یکشنبه، دی ۰۵، ۱۴۰۰

کریسمس


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین "اسپانیا !

بنفشه  دوش به گل گفت ونشانی داد / که تاب من به جهان طره فلانی داد 

دلم خزانه اسرار بود ودست قضا / درش ببست وکلیدش را به دلستانی داد

روز گذشته " آندره ریو"  شاید بهترین وزیباترین برنامه های جشن کریسمس را  نمایش داد  خود او میگفت "هرکجای دنیا باشم   کریسمس خودرا به خانه میرسانم وخانه را خودم تزیین میکنم " و چه زیبا هم تزیین کرده  و  حال نمایش روز گذشته با حضوردوستان وهمه اهل محل و درشهر مستریخ " هلند" برپا بود . غرق تماشای آن بودم که درب خانه باز شد دخترم باتفاق همسرش با کوله باری از مواد غذایی وشراب  به  درون امدند  بمن گفتند تو بنشین کاری با تو نداریم سفره ای زیبا به همراه غذاهایی که همسرش تازه از روی کتابی فرا گرفته بود با سس خوشمزه به همراه شراب  وتماشای برنامه اندره ریو  آغاز وبه پایان بردیم .

ویا فرشتگان نامه شب قبل مرا خوانده بو دند که این نمایش زیبا واین ساعات گرانبهاررا برایم فراهم ساختند ! 

نمیدانم شاید اندیشه ها ی چشمگیر من در پس برده  به نمایش درمیاید شب یلدارا که با زهر تمام به پایان رساندم وشب کریسمس را بدون وجود نازنیانم  تنها بسر بردم ودر این فکر بودم  که او تنها چکار میکند عکسی از غذای کریسمس برایم فرستاد که گویا سفارش داده بود !  

گویا این شب وروز تبدیل به  یک عا دت شده است ..

چیزهایی را گم میکنیم وهر چه میگردیم کمتر  پیدا میکنیم ودرهر دقیقه ای که از عمر ما میگذرد چیزهاییرا داده ایم وبرای به دست آوردن گمشده ها باید راهی یافت .

ما درزندگی مان اندیشه ها  . کردارها  .  وگفتارها ی خود را  درهمه جا مانند  بذر میپیاشیم دیگران از آنها استفاده های زیادی میبرند ویا صاحب آن میشوند وما تحقیر شده باز باید زیر دست دولتهای بزرگ خونخوار باشیم که چشم به آن خاک پر نعمت دوخته اند چیزی دیگر از آن باقی نمانده غیراز گورستانهای وسیع نژاد ما اصالت ما کم کم از بین میرود وبا رفتن همین چند نفری که دربرون  مرزد اریم برای همیشه دیگر ایران وایرانی نابود خواهد شد فرهنگ پر بار آن دیگر دررون کتابها خاک خواهد خورد امروز تنها یک تیمارستان لبریز از دیوانه ها  درآن سوی جهان بنام سر زمین من وجود دارد عده ای دور خود میگردند بیهوده وبا مانند میمون  مقلد میشوند هرچیزی را  تقلید کرده  ازهر پلیدی ونا پاکی و ازتمیزی بیزارند واز گفتن زیباییها گریزان.

ذهن وکمال واندیشه تنها دارای یک فرد است  . زمانی که من به چشمان نیم بسته آن مرد که روی ویلونش خم بود ولبخندی بر لب داشت مینیگریستم میدانستم او از همه دنیا ومردم جداست وبا نت ها وآهنگهای خود درپرواز است . 

او دیگر نیازی به هیچکس ندارد تنها یک ویلون دویست وپنجاه ساله  مونس وعشق بزرگ اوست ومردمی که عاشقانه گرد او جمع شده اند  او همه اهالی دهکده را به دنبال داشت وبا انها درمیان برفها آوازه خوان میگذشتند . نمایشی بسیار پر شکوه وزیبا بود  که با خواندن سرود مذهبی در کلیسای شهر به پایان رسید ومن چنان دلم گرفت که ماچه کردیم درخا رج در طی چهل وسه سال  نشستیم تخمه شکستیم وچرند گفتیم وجیب یکدیگر ا خالی کردیم نِشه شدیم  عکسبرداری کردیم از یک یگر کلاه  برداری کردیم یکدیگر را   لو.دادیم   رسوا کردیم وکارمان همین بود که هر یک دیگری را به سوی نابودی بکشاند .

بنظر من شعر وموسیقی وهنر میتواند انسانهارا به  یکدیگر نزدیک کند ما ازهنر ها تنها نام انرا داریم وخط ونقاشی ولمیدن روی تشکچه ها  نه بیشتر.

هلند روی اب بنا شده سطح ان از سط دریا پایین تر است برف ویخبندان همه جا را را گرفته است اما مردم با لباسهای گرم همچنان شادی کنا ن این تاریکی وسرمای را ازخود دور میسازند ما راهی به زندگی آنها نداریم کمتر با ما اخت میشوند مارا بهتر  از خود ما  میشناسند  حال هرچند فیلسوف باشیم یا دانشمند  ویا سخنران .

به هرروی کار دیروز دامام من که یک خارجی است برایم بسیار پر ارزش بود انواع واقسام ماهی ها وگوشت فیله با سس شراب ومیوه درون بشقابهای زیبای تزیین شده  به همراه پنیر وشراب  اندوه مرا ازمن دورساخت او بخوبی میدانست که من درچه دورخی دارم میسوزم ودم نمیزنم .

کدام ایرانی شب عید نوروز به خانه یک زن  ویا یک بیمار ویا یک مرد تنها میرود وبرایش سفره پهن میکند اگر اورا دیدید مرا باخبر سازید .

ما از تاریکیها گذشتیم ودوباره با میل به تاریکی ها رفتیم  به سوی تونل تاریک بدون روزنه بر گشتیم  عقل وشعور وانسانیت وشرف خودرا دودستی تقدیم ملای ده کردیم که باندازه همان الاغش شعو ر ندارد.

امروز  یک تیمارستان که مردمش باعث تمسخر دیگرانند  همه هم دچا رفلسفه بافی شده اند.

دنیای بیرون هم همهرا با یک جاروب میراند وبیرون میریزد دروغ وریا کاری یکی از ارکان مهم  زندگی ما شده است واگر کسی  تن به راستی وآگاهی وزیبایی درون خود بدهد وبه صدای دل واندیشه خود گوش دهد اورا دیوانه  خطاب میکنند که هنوز به رشد عقلی نرسیده ومانند آنها عکس برگردان نیست .

گهی زاهد همی خوانند  وگذرند /  من مسکین ندانم تا کدامم ؟ 

حافظ رند ما چنین مسئله ایرا ندارد او خود میداند که رند است  عقل دریک عارف ایجاد اضداد بنیادی میکند  شریعت وحقیقت باهم متضادند میل ندارم وارد بحث وگفته های بزرگان شوم دیگر گوشی نمانده ودلی نیست تا به این سخنان بسپارد نسل نوین وتازه م بسرعت مانند باد به همراه تکنو لوژی ها پیش میرود .

نوه هفت ساله من دیگر لوگو را باز ی بچه ها  مینامد !!! او حال میتواند روی موبایلش طراحی لباسش را انجام دهد ! ونقاشی کند خانه آنها مجهز به تمام مصنوعات تکنو لوژی است حتی شیشه پااک کن آنها نیزمانند جاروبشان  خودکار وگوش بفرمان است درچنین خانه ای من احساس مرگ میکنم احساس میکنم همه رباط شده ایم و....بزودی و با رباط های دیگری همخانه خواهیم شد  حال آیا بهتر نیست این لحظه های زیبارا در جان ودل وروح خود ضبط کنیم ؟ !.

برو معالجه خود کن  ای نصیحت گو / شراب وشاهد وشیرینی کرا زیانی داد ؟ " حافظ"  پایان / ث

ثریا ایرانمنش / 26/12/ 2021 میلادی .

 عکاس  نا مربی با پوشش سیاه آمد عکسی از صفحه من گرفت ورفت ! 


هیچ نظری موجود نیست: