ثریا ایرانمنش لب پر چین ، اسپانیا
به پایت آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است .
این دستگاه نیز ویران شد تنها رو ی آن مینویسم نه صدا دارد ونه آوایی
همسر پ را طلاق گفتم تا در جوال توده ها بیارامذ وخوپدد بسو دکتر جلیل ومستر هاید رفتم بار یکصد وچهل نقش ذونقش نداشت به هوای تکه زمینی که من قسطی بنام پسرم دررپشتذتپه های الهیه برای آینده او خریده وهز ماه از حقوق کارمندی اقساط انزارمیپرداختم او برادرش وذوستان محضزیشهمه زمینخوار بودند وسیری تپذیز مشتی اثاثیه وژنرگی و میان صفحات موسیقی به دنبال سند زمین بود واصرار داشت نام فامیلی پسرم تغییر ذهن زنین را پس دادم افسارا صاف کردم واورا تشتنه وحیران باقی گذاشتم دیگر گفتگویی نیست نرردیک به سیوپنج سال در کنار آن شیطان رجیم زیستم وسپس با دست خالی برون دینارژی مارا راها کرد به آغوش ژن براردز وسابز فاحشعرهاپناه برد،
امروز من تنهت در انتظار عزراییل هستم که با لباس رسمی وارد میشود یا بشکلی دیگر .
خاکستر او سزگزذانذمریان باغچه ای نشسته نه آب اورا پذیرا شد ونهذخاک گفتنی ژیان اما اوقات کم است واین نجابت و زیبایی ساز رمین گل بلبل اس که امروز ویرانه شده و آدمخواران دعصر هجر مشغول خوردن گوشتهای قزبلتیانذهود هستنو.عمرتان طولانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر