سه‌شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۹

ما انگلیسیها!!!!

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا ×
----------------------------------
به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد 
بسا شکست که بر افسر شاهی آورد !

با موها وزوزی وباد کرده اش که هران خیال میکردی چندتا پرنده از میان انها بر خواهند خاست مرتب  این  تکیه کلامش بود ما انگلیسها ما انگلیسها !!! اهل یکی از دهات کردستان بود ومادر بزرگ پدریش کنیز وسیاه پوست واین رنگ  واین موههارا به نوه ها نیز داده بود  که گاهی  بچه هایش گریه کنان بخانه میامدند که درمدرسه بما میگویند{نیگر }  یعنی سیاه ! اما مرتب تکرار میکرد  ما انگلیسیها مالیات میدهبم ما انگلیسها سر ساعت ووقت معین  داریم باید قبلا ازما وقت بگیرید ! چکاره بود ؟ اهان پدرش نوکراصلی انگلیسهیا وچهار شغل بزرگ درایران داشت ( البته ظاهرا پنهانی یک فاحشه خانه بزرگ اشرافی را ینز اداره میکرد )  برادارنش نیز به همین نحو پیرو پدر بودند یکی از برادرانش هم پس از انقلاب فورا خودرا داخل سپاه انداخت با لباسهای کهنه سربازی پدرش وتفنگ شکاری خودش وجلوی خانه خودشان پاس میداد!/

این موجود که امروز درباره اش میل دارم بنویسم سالها درانگلستان دریک مدرسه زبان یاد گرفته .وهمانجا به سایر شاگردان خارجی درس میداد همین ! نه بیشتر شوهری کرده بود برای 
گرفتن اقامت  دایم همسرش نیز دریک داروخانه شاگرد بود !اما دزدیهای پدرر وبرادران بحساب واریز شد به حسا ب او او هم شروع به خرید مستغلات کرد !بخاطر پدرش پلیس محلی اورا استخدام کرده بود وهفته ای پانزده پوند باو میدادند برای آنکه بقیه را  مواظب باشد  یکی دیگر هم اهل شمال بود او هم بخاطر پدرش وسوابق درخشان  او همکا رهمین خانم بود درنقش مترجم / درنقش راهنما کسانی که زبان بلد نبودند ویا پیدا  کردن مدرسه برای خارجیانی که ناگهان پس از انقلاب راهی سرزمین 
پدری واجدادی خویش انگلستان شدند !!! 

حالم رااین زن بهم میزد اما چاره نداشتیم هم همسابه بودیم هنم فامیل !!! خوشبختانه نه فامیل من  فامیل من همه دهاتی از سر زمینشان پایشانرا بیرون نمیگذاشتند  آنچنان دلبستگی به خاک واقوام خود داشتند که خبراز بیرون نداشتند  .
بهر روی این خانم وبستگانشان که مادرشان سواد خواندن ونوشتن  هم نداشت با قدرت پدر وپولهای باد آورده برای خود شهر را خریده بودند نوکرانی داشتند چاپلوسانی که مجیز انهارا میگفتند  ......
حساب من با همه جدا بود  نه در دوره هایشان میرفتم ونه کاری به کارشان داشتم از همه مهمتر چند اشنا نیز که روزگاری  درخدمت حزب توده بودند نیز به نوکری آین خانواده پیوستند  نوکر ما نوکری داشت نوکر او چاکری داشت ! بیشتر آنهایی که درخدمت _ ما (انگللیسها ) بودند یا اهل شمال بو دند ویا اهل کردستان ! خوب خریده میشدند راحت / مانند ا بخوردن  خائه داشتند پول داشتند  حسا ب بانگی داشتند از همه مهمتر پاسپورت انگلیسی داشتند این خی........لی مهم بود ! حال تو دماغت را گرفتی بالا وبروکتاب اشعار فلان  شاعررا باز کن بخوان وگریه کن خاک بر سرت آدم بشو نیستی هنوز هم نشد ی با این سن وسال ؟ باز همان گلی که بودی هستی ونشدی ما انگلیسیها ! خوب خاک بر سر  توهم میرفتی به آنهامیکفتی ما هم چاکریم  میرویم ایرانیانرا  لو میدهیم از حسا ب وکتاب آنها سر در میاوریم  از مبلغ بانکی انها وبشما هر هفته خبر میدهیم پانزذه  پوند بد نبود هفته ای !!!! بعد هم میرفتی خودت پاسپورتت را میگرفتی  تا بعنوان گاردین بچه ها !!! نام ترا دردفترشان ثبت نکنند ! اوف همیشه همان احمقی که بودی هستی / خوب حالا یک اسپانیولی شدم  چکار میتوانم بکنم ؟ کنج خانه بنشینم وبرای شما از دوردستها فلسفه ها بگویم وبنویسم که حال روز ما ایرانیان اگر این است  برای آن است که راحت خودرا میفروشیم مهم نیست خریدار  کیست وکجایی است  درغیر اینصورت چهل سال اسیر نبودیم  وچهل سال خاک خوبمان به یغما نمیرفت  ما خود فروشیم فروشندگان خوبی هستیم اما خرید ار نیم !!! ما انگلیسها الان درجنوب فرانسه برای خودش یک قصر خریده حتما پاسپورت کمون اروپارا هم دارد  
وهمسرش نمیدانم زنده است یا نه وایا هنوز به سیلینگ !!!! میروند؟!تمام 
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن 
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود 
.تم.....ام .
ثریا ایرانمنش / 04/08/2020 میلادی /اسپانیا