شنبه، مرداد ۰۲، ۱۴۰۰

بالاتر از سیاهی

 ثریا ایرانمنش ، « لب پرچین » اسپانیا !

پرده ها را کشیده ام اطاق را تاریک کرده ام میل دارم در تاریکی به تاریک شد سر زمینم  بیندیشم. حوصله نوشتن ندارم حوصله تماشای بازی های بیزنس وسر گرم کنند. المپیک تو کیو را  ندارم تلویزیون نیز خاموش است ،.به گاو میش های سر زمین داغ واتشین که روزی عروس خاور میانه بود میاندیشم که یک یک از بی آبی جان می‌دهند گاو میش باید تا گردن  در آب باشد. به زنان ومردمی میاندیشم. که خم شده روی برکه های آلوده  آب مینوشند به آن  پسرک قرطی با پیراهن ابریشمی. با آن اتومبیل کذایی تزیین  شده به عکسهای آن قاتلان برای مردم تشنه. وان سر زمین  خشک آب  معدنی میاورد . وچقدر خوشحال شدم که مردم تشنه اورا بر گرداندند ویا آب معنی هدیه آن خانم قاتل را که درهند آدم کشته بود به دست رهبر عزیزش نه تنها آزاد شد بلکه یک سفر حج هم هدیه گرفت یا سیصد میلیون جمع کرده تا آب معدنی برای گاو میشان  ببرد. فاحشه همه جا فاحشه است قاتل همه جا قاتل و زنده باد  آن زن دلاوری که درکنار تابوت پدرش  که از  بیماری کورنا مرده بود بی هیچ هیجانی میگفت از شما متنفریم بیزاریم  مملکت مارا رها کنید او خیلی جوان بود شاید پدرش در انقلاب شرکت  داشته اما او امروز میداند سر زمین پدری یعنی چه  ،

نه امروز حوصله هیچکاری را ندارم میل دارم به سر زمین سوخته ام بیندیشم که به دست نا بخردان  وخود خواهان  از بین رفت حال درخارج یکی نان مجاهدین را میخورد دیگری نان جاسوسی وخبرچینی وسومی نان. خودفروشی  را وپیر وپاتالها هم هنوز درخم کوچه مصدق السلطنه. دارند قدم میزند ، . فعلا شهرام شارلاتان است که یکه تاز شده با. آن شارلاتانهایی که به دور خود جمع کرده ،.نه حوصله غذاخوردن هم ندارم دهانم تلخ است کامم تلخ است ‌اشک‌هایم شور ،‌.

.پایان ،اول امرداد ماه. برابر با بیست وسه ژولای  دوهزارو بیت ویک 

هیچ نظری موجود نیست: