ثریا ایرانمش ، لب پرچین ، اسپانیا
در آخرین روزهای سال کهنه هستیم. خانه را تمیز میکنیم شاید که کثافتهای سال گذشته را. از بین ببرد بیماری را دردها را وانچه که امروز . یک پرده سیاه وتاریک بر روی جهتن هستی سایه آنداخته است. یک ویروس حامله وپربار که هر از کاهی نطفه ای به زمین اهدا میکند ،
در طول تمیزی نگاهی به صندلی ناهار خوری چهل وچند ساله انداختم که. از چوب آلبالو درست شده بود. وهنوز مصنوعات پلاستیکی وچینی به این سو هجوم نیاورده بود . میز ناهار خوری با یک سنگ تراورتن. که رویش شیشه بود به همراه شش صندلی. ناهار خوری. از تنها فروشگاه شهر که همه چیز در آن یافت میشد خریداری کردم. سالها عمر کردند عمرشان از همسرم بیشتر بود. وعجب آنکه زمانی همسرم از دنیا رفت. اولین چیزی که از هم پاشید . وویران شد عکس او با ملکه ورییس بانک وقت بود قاب خاتم چندساله میان دستهایم. تکه تکه شدند ،. وروزی ناگهان. چشمم به صندلی. او افتاد که به هنگام. غذا اگر حالش خوب بود روی آن مینشست. ناگهان گویی کسی با چکش صندلی را از هم شکافت دسته هایش روی زمین افتاد وتشک وپایههایش هریک بسوی و آخرین قطعه ای که درون گنجه داشتم یک کاسه کریستال بود آنهم شکست رو به آسمان کردم وگفتم .
جناب !دیکر چیزی از مال تو در اینجا نیست هرچه بود باد بر د،
نگاهی به صندلی خودم انداختم تشکچه جای بجای من روی آن نشسته وان میز ناهار خوری کار میز دفتری را انجام میدهد او هم امروز آنهم بیهوده درگوشهای از اطاق افتاده انباری شده زیر وروی آن لبریز از کتاب دفترچه نوار وسایر زباله هست ،
صندلی من هنوز در جایش نشسته ومن روی یک مبل مینشینیم که تنها مبل بزرگ خانه است اکثرا روی آن روی آن مینشینم کتاب میخوانم مینویسم گلدوزی میکنم و چرندیات را گوش میدهم ودیگرابدا به گذشته فکر نمیکنم حتی نگاهی به روز گذشته هم ندارم تنها حال برایم مهم است ناهارم را روی همان میز جلوی کاناپه میخورم صبحانه ام در آشپزخانه وشام ،،،کمتر میخورم ، امسال نتوانستم به خاطر این بیماری عزیزانم راببینم تنها از روی صدا تصویر وانکه هرسال درب را مکوبید وبی خبر به درون میامد امسال تنها در خانه خودش مانند من مینویسد میخواند وبه دنیا وروزگار طعنه میزند ، هیچ چیز در این جهان باقی نخواهد ماند مگر نام نیک وبس پایان
سه شنبه 28/12/2021 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر