یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۴۰۰

من و...سوسک

ثریا ایرانمنش " لب پرچین "  اسپانیا !

من از عقرب  نمیترسم ولی از سوسک میترسم / رتیل لامروت از پس دیوار می آید ! 

این غزل کوچه باغی  قدیمی بود که خواننده معروف آن زمان دریکی از فیلمهایش آنرا میخواند ! حال امروز بیاد  همان  اشعار  ودرست وصف الحال من است که از عقرب ومار نمیترسم اما از سوسک میترسم این جانور موذی وخزنده که فورا خودش را پنهان میکند تمام روز گذشته مرا خراب کرد ! فورا قوای کمکی به فریادم رسیدند  بچه ها آمند وبا خنده وانرا با دستمال توالت گرفتند ودرون چاه توالت انداختند تا میتوانستم داروهای ضد عفونی روی آن  ریختم این جانور مرا بیاد جانورانی میاندازد که درحال حاضر درسر زمین من در خیابانها و پیاده روها و منازل شیک راه میروند و  زندگی میکنند ومال دیگران را سرازیر شکم خود میسازند و فورا هم گم میشوند !

درب حمام را که باز کردم جلویم ایستاد فورا درب را بستم و فراررا بر قرار ترجیح دادم  هرچه مواد ضذ عفونی کننده بود و آوردم اما گم شده بود  !! کجا رفت؟ همه حمام را گشتم با جاروی برقی  وزمین شور وهزاران وسیله  دیگر  خیر گم شده بود  پس از مدتها جستجو آنرا لای پرده حمام دیدم  اما فورا گم شد  دوش اب داغ را به روی پرده باز کردم خیر  فایده نداشت رفته بود لای حوله زیر پاهایم پنهان شده بود  سر انجام با کمک قوای کمکی  به درون  چاه توالت رفت !!!!نوه ام ازان عکس گرفت وگفت چقدر بزرگ است !!!  به هر روی تمام شب دریک   بد خوابی وشک بودم  مرتب پتوها وملافه خودرا میتکاندم با آنکه  اطاق را نیز چند با  با جاروی برقی  هوور کردم اما باز میترسیدم .... نخوابیدم   صبج بلند شدم  تا صبحانه بخورم دیدم روی نان درون  کیسه پلاستیکی  از ان پشه های بال  دار نشسته نانرا با کیسه به درون زباله دانی انداختم وقهوه خالی را سر کشیدم !!!! چه خبر است ؟ باران که مرتب میبارد  باد  هم هرشب هرچه را دارم به هنوا میفرستد  خانه هم چندان کهنه نیست تازه چهارده سال است که ساخته شده  مرتب هم تمیز میشود ...... نه غمگین نیستم دنیا کثیف شده  ونمونه ای ازآن نیز درمقابل من هویدا میشود  با اینهمه انسانهای عجیب وغریب  با انهمه آواره با آن همه دیوانه های زنجیری ومعتاد  با همه بند وبستها وبستن همه راهها این سوسک از کجا جلوی من ایستاد  ؟ چه پیامی را برایم اورده بود همه سوراخها را شب ها من می بندم حتی پشت درب خانه را نیز بسته  ام  یک مورچه نمیواند داخل شود ! 

 امروز ناهار میهمان دارم اما  از ترسم دوش نگرفته ام باید حمام را خوب ضد عفونی کنم  همه حوله ها وهرچه که درون حمام بود به درون  ماشین لباسشویی انداختم وبیا د شمال خودمان افنتادم که با انهمه توری وبند وبست باز سوسکهای گنده در لابلای موهای وملافه های ما درحرکت بودند برای همین من ازشما ل بیزار بودم حتی درهتلهای درجه یک باز درگوشه ای یک سوسک راه میرفت بخاطر نمناک بودن اما  آپارتمان  من  افتابگیر است ونمی ندارد ....خوابم گرفته خسته ام  اما چاره نیست اول باید کسی بیاد حمام را برایم خوب تمیز کند تا بتوانم دوش بگیرم هنوز بائترس ودلرز داخل آن میشوم .

من ادم خرافاتی نیستم اما دیدن سوسک هیچگاه برایم خوش یمن نبوده است اولین باری که یک سوسک سیاه گنده لب وان دیدم فریادم همه  شهررا خبرکرد این از کجا آمده و دوروز بعد دربیمارستان  بودم وبین مرگ وزندگی دست وپا میزدم لوله ای که به کبد وصل بود وزهر را میگرفت بسته شده بود ومن مانند یک زردک  زرد بیهوش وارد بیمارستان  شدم وزیر عمل رفتم نتوانستند سنگ را خارج کنند  باالجبار لوله ای دیگر به درون شکمم فرستادند حال با رژیمهای  سخت باید مواظب باشم درحین  اسکن غده ای را نیز درجایی دیگر دیدند واصرار داشتند آـنرا نیز عمل کنند گفتم خیر  دست به غده های بدن من نزنید  من حوصله شیمی درمانی وغیره ندارم با هم کنار خواهیم آمد وغده همچنان کنار من خوابیده  گاهی خون الود میشود وهمه خون مرا میمکد که باید خون تازه تزریق کنم زمانی بخواب میرود دفعه آخر  ازتزریق خون نیز سر باز زدم میل ندارم باخون دیگری زنده باشم خودم را معالجه میکنم با قدرت  بدنی ورژیم وانرژی مثبت !!! حا ل هر پانزده روز باید برای معاینه بروم برای اندازه گیری آن غده که درکنارم نشسته باهم انس گرفته ایم  اینها را نوشتم تا بگویم همه چیز ازدیدن یک سوسک  شروع شد  .  بلی من از عقرب جرار نمیترسم اما از سوسک بیمار میترسم .....پایان 

یکشنبه 23/05/2021 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: