چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۴۰۱

سایه


ثریا ایرانمنش. « لب پر چین »   اسپانیا 
 در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند . / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند 
 این اشعار را شادروان. شجریان با کیفیت عالی خواند. هردو در یک راه گام بر میداشتند. در راه. حزب بی شکوه توده که دیگر اثری از آن باقی نمانده بود. وحال نامش را به سوسیالیسم تغییر داده بودند 
 شاعر پریشب در سن نود وچهار سالگی در یک بیمارستان در شهر کلن ألمان از جهان رفت. نمیدانم چرا همه این قوم توده المان‌ را انتخاب می‌کردند ؟؟!  شاید. در زیر هوای. هیتلتر. میتوانستند قدرتی بیابند یک قدرت کاذب ،
هوشنگ ابتهاج ملقب به «  سایه »    شاعری خوب بود در بین نو پردازان. سر آمد همه بود. به ادبیات  فارسی  کاملا  وارد بود. ونثری را که وسط انرا. پاک کرده باشند. مانند آن احمد شاملو بعنوان اشعار نو بخورد مردم  ما نمیداد. شاعری  چیره دستر بود چند صفحه پر کرده باصدای  خودش که من انرا دارم. اشعاری از حافظ را. دکلمه کرده بود من روی صفخات قدیمی صدای همه شاعران را نگاه داشته ام .األما همسرش یک دختر زیبای ارمنی بود. ‌انصافا زن خوبی برای شاعر  به همراه چهار فرزندش. زندگی. نرمالی را  ادامه دادند  ،
از همه مهم‌ترهیچگاه مرثیه ای در وصف هیچ مقامی نسرو د  تا حلقه گلی بر گردنش بیاویزند وچند سکه بی ارزش کف دستهای ناتوانش بگذارند و لقب خان سالار به او بدهند. او خودش بود ، سایه همه ما  در زیر آن سایه جمع میشدیم ..در آن زمان او سر پرست. اداره گلهای جاویدان بود. که خوب  ،،،، به عللی رفت ومعینی کرمانشاهی  بر تخت نشست ،
بگذریم ، شب گذشته از مرگ او با خبر  شدم یکی دوبار در لندن. در  یک میهمانی اورا دیده بودم. کتابچه سیاه مشق اورا. کادو گرفتم. اما در ته دلم با همه مهری که به او داشتم کینه ای نیز وجود. آشت ؟! چرا ! چرا حزب توده.  را انتخاب کردی. حزبی که من خوب میشناختم ورهبران کثیف والوده انرا دیده بودم  .
زندگی خصوصی او بمن مربوط نبود دلم برای آنهمه استعداد وشعور ودانایی میسوخت  مردی مودب بود. ساکت بود. پسرش سرطان چشم.  دآشت برای معالجه  اورا به لندن آورده بود .
 اه «سایه». آخرین کتاب  واشعار ترا دوستی. از ایران. زیر نام « تاسیان » که همان تازیان باشد آورد  ومن چه شبها که در کنار آن اشعار گریستم ،
به هر روی عمری طولانی داشت. در سن نود وچهار سالگی  در گذشت روانش  شاد ، روحش قرین  رحمت. ،واین سرنوشت دانایان. سر زمین ماست. درعوض شمر و بزید و  ملا محمد جان  سر ناها  را دردست کرفته اند ورجز  میخوانند دیگرخبری. از آوای بلبلان  نیست ودیگر شاعری شعری نسرود   در وصف  درخت ارغوان خانه اش  هرچه هست مرثیه سرای بزید زمانه  است ، پایان 
ثریا ، 10/08/2022  میلادی

(این  دستخط روی این صفحه هر چه را که میل خودش هست مینویسد وهرچه را که میل دارد پاک میکند  حوصله باز کردن آن یکی را ندارم اصلا حوصله ندارم. خسته ام ،خیلی خسته  شاید ترس از خود مرگ باشد که من هنوز زندام !!!!
! )

هیچ نظری موجود نیست: