پنجشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۹

زمین به زمان چسپید

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا "
---------------------------------
 رودخانه بزرگ زادگاه من -
در کوچه های افتابی شهر روان بود
آبی به روشنایی اسمان ابی 
در لابلای سنگهای رنگین 
وماهیان پرشتاب 
خندان ونغمه خوان 

همه چشمان ما بسوی بهاران بود 
وامروز همه در خزانی نا پایدا ر 
درانتظار رسیدن قطاریم 
----------
میگویم مرده پرستیم وزنده  هارا دوست نداریم درست است  سالهایی سال  کسی از بهمن مفید خبر نداشت  برادر بیژن مفید سازنده شهر قصه  او سالهای درفیلمها نقشهایی را بازی میکرد ویا درتاتر بود وسپس درامریکا  نه امریکای ثروتمند و دارا بلکه درگوشه ای در عزلت میزیست وهیجکس نمیدانست او از کجا میخورد وچگونه زیست میکند ....
امروز پس از خبر مرگ او همه صفحات باو اختصاص داده شد ه است از سجایای اخلاقی او از هنر او بهر روی یک قهرمان شد ..
مرده هاهمیشه درسرزمین من قهرمانند وزنده ها مردگانی که راه میروند .
درحال حاضر غیر از صداهای ناهنجار ماشینهای شستشو و خالی کردن زباله ا وناله مرغان  تشتنه  خبری درشهر نیست در لیست اول بیماری قرن قرار داریم ومردان وزنان عریان تنها با یک ماسک روی دوچرخه ها دور خیابانها زاه اقتا ده اند که ماسک نمیخواهیم ! این دیگر یک انارشیزم  است نه اعتراض اکثر میخانه ها ورقاص خانه وپلاژ هارا بسته اند  تعطیلاتی نداریم   غیر ازچهار  دیوا ری خانه وخوردن ورفتن بسوی توالت وسپس خوابیدن .

 زندگی شیرین است  خیلی هم شیرین است ! چه باعجله بچه هارا به سفر بردم وجه باعجله همه شهرهارا به انها نشان ددادم وجه تند همه چیر را  جمع کردم گویی میدانستم روزی باید همه درزندان باشیم  مهم نیست این زندان کجا ودرچه شهر ومکانی قرار دارد صدای پای زندان بان درکنارما بگوش میرسد .
امروز دیگر حتی حوصله ای نیست تا بیاد خاطرات گذشته بیفتی  " بانوی " شهر اما همچنان با .عکسهای فتو شا پ شده وخودرا به عناوین مختلف معرض همه گذاشته ودر صفحات مجازی نشان میدهد او بیمار است بیمار  معتاد دوربین .مطرح بودن تا آخرعمر . با چند بچه گنجشگ ماده مرتب عکسهارا با ین سو آن سو میفرستد 
دیگر نمیتواتم  اورا ببینم   چشم دیدنش را ازاول نداتشم وامروز بدتر شده است گویی قاتل پدرم را باید هر روز بینم جرئت حرف زدن هم نیست مامورین  خاموش  صفحات ترا پنهان  میسازند مانند فیس بوک !
یک ویودئو که ان مرد ادعا میکرد ومصاحبه داشتند به فیس بوک فرستادم و....گم شد  اکثر نوشته هایم  پاک  میشوند!  بنا براین دستهای پنهانی واسرار امیزی درکارند .
دوستی بمن میگفت برو ونوشته هایترا به چاپ برسان حتی پنجهزار عدد ! گفتم برای کی وچی نه  کسی حوصله خواندن رومان  و نه کتاب دارد و تنها یک رومان چند صفحه ای عاشقانه ویا سکسی آنهاراارضا میکند . بعلاوه همه ما عاشق منبریم درایران منبر نشینان  اراجیففی را  بخورد ان ملت افیونی میدهند درخارح منبر نشینان فکلی وژیگولو ویا پیران حریف.
نه ! برای این قوم همین چند خط هم زیادی است تنها برای خودم مینویسم تا  وجودم را احساس کنم وخودمرا زنده بنامم چرا که همه مردکنانی بیش نیستیم که تنها مانند یک رباط راه میرویم بی اراده مینوشیم بی ارداه میخوریم وبی اراده بخواب میرویم وهمییشه هم خسته ایم ....ایکاش این صدای لعنتی تمام میشد  بیلهای الکترونیکی!!!! 
پایان
ثریا ایرانمشن  / 2020 / 08/20  میلادی . اسپانیا .