ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا "
ریگی از روی زمین برداریم -
ووزن بودنرا احساس کنیم ! ......." سهراب سپهری "
درآن روزگاران خوب وروزگارانی که هنوز اجازه داشتیم زندگی کنیم /
و پوزه بند بر دهانمان نبسته مانند سگ مارا دور جهان نمیگرداندند ! در روز نامه آگهی را میخواندیم که " مثلا در فلان تالار روز فلان سخن رانی فلان استاد درباره فلانچیز است ! ودر زیر آن اضافه میکرد که " ورود برا ی همه ازاد است " !
اما مثلا اگر ئنه من میل داشت فلان استادرا ببیند از ورود او به سالن جلو گیری میکر دند ! آیا دعوت شده اید ؟ بلیط دارید ؟ معلم هستید ؟ ویا از اعضا ء معلوم است که ننه ما تنها بخاطر آن شخص میل داشت به آن تالار برود وبه روضه او گوش دهد واحیانا بخا طرمصائبی که بر سرش آمده چند قطره اشک هم بریزد اما عضو هیچ گروه ودسته ای نبود پس چگونه زیر آگهی مینویسید ورود برای همه آزاد است ؟.... تنها محل های روضه خوانی برای همه ازاد بود !!!!
امروز هم در فضای مجازی هر کسی منبری دارد با قدرت جناب یوتیوپ فعال وماهواره ها البته کمک آن جعبه جادویی که نامش کامپیوتر است اما ورود برای همه ازاد نیست حتی یک خط را نمی توانی بدون فشار آن دکمه لعنتی عضو شدن وبه به گفتن یعنی لایک دادن نه بشنوی ونه ببینی حال هرکس میخواهد باشد درهر موردی هم که میخواهد سخن بپراکند ! خبر یکی است وتو آنرا صبح زود در اخبار یا شنیده ویا خوانده ای اما رفقا واخیرا بانوان نیز آن اخبارا را به آرایشگاه میبرند کمی بزکش میکنند وسپس با اهن وتلمپ پشت میزهای گنده شان مینشینند ویا می ایستند ویا دراطاقکی برایت آنرا تفسیر میکنند ازان قصه حسین کرد را میسازند ویا تاریخ را ورق میزنند همه نوشته ها وگفته هارا دوباره برایت تکرار میکنند !.
خوب بنا براین من بیچاره بدبخت فلک زده که نه کیبل دارم ونه عضو هیچ یک از این گروه ودسته هستم تنها عکسهایشانرا میبنیم ویا گاهی آن خبر نگار " آزاد" !!!! برایمان خبرهای خوبی میاورد وما غرق شعف وذوق میشویم !
یا کاسه گدایی را به دست گرفته وطلب سکه مینمایند بعضی ها ازجاهای خوب خوب تغذیه میشوند تا همان افسانه حسن کرده را برایمان شیرین تر وجذابتر بگویندوما درخواب خوشی فرو میرویم بیدار که میشویم میبینم باطریمان یعنی باطری دستگاهمان تما م شده !!!!!
چهل ویک سال این زندگی ما بوده است اول با رادیو شروع شد وبا این آخرین تکنو لوژی به پایان رسید و.آن قاتل هچنان تکیه بر صندلی طلایی داده وان فسیلها همچنان مشغول نوشیدن خون جوانانند تا زنده بمانند .
دلم برای والاحضرت ولایتعهدی مادام العمر میسوزد من اگر جای او بودم همه چیز را رها میکردم میرفتم به دنبال کسب وکار بهتری حکومت کردن بر این ملت هیچ افتخاری ندارد هیج !بیاد شاد روان نادر نادر پور افتادم که روزی سیمین بهبهانی مرحوم رفته بود تا اورا دعوت کند که به ایران برگرددودرمیا ن ملت خود به زندگیش ادامه دهد وجوابی را که مرحوم نادر پور به بانو سیمین داد برایم بسیارجالب وکلامی ابدی شد او ( ملا ) را دوست نداشت اگر چه فصیح المبلغ خداوند بوده باشد او میدانست که زیر پرده چه ها میگذرد اما این ملت هنوز هم دست به دعایند واز همه جالبتر
گروهی از ارامنه را دیدم که برای شهید کربلا عزا داری میکردند !!!!!خوب از این قوم نباید بیش از این انتظار داشت اگر قوم سالمی بودند دولت عثمانی دسته دسته از آنهارا به دریا نمیریخت وخودشان آواره دنیا نمیشدند حال هم که کشوری یافته اند باز سرشان توی کاسه گدایی این وآن است ملتی بیچشم ورو ومکار ودورو من درمیان آنها زندگی کرده ام وخوب آنهارا میشناسم وخیانتهای آنهار ا وبردن جوانان مارا سوی احزاب سرخ وسیاه ......بلی ملت شریفی هستند !
هوا نا جوانمردانه داغ است چهل درجه وصبح الان سی وشش درجه ومن بانوشیدن قهوه ودرهای بسته دارم خفه میشوم اما باید....بنویسم .
روز گذشته خبری داشتیم منوط بر اینکه از تاریخ شروع نوشتنم که حدود چهارده سال میگذرد میل دارند نوشته هایم را نبدیل به کتابی کرده وبفروش برسانند ! البته دزدان وکپی گران خوب تا بحالل استفاده کرده اند اما خوب مچشان باز خواهد شد . کلی خوشحال شدم هر روز صبح مانند یک شاگرد مدرسه خوب ووظیفه شناس پشت این دستگاههای کوچک و بزرگ وگرد ودراز نشستم ونوشتم مدتها مجانی برای دیگران نوشتم من نوشتم انها فروختند ! حال با گفتگو کردن بایک فرد علم وعالم قرار شد همه را جمع وجور کرده تبدیل به کتاب کنند لابد نام کتاب میشود"رفیق ثریا "!!!!!.
میرسد دست به سقف ملکوت
دیده ام که سهره بهتر میخواند
گاه زخمی را که به
پا داشته ام
زیروبم های زمین را بمن آموخته است
پایان
ثریا ایرانمنش . 03/08/2020 میلادی / اسپانیا