دوشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۷

هیچ گرفت مارا

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
---------------------------------

شوری نه چنان گرفت مارا  / کز دست توان گرفت مارا 
ما هیچ گرفته ایم از او  / او هیچ گرفت مارا 

هر گه بتو عرض حال کردیم /  در حال زبان گرفت مارا 
مردیم و زکس وفا ندیدیم / دل از همه  ، زان گرفت مارا

چین خوردگی پیشانیم    وچهره ا م درخاموشی ،  از درد نه تنها پیکرم  بخود میپیچید  بلکه درد کلماتی را که میل داشتم بر زبان برانم  نیز  میپیچاند !  همه عبارتهایم  لبریز از تب وتاب بودند  وعبارتی که میساختم  کمی تا خوردگی  داشت  وچروک برداشته بود  وآن زیبایی سابق ودرخشندگی را نیز نداشت  ، نه دیگر عبارتها هم نمیتوانند راست وقائم بر زمین بایستند پیچیدگی در میانشان بسیار است  انسان خم میشود  تا میشود دوتا میشود  چند تا میشود  تقریبا همه انسانها چنینند  که اول یک چین بر آنها مینشیند  پرچین میشوند  واین چین خوردیگیها  وتا شدنها  حیله ها وزرنگیهیا میافریند  وتبدیل به تزویر وریا میشود  درآن زمان است که درروح انسان  درمیان این چروکها ی تزویر  وچین ها وخم شدنها وتا شدنها  چرک وفساد  روان میشود   واین دیگرپارچه  لباس نیست  که بتوان با اتو آنرا صاف نمود  بلکه شکسته شدن روح وسپس استخوانهاست .
چه بسا خود میدانند که چگونه در همین  خم شدنها استخوانهایشان نیز از هم میشکافد  وآیا زیبایی کلماترا گم کرده اند ؟  یا مانند یک بسته بزرگ پنبه بسته بندی شده  در میان زیبایی کلمات خاموش می نشینند ؟!.

گفته هایی هستند که در لال زبانی میمانند ودرخاموشی می نشینند  هر جا که  سخنی کلامی تا میخورد  استخوانی نیز میشکند  واین زیبایی نیست بلکه فرو رفتگی وافتادگی وسر انجام نوکر صفتی است .

هر کجا پای گذاشتم  ، دیدم ناگهان همه خاموش شدند !  آنها ترجیح میدادند سحنان پربرکت !! خودرا درپشت سرم بگویند  وآنرا نعمتی برای خود میپنداشتند چیز تازه ای را کشف کرده بودند  آنها دیگر نیازی به شاهد یا مترجم نداشتند  همه گزارشگر بودند  وافشا گر ونمیدانستند که این ظلمشان تا نا کجا آباد میرود .

دیگر گوشی برای شنیندن در مردم واقعی باقی نمانده  دیگر کسی نیاز  به افشا کردن ظلم ها ندارد چرا که همه خود یک ظالم شده اند  با شکستن خود .
حال یا استبداد   یا آزادی و یا خاموشی ابدی  . ازاد ی دراین جهان مفهومش گم شده جهانی است لبریز از بیماری وانسانهای بیمار روانی باید آنهارا دربند  گذاشت  واگر کسی کمی پایش را از دایره ای که آنان دور آنرا  خط کشیده اند بیرون بگذارد دچار  پلشتیها وسپس خاموشی ابدی میگردد .

حال تنها باید باخود سخن گفت  وسخت ترسید  وازهراسیدن دیگران نیز باید کناره گرفت  زمانی که مردم درباره چیزی خاموشی میگزینند  لحظه های خطرناکی است  امروز همه جا این ظلم بر قرار است همین ونزوٍئلای مدرن را ببینید ! با سر زمین ما هم کاسه  است حال دوقدرت روبروی هم ایستاده اند دو قدرتی که از پشت هدایت میشوند اینها عروسکهایی مومی هستند موپت هستند   دراین میان این مردم بیچاره فنا میشوند ودر بیمارستانها از نبود برق میمیرند !  ظلم ونابرابری  وزور وفریب  خودرا در  سر زمین ما  فریاد میزند  بسیار هم چشمگیر است  وستمگران دراین سوی دنیا   از این خاموشی  بسیار میترسند ، وبازهم درپی فریبی دیگرند ! ما آدمها  تنها پاره های استخوان شکسته هستم با دردهای  پنهانی وزبانی بسته  دستهایی خسته وپاهای  شکسته . ث

هر دوست که درجهان گرفتیم  / دشمن به از آن  گرفت مارا 
هرچند راستیم چون تیز  /  او همچو کمان گرفت مارا 

یارب به ربان چه رانده بودیم ؟  / کاتش به زبان گرفت مارا
دیدیم که جهان  بجز طرب نیست  / زآن  دل زجهان گرفت مارا 
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! اسپانیا / 11-03-2019 میلادی برابر با ۲۰ اسفند ماه ۱۳۹۷ خورشیدی !!
اشعار متن بالا !    از :  رضی بوتیمانی است !!