دست خوب
تاکنون از این گفته ها کسی آگاه نبود.
نه کسی را خبری بود ونه گفته ای! پرنده ای شکسته بال در قفسی جان میداد و بخیال روز پرواز دلخوش بود.
روزی دستی نیک سرشت این برگهای پراکنده را پس وپیش کرد وعشق وامیدی بر این دل خسته نهاد.
حال نمیدانم آیا کسی در طلب سنگی هست تا بسویم پرتاب کند یانه؟
نه طعنه های دشمنان دلم را خواهد خراشید، ونه تحسین دوستان مرا به هوا خواهد برد. آنچه هست گفته های دیرین است.
سپاسگذارم از شما عزیزان. دو پسرم
ثریا / چهارشنبه دهم اپریل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر