پنجشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۹۸

شاه کش

ثریا ایرانمنش : لب پرچین » . اسپانیا !
------------------------------------------

امروز چند لحظه از فیلم سلطان صاحبقران را که ؛ علی حاتمی؛ ساحته بود دیدم همان قسمت  محاکمه وفریب میرزا رضای کرمانی ! مادرم همیشه میگفت دایی میرزاچشمان قسنگی داشت او دایی مادر بزرگم بود ومیرزاآقا خان پسر عموی مادر بزرگم که قرار عروسی داشتند  اما ایشان برای پراکنده نمودن اندیشه های انسانی خود  به ترکیه رفتند ودر محضر  اسد آبادی که نوکر دست به سینه دولت فخیمه بود مانند عمو مسدود !  هردو میرزا نشستند وگوش به صحبتهای اودادند!  میررضا رضا پدرش معلم سر خانه ناصر الدین شاه بود وخودش همبازی کامران میرزا  ودر حین بازی همیشه کامران میررضا میگفت : وقتی بابا شاه بمیرد من شاه میشوم وترا ولیعهد خود میکنم ! میرزا رضا سواد درست وحسابی داشت ودرقدیم به کسانی که میتوانستند بنویسند وبخوانند میرزا خطاب میکردند !  بهر روی هنگامیکه پدر میرزا رضا فوت کرد  شاه واطرافیان دستور مصاده املاک اورا دادند  میرزا رضا نیز برای کاسبی به تهران رفت ویک دکه شال فروشی  باز کرد  باز دارو  دسته کامران میرزا سر وکله شان پیاد شد ونسیه  همه دکان اورا غارت کردند او به دربار رفت شکایت کرد اما حرفش بجایی نرسید تا با پیغام میرزا آقاخان  خودرا به ترکیه رساند ! خوب دوران پنجاه ساله  شاه شاهان وضل الله  سر \امده بود باید کاری میکردند واز طریق همان اسد ابادی ( شریعتی اول ) ! این نطفه را در  سینه مردم  نشاندند که باید شا ه برود ویا بمیرد از آنجایی که کینه  بدی ها وبدبختی ودرد ها درون سینه رضا بود  گفت من میروم وشاه را میکشم وملت را نجات میدهم  ( بیچاره ساده دل کرمانی )  نمیدانست که سر نخ کجاست  هنگامیکه شاهرا کشت  اورا برای محاکمه بردند با طعنه درجواب سئوالات  مستنطق ! میکفت :  
ما پنج نفر بودیم  فورا قلم وکاغذ ها جاضر میشد تا نام  همکاران اورا بنویسند ! میگفت « خودم بودم وسایه ام وفلانم بود و ی....یه ام ) باز کتکها وزنجیر ها وقل وچوب بستها وزندان  تا اینکه اورا به زندان قزوین بردند در قزوین به همراه  معیر الملک  دید دریک حیاط روضه خوانی است ومردم نشسته اند بر سرو وصورتشان میزنند واشک میریزند ! فریادکشید : ای عقل باختگان برای ما گریه کنید که بخاطر شما باین روز افتاده ایم نه برای حسین عرب ! ( از کتاب خاطرات معیرالملک ) ! ....ومعیر الملک گفت : رضا برای خدا بس کن وکاررا ازاین خرابتر مکن <
سر انجام اورا به دار مجازات آویختند وبعد دیگر تاریخ بقیه را تحریف  وتعریف کرده است !

واما میرزا \اقا خان نیز در ترکیه ماندگار شد وبا دختر شیخ ازل برادر  عبداله بهاء پیامبر بهاییان ازدواج کرد او وبهترین دوستش  نوری  / دولت ایران بنا به توافق نامه ای بین المللی که داشتند خواستار عودت میرزا آقاخان شد ودر تبریز  محمد علیشاه با  چهار جلاد درانتظارش بود  ودر زیر یک درخت انار چراغ را بالا گرفت وجلادان سر اورا بریدند وبرای شاه بردند به تهران وهمه اندیشه های او بر باد رفت ملتی میبایست در خریبتهای ووفور خرافات بماند اگر روشن میشد دیگر  کار بی بی سکینه وبقیه خراب بود .
اینهارا من از مادرم وبقیه اقوام ومقداری هم درکتاب زندگینامه \انها شنیده وخوانده ام  حال وظیفه من حکم میکند که  چهره پاکیزه آنهارا که به دست امثال عمو مسدو وبقیه جیره خواران دولت فخیمه تحریف میشود کمی پاک کنم درحقیقت قابهارا از گرد وغبار   نجات  دادم   من شاید آخرین نسلی از \ان قوم باشم .
واما  درباره سر زمینم  من دلبستگیهای زیادی به آن خاک دارم  اما مردمش را دوست ندارم مردمرا باید تک تک دوست داشت نه گروهی  تبریزی از کرمانی متنفر است کرد از مشهدی بیزار است وغیره  میل ندارم شما مرا تجزیه طلب بخوانید من واقعا \ارزوی آنرا دارم که شخصی  بلند شود وحافظ منافع وحفظ اراضی ومرزهای سر زمین مادری من باشد اما مردم را نمیتوانم تحمل کنم  دروغ / ریا / دودستگی / خاله زنک بازی  در فرهنگ ما بسیار است حتی شاعرانمان ونویسندگانمان  نیز دروغگو از آب درآمدند وخودرا فروختند به قبیله آدمخواران سیبریه نشین وبادیه نشین  .

من دریک خانوده ای بزرگ شدم که بهترین نشخوار انها کتاب بود  / شعر بود / موسیقی بود  کمتر به دنبال خرافات بودیم اما خوب دیگر همه چیز تمام شد  همه رفتند  همه رفتند . افسوس  . حال جناب  استاد  ازل  لندن نشین وروزنامه نگار وشاعر برجسته  دنیای (نت) میر زارضا را یک لا قبل میخواند !!  کسی نیست از او بپرسد اگر تو به عربها ....نمیدادی وپدرت آخوند منبر نشین نبود   امروز تو  یک لا قبا را هم  نداشتی !  آنها از صمیم دل برای خدمت به مملکت وملت خون دادند وتو درحاشیه رود تیمز نشسته ای ونانرا به نرخ روز میخوری  روزی چهره ترا نیز عریان خواهم کرد . تا آن روز !
پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / « لب پرچین » / ۵ دسامبر ۲۰۱۹ میلادی !!!