرنده و از کشته شدن بچه ها وبازیچه شدن آنها توسط مافیای قدرت.
گفت: عجیب است! واقعا عجیب است!!
گفتم اگر آن دوست نازنین بمیرد، من آخرین کسی را که درمیان دوستان واقعیم داشتم از دست خواهم داد و این برایم ناگوار است.
گفت: برایش دعا کن.
*
هفته بعد گفتم جنگ جهانی سوم به گمانم شروع شده، از همان وقت که حمله به ( دوقلو ها ) انجام گرفت. نگران هستم دارند سر باز میگیرند دلم برای جوانان بی گناه میسوزد.
گفت: نه بابا، گمان نکنم.
گفتم: به گمانم در نشست سران دول برنامه یکی کردن خاور میانه است و ( مسلمان نشین است ). حتی روزی اخبار ایران را من به زبان عربی از یک خانم با حجاب شنیدم.
گفت عجیب است !
گفتم: کم کم ما هم جزو اقلیتهای ( فارسی زبان ) خواهیم شد و سر زمین ما بکلی عرب میشود مانند سوریه ، مصر ، و لیبی وغیره.
گفت: نه بابا، گمان نکنم!
خلاصه همه مطالب این بود :( عجیب است )، ( نمیدانم )، (لااله الی الله ).و (گمان نمیکنم ) !
گفتم برو بابا، چه بادیوار حرف بزنم چه با تو زن.
از یادداشتها ی گذشته