خر
نه گدایم نه دزد خانه فروش
که خود این هردو نیست هنرم
میگویند خر حیوان نفهم وبیشعوری است، به همین علت همیشه به زیر بار است. عده ای هم بر این ادعا هستند که خر یعنی بزرگی ومعرفت.
در بالا ترین نقطه این شهر ودر کمر کش کوهستان دهکده قدیمی و زیبا وخوش آب وهواست که این روزها لانه توریست های خوش گذران است، مسافر کشی به دور دهکده وکوچه های تنگ و تماشایی آن به عهده مشتی خر بسته زبان است و چند یابو که به یک یا دو درشکه سنتی وقدیمی بسته شده بانتظار مشتری دهان دره میکنند و احیانا چیزی برای نشخوار دارند. هر چند وقت یکبار برای تسکین و آرامش و راحتی خود باین دهکده میروم وطی پیاده روی ها به چیز های زیادی بر میخورم.
هفته گذشته صبح زود به آنجا رسیدم، هنوز تعداد توریست آنقدر نبود که نتوان به درستی در خیابانهای باریک راه رفت. ناگهان چشمم به یک پرنده کوچک نیمه جانی وسط خیابان افتاد که گویا حادثه ای اورا زخمی کرده و نمیتوانست از جای برخیزد و به پروازش ادامه دهد. چند پسر بچه کوچک با چوبی اورا زیر ورو میکردند تاببیند زنده است یا نه.
سینه کوچک پرنده بالا وپایین میشد و معلوم بود که هنوز نیمه جانی دارد. درهمین بین خری با دو مسافر نسبتا بزرگ هیکل نزدیک شد آنها چوبی دردست داشتند وهین هین کنان خررا به جلو میراندند. گمان کردم که هر آن خر با پاهای خسته اش وبا آن بار سنگین روی پرنده نیمه جان میلغزد و جان اورا یکباره میگیرد. خر سرش پایین بود و سواران او مرتب اورا به چوب میبستند. با نزدیک شدن به محل افتادن پرنده خر ایستاد، و پس از اندکی تأمل راهش را کج کرد واز طرف دیگر رفت!
من مبهوت و پسران سرکش وبازیگوش با چوبدستی خود به گوشه ای پناه بردند. به جلو رفتم پرنده را برداشتم بال او ویکی از پاهایش خونین بود ومعلوم نبود که چه حادثه ای اورا بدین روز نشانده اورا برای مداوا به یک داروخانه بردم و در دلم از جناب خر سپاسگذار شدم که پای سنگین خود را بروی این پرنده بینوا نگذاشت - حیوانی که بقول اشرف مخلوقات نفهم وبیشعور است آنروزبما درس محبت ومهربانی داد.