شنبه، مرداد ۰۲، ۱۴۰۰

چهل و یکسال


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

از تو شوری  به دل و بحر برانداخته اند / آتش عشق تودر خشک وتر انداخته اند 

محنت عشق ترا حوصله ای  درخور نیست / پیش غمهای تو دلهاا سپر انداخته اند 

چهل ویکسال است که تو دیگر دراین دنیا نیستی ومن چقدر از این بابت خوشحالم که توئبودی تا ویرانی سر زمینت را و خیانت خیانتکاران اطرافت را بیشتر ببینی  امروز  نام تو مقدس است ومهری است که بردلها حک شده  وهمه ترا میخواهند دیگر دیر است خیلی دیر  آنروز که ترا درقاب دلها داشتند دلهایشان لبریز از کینه بود و ترا شکستند حال بیاد آورده اند که ای وای چه کردیم برخودمان !؟حال آن ملای گدای دیروزی  چنان بر صندلی طلایی تکیه زده با پوشکی که پوشیده  با چوبدستی  احساس خدایی به آو دست داه است ومردم  بیخرد ونادان بر پاهای  کثیف وبرهنه  والوده بخون او هنو زبوسه میزنند سر بازازانی که میبایست  حافظ وحاکم برتمامی اراضی آن سر زمین باشند امروز تیر  آتش  را بسوی سینه هموطنان من گشوده اند چرا که حق خودرا میخواهند زمینشانرا میخواهند آب نوشیدنی وجویبارهای خودرا میخواهند اما به جای جواب تیری بسرعت بر سینه انها مینشیند .

 عده ای تازه از خواب شبانه ومستانه بیدار  شده اند  وترا فریاد میزنند وپدرت را میطلبند به روح او شادی میفرستند اما هنوز به آنها هم نمیتوان اعتمادی داشت چه بسا از خودشان باشند ! .

آنهاییکه شرف داشتند کشته شدند وبه خاک رفتند وآنهاییکه نیمه شرفی داشتند درزندانها اسیر ویا مرده اند وبیشرفها همه سر زمین مارا اشغال کرده اند وآنهاییکه توانستند  شرف خودرا بفروشند وچه بسا نداشتند درسر زمین های غربت صاحب کلکسیونها شدند وآنهاییکه شرف خودرا نگاه  داشته وبتو وفادار بودند دربیغوله ها پنهانند  مانند همان مهاجرین اقلیت که در آپارتمانهای کوچک کهنه بسر میبردند وشغل اکثر آنها بافندگی یا فال قهوه ویا سیم کشی بود امروزآنها صاحب نیمئ از آنچه  که ماداشتیم  شدند وما جای  آنهارا گرفتیم بی آنکه فال بینی  را بلد  باشیم ویا بافندگی ویا سیم کشی را بدانیم . 

در لیست  خیانتکاران نام تعدادی زیادی از آنها به چشم میخورد امروز چنان باد کرده اند وعینکهای مافیایی بر چشمانشان میگذارند وما فراررا برقرار ترجیح میدهیم مبادا  گردی از آنها برما  بنشیند .

دران زمان هنوز جرج وبیل مشغول گدایی  ویا هر یک مشغول کاری بودند یکی مشغول دزدی وکندن دندانهای مردگان   ودیگری در گاراژ خانه اش  به خود ارضایی مشغول بود حال آنها  سر زمین هارا ویران میسازند وسپس آنهارا میخرند برا ی خود !هر دو از فرزندان  حلال زاه موسی کلیم الله میباشند !!

خوشحالم که نیستی  خیانتکاران را یک به یک دیدم کسانی که در بارگاه تو سکه طلا میگرفتند حال درخیمه آن منفور مشغول خدمتند ویا به زیر خاک رفته اند اما خاندانشان به نوایی رسیدند .

 سر زمین تو ومن دیگر روی اسایش زمانهای گذشته را نخواهد  دید ویا اگر هم معجزه ای اتفاق بیفتد دیگر من نیستم منهم مانند تو در اسمان به سیر وسیاحت موشکهای حامل دیوانگان  میپردازم .


تو پدر من وپدر همه ما بودی عشقی که من بتو داشتم  به پدر نادیده وفراری خود نداشتم  پدری که هیچگاه اورا ندیدم ودراخرین روزهای زندگیش ناگهان سر وکله اش پیدا شد تا ازمن ومادرم طلب بخشش کند  !!! من هنو ز کوچک بودم  اما مادرم نبخشید حتی جنازه اش را هم تحویل نگرفت واین کار بعهده همسر او افتاد تا ابروی خانواده نرود آنهم بخاطر من !!!اما تو برایم عزیز بودی ترا می پرستیدم مانند یک خدا شاید بیشتر .

چهل ویکسال درغم ازدست داندت  گریستم بمن ارتباطی ندارد که خانواده ات اول چگونه از تو یاد میکردند وسپس ناگهان بیادشان  افتاد که تو هم  بودی  حال تو مقدس شده ای وارامگاهت نمایشگاهی برای توریستها ایا روحت همچنان روی ابهای نیل درحرکت است ویا  برفراز سر زمینی که دارد فرو میرود تا تبدیل به یک تل خاک شود چرا که " آنها"  از ما بهتران تمدن گذشته را دوست ندارند میل دارند دنیای بهتری  را بسازند بسیک وسیاق خودشان با پسربچه ها ازدواج کنند وزنان با دختر بچه ها بخوابند !وحلقه های رنگین کمان یکی شوند !

(نه !!!! نمی گذارد بنویسم مرتب پارازایت روی آن می اید )!!! 

گاهی هم اگرمیلش بکشد نیمی از آنچه را که نوشته ام پاک میکند . اما میدانم روح من درکنار تو اینهارا برایت خواهد خواند وکمتر ازدردها سخن خواهد گفت تا ارامش ترا برهم نزند .

حال باید بنویسم کوتاهترین خط میان دونقطه تنها یک خط صاف است بی هیچ  زیکزاکی درحالیکه برای ما زندگی  مرتب درحرکت زیک زاک جریان داشت و....دارد  چرا که میل نداشتیم به تو وارمان تو وخودمان خیانت کنیم .

در نظرها خوار وبر دلها گران افتاده ایم /  ما وغم گویا که ار یک اشیان افتاده ایم 

شد زبان در کام نطق تنهایی ما گره / سالها چون جرس از کاروان افتاده ایم 

در میان دین ودنیا دست وپایی میزنیم / هم ازاین وامانده ایم وهم از آن افتاده ا یم ........" ارشد هروی " 

روانت شاد یادت گرامی یادت دردلهای مجروح هنوز باقیست .شاها !

ثریا ایرانمنش / 24/07/2021 میلادی !

 


هیچ نظری موجود نیست: