پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۴۰۲

یک روز تعطیل!


 ثریا و...... لب پرچین . اسپانیا !

یک دلنوشته  در یک روز تعطیلی وبسیار غم انگیز !

سالهاست که ما رنگ شادی وخنده ودورهم جمع شدن را از یاد برده ایم  بچه ها به دنبال زندگی  خودشانند نه فهمیدیم نوروزچگونه گذشت ونه سیزده آن بیمار عزیزی در بیمارستان داشتم ونگران حال او بودم و...هستم ..... دراین روزهای غمگین میل ندارم در مراسم عزا  داری های دروغین نیز شرکت کنم شرکتهای سهامی  فروش البسه وشمع وکلاه عبا وردا وزرق وبرق  زیوز وطبق کشی وغیره که بمن  مربوط نمیشود .

میترا و اهورا مزدا  خدایان بزرگ من بودند که دیگر اثری از آنها نیست . وامروز در دامن اهریمن  داریم جان میکنیم .

اهریمن جای همه را گزفته وجایگزین آنها شده است  ما دراین تحول نا بجا  چگونه میتوانیم خودرا عوض کنیم وبشکل انها در بیاییم  حتی چهره هایمان فریاد میزنند که ما از نژاد شما نیستیم  آنهارا نیز به دست چاقوی جراحی نسپردیم چرا که عاشق خودمان هستیم  امروز همه چیز را انکار کرده اند وما نیز انکار شده ایم .

حال اهریمن مادر ما بوده  واین اظهار نظر مارا خشمگین میسازد .

میگویند در پس هر تاثیر بزرگی علت بزرگی در پیش است وما سالها به همان امید واهی نشسته ایم .

ـآن تاثیر نا دیدن وگم شد ونا پیدا   چه روزی خدایان خودرا نمایان میسازد ؟ 

ما بسیار شبیه خدایان خودمان هستیم همچنان 

پاکیزه وهمچان با روحی پاک  وهمچنان حتی دشمنان را نیز میبخشیم .

 دست به دست این خدایان دروغین نداده ایم  و میدانیم  که خدایان ما مارا شبیه خود ساخته اند  به انها خیانت نمیکنیم .

امروز چقدر از دوستان خود دورم  ایا دوستانی دارم ؟ در کجا؟  رژه گورها .

برای لذت بردن از شیرینی وطعم میوه های خوشمزه باید پوست تلخ آنهارا از جای در اوریم وبرای پیدا کردن دوستان نیز  باید پوستی از انها جئا کنیم وقدری از خودمانرا به انها بدهیم تا شبیه ما شوند  چاره همین است چاره دگری  نیست .

آنکه میل دارد به دنبال مغز برود  پوست خودش کنده خواهد شد وبجای رسیدن به مغز  از پوست اول به پوست هفتم میرسد .

 وگاهی میبیند که آن مغز تنها یک پندار بوده است  میوه کال وپوک وبدون مغز است . تنها پنداشت او اورا به دنبال پوست کردن فرستاده است .

تاریخ را نمیدانم ونمیدام کجای تاریخ ایستاده ام امروز تنهاا از تاریخ میلادی  درغربت استفاده میکنم   حتی فراموش کرده ام چه تاریخی به دنیا آمدم ودر چه روزی ودرچه ماهی اگر بچه ها یاد اوریم نکنند  .

تاریخ امروز زنجیری از برد وباختها وقما رهاست  من بازی کن خوبی نیستم همیشه بازنده بودم چرا که دستم  را همه میخواندند .  همیشه به دنبال واقعیت رفته ام ریشه یابی کرده ام  تا به مغز رسیدم .

چندان میل ندارم از خودم بنویسم  وچندان میل ندارم وارد این دنیا مضحک ساختگی شوم   سعی دارم  تا آنجایی که مقدور است از تکنو لوژها دوری کنم کمتر مینویسم دلم برای آن تایپ رایترهای نواری تنگ شده دلم برای گرامافون تنگ شده  صفحه هایم را مرتب کرده ام بدون گرا مافون !!! شاید هنوز در زمان خودم قفل شده ام  اما شعورم ومغزم جلو تر از من  میدود  راهرا برایم باز میکند چاه را بمن نشان میدهد . واحساسی که نامش حس ششم است درمن بسیار قوی است .

 روز تلخی است روز تاریکی است ومن ....درد دارم دردهایم بیصدایند با یک آخ تمام میشوند .  

تمام / تاروزی دیگر

پنجشنبه ششم آپریل 2023 میللادی 

هیچ نظری موجود نیست: