دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۴۰۰

کهن دیارا !

 

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
////////////////////////////////////////////
 کهن  دیارا دل از تو کندم  برای همیشه و برای ابد  دیگر نه نامی ونه نشانی ازتو درسینه نخواهم داشت . کهن دیارا ما رفته رفته  کشوری در حد پاکستان ویا بنگلادش خواهیم شد  نه یک کشورمتمدن و بزرگ . هرچه بود تمام شد  . جادوگری از ره رسید وخط بطلان بر روی همه گذشته های ما کشید  سر زمین  مارا  فروخت وخود رفت درکنار شیطان پرستان و جادوگران نشست  تا بقیه عمرش را با زهم در رفاه به اتمام برساند  وآرامگاهی درخور  هما ن آرماگاه شیطانی که بر سر زمین ما وارد شد برایش بسازند . 

ما فردوسی داشتیم . روددکی  داشتیم حافط داشتیم حال ترانه های بند تنبانی را  برای مردم میخوانند تا سر گرم شوند  جوانان مارا کشتند نابود ساختند  آب وخاک را نیز بباد دادند وهنو زهم تکیه بر تخت سلطانی دارند وخواهند داشت  بیهوده ما خودرا به آب وآتش میکشیم  جوانان  خوب دوران ما پیر شدند واز میان  ما رفتند /  
اکنون  صبح سرمایه  داری طلوع کرده است  آن سوسیالیست هایی که برای  مردم  تهی دست اشک تمساح میریختند  خود سر مایه دارانی  بزرگ شدند و تهی دستان  به زیر خاک رفتند  حال نوبت آنهاست که مدتی بر دنیا آقایی کنند  و قشری  از فساد  و جنایات  را نیز از خود بیادگار بگذارند .
کهن دیارا ! زمانی که ما نمیتوانیم   در  خانه های خود مان  ودر کشور  خودمان  آزاد باشیم  تمدن بر ای ما چه فایده ای خواهد  داشت ؟  من  بد فکر میکنم: ؟ پس تربیت من و پرورش ما ناقص بوده است . وآن تاریخی را که بمن اموخته اند از بیخ وبن دروغ بوده  من مطالعات زیادی انجام دادم هرکدام از کتابهای تاریخ با دیگری فرق داشت  به روی ذهن   روشن ما ماسه  ریختند    امروز  هموطنان خودمان  بر ضد همنوعان  خود برخاسته اند  و دست دردست دشمن گذاشته  بخاطر منفعت خویش دست به هر جنایتی میزنند .
من کم  کم به مرگ نزدیک میشوم  نمیدانم چیست امکان دارد چیز خوبی باشد  من واهمه ای ازآ ن  ندارم  اما میدانم 
گریختن  ورو به دشمن کردن از هر  مرگی وهر جنایتی  وحشتناک تر است  واین خصلت درما رشد کرده است .
وچنین  است وضع اشفته امروز ما  ای خاک  عزیز ما دیگر مردان بزرگی نداریم  درعوض آدم کشانی حرفه ای داریم که به راحتی آب خوردن سر  میبرند و خون  قربانی را مینوشند  مشتی جوان  تازه رشد کرده با اسباب بازی های تازه میل دارند دنیارا بسازند انهم تنها برای خودشان دنیای خصوصی خودشانرا .
کهن دیارا دل کندن  ا زتو بس درناک وسخت است  اما می بینم  چگونه دیگران گویی ابدا متعلق به ان اب وخاک نیستند راحت درسر رمینهای بیگانه به عیش مشغولند  هنوز با جت خصوصی برای تماشای مد سال میروند وما ازترس بیماری درون  خانه ای   خود زندانی هستیم گویا این بیماری تئها فقرا را میشناسد واز بین میبرد با آ ن بزرگان کاری ندارد .!!!
رویای من تمام شد  چون عکسی از دوربین نورا دیده  وسیاه شد  وهر سایه ای امروز نقش خودرا بازی میکند   ومن به دئبال هیچ سایه ای نیستم واینک  در آخرین آفتاب گرم وگریزان  عمرم  دیگر رو به گذشته ندارم  پشت به گذشته کرده  رو به اینده دارم  ودر  انتظار مقد م مبارک شام هستم . پایان 
ثریا ایرانمنش  15/ 05؟ 2021 میلادی . 

هیچ نظری موجود نیست: