دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۴۰۰

سقوط !

ثریا ایرانمنش  " لب پرچین" اسپانیا !

گردنی بر  می افراشت  - سرش از چرخ فرا تر میرفت /  آسمان با همه اختر هایش / بوسه میزد بر سر انگشتانش / سکه خورشید بود درمیان مشتش ..........

گذرهایی است بسیار سخت برای یک سفر ابدی  چرا که این  حامیان ناچیز وبام های   نیمه تمام  به عشق او چندان پایدار نیست . 

 وچه بسا از هرسو مورد بی اعتمادی وبی اعتقادی قرار بگیرد - در  آن سر زمین . فرض / فرض محال  همه چیز روبراه شد وهمه رفتند وبر جایگاهی نشستند عده ای دربیرون بلوا ها به پا کرده وحال سهم خودرا میخواهند  ملکه قلبها آن دخترک اهل قم  حتما ملکه دلها خواهد شد ودوباره مجلات زرد وقرمز درباره اش قلم فرسایی ها خواهند تمود واورا از فرش به عرش میرسانند.

امروز همه زیر پرچم سرخ قرار گرفته اند وپرچم خودشان را بعنوان  یک بازیچه دردستها میچرخانند  اگر ازایشان بپرسی  میل داری واقعا برگردی  درجوابت خواند گفت که ! نه! 

سهم ما تنها یک ایمان بوده وهست ونقشی دیگر درآن سر زمین نخواهیم داشت سهم ما هما ن شکست ابدی وازلی است .

 روزی که برای اولین بار نامه او به دستم رسید وچشمانم را به عکس او دوختم  دردل گفتم خودش است  این همان است که میتواند ناپلئون وار برود وتاج افتاده برزمین را بردارد وبر سر بگذارد . سالها درانتظار نشستم و نشستیم و گفتیم  و گفتم و شنیدیم و شنیدم  اما ......  با درکی که من داشتم وآن سهمی که میخواست  که میل داشت از میان ابرها جواب  سلام ما را بدهد  او هم شد بخشی ازهمان ارتجاع  سیاه اما نه چندان سرخ .شاید سبز وزرد وآبی  !/

امروز بسیاری از ما در گوشه و کنار این جهان این سرنوشت نیمه کاره را پذیرفته ایم  و درانتظار کامل شدن آن نیستیم بخصوص اگر سنی از ما رفته باشد  درون یک پوسته  خود را پنهان ساخته ایم اما میدانیم که بازگشتی وجود نخواهد داشت زیر عنوان هیچ معجزه ای . 

ما طوری با این یگانه بودن و در حاشیه راه رفتن خو گرفته ایم  که دیگر هیچ چیز از خود ما درما نمانده  است  بسیاری از ما  از پذیرفتن این سرنوشت شرم داریم اما چاره نداریم قهرمانی در میان نیست هزاران قهرمان پوشالی دربیر ون دارند فریاد  میکشند اما همه تنها به خود میاندیشند  اعتیاد بیداد میکند مهم نیست به چه چیزی معتادی من به نوشتن معتادم  دیگری به تریاک وسومی به ان اب شنوگولی که درون شیشه است .وچهارمی به دوربین ها تازمانی که همه  در حا ل انتظار  پیروزی شخصی خود باشند قهرمانی بوجود نخواهد آمد  وزمانی که شکست خوردند  دیگر  امدن یک قهرمان برایشان فرقی ندارد  ازهرنوع که میخواهد باشد  " منافع" کجاست !؟ . ما همان مسافر ابدی هستیم که باید آن راهی ر ا که انتخاب کرده ایم ادامه دهیم گذرگاهی سخت بود وچه بسا از این هم سخت تر بگذرد ما تحمل کردیم دیگر نخواهیم  توانست  به انچه که بودیم برگردیم  .

امروز درگوشه وکنار سر زمینهای غریب مردان وزنانی با ثروتهای باد اورده  وقدرتهای نامحدود  زندگی را میگذرانند ما ازانها نبودیم و نیستیم  و نخواهیم بود سهم ما ازهمه منافع این دنیا " کار" بوده بادستهای ناتوانمان که امروز بعضی از انها ناتوانتر شده اند .

سعی داریم  نیروی  درونی خود را تقویت کنیم تا  عریان تر نشویم  و در خیال به ان خدای  دیوانه ای که سالهاست بر دنیا حاکم است میاندیشیم خدای خوب خود را محکم در درونمان نگاه داشته ایم .

آنچنان راه میرویم گویی دریک میدان پیروزی گام بر میداریم در حالیکه قدم هایمان  -  لرزان است ما این لرزشها را پنهان کرده ایم ومن هنوز به کسی میاندیشم که دیگر درمیان ما نیست دراین جهان نیست و مانندی هم نخواهد داشت او یک نفر بود یکی  بی مانند در کنار یک عجوزه بیمار وخودخواه  یک سر ویک گردن ازتمام دنیا بالاتر بود  سر او به استانه کیهانی میرسیداورا از ما گرفتند اما سر فرازی او  همچنان باقیست  وجزیی از مفاخر دنیا به حساب می اید نه این دنیایی که امروز برایمان ساخته اند  دنیای واقعی انسانها  - امروز ما در دنیای میمونها بسر میبریم  واین میمونها هستند که ما انسانهارا مورد آزمایشهای خود قرار میدهند .

او سر خم نکرد در مقابل هیچ کس وهیچ چیز  واسمان باهمه جبروتش  با همه اخترانش از او دور شد  .دور شد ودورتر شد .  

ما همیشه اسیر رنج وبیماری وفقرودردهای ناشناخته بوده ایم درهر حال وهر زمانی که باشیم .پایان ثریا ایرانمنش / 24 /05/ 2021 میلادی . برکه های خشک شده ! 

 

هیچ نظری موجود نیست: